شمع الفت
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۲ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
غزلی به استقبال از یک بیت حضرت ابوالمعانی بیدل رح
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۲ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۳ مارچ ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
غزلی به استقبال از یک بیت حضرت ابوالمعانی بیدل رح
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۵ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
سرود زبان
اگر زبان خوش است ، رسم دلبری بهتر
که با زبان خوش ، آهنگ سروری بهتر
چنان فصیح و ملیح ، دُرِ شهسوار دری ست
چو در زبان دری ، شعر و شاعری بهتر
هزارنکته ی رنگین و دل فریب و صفاست
به سانِ ابر گهربار ، سخنوری بهتر
جهان گشایی و آیینه ی جهان نمای
کزآن به جلوه خرامید ، سکندری بهتر
سرود مطرب و ساقی و شورو شعف و شراب
به بزم عشق ، سماع و قلندری بهتر
هرآنچه عدل و عدالت بوّد به جیب قضا
رهین منت یزدان ، چو داوری بهتر
رسید پیام سروش ، از برای قوم جهول
کند هدایت و عدل و پیامبری «ص» بهتر
چو آیه آیه ی قرآن زبان بوّد ، عربی
لطیف و دلکش و آهنگ بهتری بهتر
نه ظلم و آنچه ستم بر کسی ر وا باشد
سواد و حسنِ خط و روشن و بری بهتر
مرا زمثنویِ مولوی به پهلوی چون
نوای معنوی و فیض عشقری بهتر
سخن زعشق و مقام است ، بنام ابراهیم
که درشکست بتان نام آذری بهتر
به هرزبان که ثنا خوانی ، برخدای جهان
به اوزبیکی و به پشتو به سومری بهتر
مرا «خوشحال» به پشتو خوش است ، زبان اصیل
نوای مطرب و «رحمان» ، به لوگری بهتر
دری زبان خلایق ، چو نغمه ی داؤد
پرندگان به سماع، رقص ساحری بهتر
اگرچه صوت خوش است ، عندلیبِ بلبل باغ
ترنم و نفسِ گرم ، کنری بهتر
به واژه گان زبان ، فارسی و چو اشکانی
دعا و درس و نیایش به ارموری بهتر
اگر ز دختر رز خون بهایی دریابیم
مرا بس است ازآن ، آب کوثری بهتر
قدح و ساغرو صهبا و مستِ باده وجام
شود حرام کزآن باده ، ساغری بهتر
رسالتِ من و توست هموطن به پا خیزید
مباد که خصم زبان گوید ، کافری بهتر
وگرحریم وطن جای پای دشمن شد
چنان بهِ رزم ، که آن جنگ خیبری بهتر
اگرتو من شوی ، من تو شوم، زوحدت خلق
شود به باغ وطن گل ، صنوبری بهتر
چنان که دَین و وجیبه ست برای پاسداران
حفاظتِ دُر و گنجینه ، وافری بهتر
وگربه گنج رسیم ، گنجِ شایگان دری ست
نمونه ایست چنین ، گنجِ بابری بهتر
بدان که حافظ شرین کلام و سعدی عشق
به طبع دلکش خود گفته اند ، دری بهتر
چنان به شیوه ی نغز و مسجع بود غزلش
زسبک هند و خراسان ، به کهتری بهتر
به آسمان ادب بیدل است مخزن علم
عروس شعر بیاراست و ، مشتری بهتر
زبان مُعرفِ آهنگ و ، اعتبار ملل
چو در تمدن مشرق زمین، دری بهتر
چو قوم آریایی در زبان، کهُن دژی بود
چنان اصالت و شیوا و محوری بهتر
زمانه ها گذران است و ، صد هزار دگر
بوّد نوای خوش و ، کبک چون دری بهتر
مسامریم چنان سخت، به آزمون فلک
به ارث گنج زبان را ، چو گوهری بهتر
ز نسل آرین و باختر و تخارستان
یکی بود چو «خلیلی» ، ز باختری بهتر
دراین حدیقه خزان است ، نخل بی ثمرم
شکسته قامت من ، باد صرصری بهتر
شکسته رنگ صداقت، شکست رنگ زبان
چو سوخت همنفسم ، ناله پروری بهتر
به وقت خسته دلی و هرآنکه پیر شده ست
سر ِ فسرده ، به بالین آن پری بهتر
کمند زلف و خط و خالِ ، مهوشان در سر
هوس به دامن صحرا، سبک سری بهتر
چنان عذوبت و رنگین بود ز هند قدیم
رموز بیخودی ، از سِر لاهوری بهتر
اگر به سبک جدید و کهُن سخن گوییم
به اصل و فرع، چنان گویمت دری بهتر
به هفت هزار رسد، جمع صنف وباب زبان
بوّد به بام جهان ، نام پامیری بهتر
دگر بلاد خراسان و هم ، ورا رودش
چو تاجکی و به ترکی و طبری بهتر
اگر یوروپ ز یونان و سنسکرت می بود
زبان مادر دنیا ، سراسری بهتر
چو چپ نویس شدیم ، هم ز راست معتبریم
بوّد ز بابل و کابل ، فناوری بهتر
رسوم و طرز نیاکان ما چو ایران بود
چو بلخ و هیروی و سغد و بشری بهتر
کلام اگرچه اوستایی و ، به یغنابیست
برقص و شور، چو آهنگ زر زری بهتر
اگر که زَند و ، چو پازند بوّد ز آریانا
زبان شعر به دری و تاتاری بهتر
اگر سرود بلوچی ، ز شوق دل شنوی
چنان به وجد و به حال است ، محشری بهتر
سخن زمعنی سریانی و چو خوارزم است
رسد به گوشِ دلم ، آه و اثری بهتر
چنان زرین و چو سیمین ، به بیستون باشد
