۲۴ ساعت

15 فوریه
۱ دیدگاه

در وصف زبان پارسی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۶ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

در وصف زبان پارسی

هر کسی را مادری  هست  و ” زبان   مادری

پارسی‌مان مادر است و طرزِ گفتِ ما “دری”

پَهلَو و دربار و در؛ اوصاف و نامش پارسی است

گر “دری”  گفتند؛ بود از  بهرِ  ختم  داوری

گر “دری” گفتند؛  یعنی گوهرِ دریای  مهر

گر “دری” گفتند؛  یعنی نسخۀ   همباوری

جنگلی در قلبِ اقیانوسِ دانش؛ ریشه‌مند

باغ سبزی لب به لب از  میوه‌ های نوبری

چون گلِ تر؛  تازه و شاداب ؛ هنگام  بهار

در نوازِش چون نسیم و در درخشِش؛ گوهری

پاسبانانیم  گنجِ  پارسی  را  ما؛  از  آنک:

دارد او  بر  گنج های  نقره  و  زر  برتری

در دل او هست پنهان، بر کف دستش عیان

آفتابِ    مهتری   ،     آیینۀ     دانشوری

برلب هر واژه‌اش جای سخن؛ جادو روان

حرف؛ حرفش در مُقامِ شاعری؛ خُنیاگری

زیر پای  رودکی  هایش  بیابان   پرنیان

در کف فردوسیانش  گرزِ  دندان خنجری

شاهِ ما را هفت اقلیم است با اقلیم دل

گنجه، غزنین و بخارا، بلخ و شیراز و هَری

حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی بسند

گر نبود این ملکِ دل را  پادشاه دیگری

کاروان ها حُلَّه دارد  سیستانِ   فرخیش

کانِ زَرُّ و نقره می‌ جوشد زبلخِ عُنصُری

بخشی از مُلک سنایی سرزمین روم و چین

هر جزیرۀ مثنوی ؛ إِعجازی از  پیغمبری

در گلستان اندر آ! گر برگ بی‌برگیت نیست

تا کزین باغ حقیقت ؛ پشته‌های زر بری

کم نگردد گنجش از برداشت؛ چون هرماهیش

زیرِ   اقیانوس    دارد   کارگاهِ   زرگری

گنجهایش نیست پنهان یا خیالی چون سَراب

در کفِ هر موجِ او گنجی است از دُرِّ دَرِی

ماهیان پاکِ او را دستِ کم هرگز مگیر

زان که گاهی گُلپری گردند و گاهی مَهپری

هست درشوکت زبان پارسی چون آفتاب

کم نگردد نور خورشید از  مُحَقَّر پروری

غم مخور گر یک دوتا خفاش؛ إِنکارش کنند

کی شود پنهان به انگشت؛ آفتاب خاوری

گستریده خوانَش از” أَزمیر” تادریای چین

تاتوانی کوش کز این خوان نعمت برخوری

هرکه ازاین گلشنِ خوش عطر وبوطرفی نبست

گو بیفکن رخت؛ سوی گُلخنِ خاکستری

هرکه زین خمخانۀ مَیمَست؛ جامی برنداشت

گو: تو و  خربندگانِ خواجگان را چاکری

شهر کوپنهاگن