کتیبه های قدیم و ، کُهن وری بهتر
اگرچه پیشه مرا ، ناله درسخن باشید
زبهرقوُت حلال ، کسب زرگری بهتر
خوشی و فرحت من ، دوست هرزبان گردم
به هرزبان که ثنا خوانی ، اکبری بهتر
نیاز خسته دلان ، حاجت و دعا « زرغون »
به بارگاه خدا وقتِ سحری بهتر
الحاج محمد ابراهیم زرغون
گرفته شد از مجموعه اشعار وطن نامه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۳ حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ فبروری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
گلگون کفنان
زین دیر مغان ، سرور و یاران همه رفتند
سر مست و غزل خوان و پریشان همه رفتند
ما نیز روانیم ، پی قافله ای عشق
در چانتهء ما اشکِ سحر ، دان همه رفتند
عبرت نشد از بهر خلایق ، ز گذشتن
کردند بهم کینه و ، حرمان همه رفتند
آنان که خدایی و گدایی نمودند ، در این بزم
کوبنده و توفنده و ، بیجان همه رفتند
نمرود چو فرعونِ زمان ، ظلم بکردند
کشتند و بِبستند و ، به زندان همه رفتند
در میهن ما ، خون بسی ریخت شیادان
گلگون کفنان بود شهیدان ، همه رفتند
در غزه ، چنان فِزه در انداخت یهودان
شارون چو قارون ، به خاکدان همه رفتند
خونین نمودند ، چو آن قدسِ خداوند
در قعر جهنم ، ز دوران همه رفتند
در دهر یکی ماندَ و ، آن خالق هستی ست
آن رفت و این رفت و ، آیند همه رفتند
این آمد و رفت ، باز چو آیند معاد است
زرغون بِکُش نفس و ، تنِ و جان همه رفتند
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۲۰ فبروری ۲۰۲۵
اسلو ناروی
—————————-
فِزه = زشتی و پلیدی
معاد = قیامت و روز رستاخیز
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۲۳ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی –۱۱ فبروری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
امشب تو را مهمان کنم
ای آسمان خوارم مبین ،کز سوزِ خود ویران کنم
بر سفرهء تابان عشق ، امشب تو را مهمان کنم
خوانِ کرم دارم چنین ، رنگین کمان از خون دل
خورشید و ماه و اختران از شمع او تابان کنم
اشک است و آه و ماتمِ در خوان هستی سوز ما
رنگین نباشد گر به تو ، از خون خود جولان کنم
در بزمِ امشب ماهتاب ، مستانه آید پیچ و تاب
آن ماهِ بی همتای خود ، در پرده ای پنهان کنم
سوزم کنون مجنون صفت در عشق روی لیلی یی
آتش زند در جانِ من ، از نای عشق سوزان کنم
لیلی مرا میهن بوّد ، بر جانِ من چون تن بوّد
رویای عشقِ نازنین ، در جان خود تابان کنم
” سوزد مرا سازد مرا ، در آتش اندازد مرا “
بنیادِ غم را بر کَنمَ ، با درد خود درمان کنم
ثابت بوّد هفت پرده ات ، سیاره ها سجده کنان
قیوم بوّد قایم به ذات رُخ سوی آن رحمان کنم
سبع المثانی هفت بوّد هم بخت و تاج و تخت بوّد
طوفانِ شمس الرخت بوّد بر عارفان احسان کنم
مشتِ غبارِ پیکرم ، درد است و قوغِ اخگرم
مستانه گیرد در بَرم ، میهن سرم قربان کنم
ای کائنات و کهکشان ، سیاره های آسمان
گیرید خبر از مُلکِ من ، افغان کنم افغان کنم
پیرِ خرد مولای روم ، فاتحِ بلخ و مرز و بوم
پندی نمود در مثنوی ، تا خویشتن گریان کنم
در ناله های نی یقین جوشد سرودِ شمس الدین
هجر و وصالِ رمز دین بر درگه اش سلطان کنم
در من منی شیطان نواخت سازِ جهالت در تنی
در بیخودی رازِ خودی ، عمران کنم عمران کنم
در مکتبِ وحدت وجود زرغون نما سجده قعود
خاکِ درش میکن سجود ، فرمانبرم فرمان کنم
الحاج محمد ابراهیم زرغون
ناروی
اول فبروری ۲۰۲۵
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۱ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی ۳۰ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
مخمس بر غزل ناب و عرفانی مرشدنا محبوب یزدانی غوثِ ثقلین حضرت سیدنا محی الدین سید عبدالقادر گیلانی قدَس اللهُ سرِ العزیز :
سیّد و سلطان فقیر و خواجه مخدومِ ولی
پادشاه ها شیخ مولانا ، محی الدین جلی
گرد ما ، ننشست جز در دامنِ زلفِ بتان
هر کجا بینی ، پریشان با پریشان آشناست
( بیدل رح )
با احد در لحدِ تنگ
نظرِ لطف بکن ، بر من و غمخانهء ما
جز غم و درد ، نکردند به پیمانهء ما
همه دانند ، ازین قصه و افسانهء ما
“بی حجابانه در آ ، از درِ کاشانه ء ما
که کسی نیست ، بجز دردِ تو در خانهء ما”
جسمِ افسرده بوّد ، دوش برین شانهء ما
بلبلِ زارم و ، در گِرد درش دانهء ما
سوزِ هجران و، غمِ عشق در این لانهء ما
” گر بیایی ، بر سرِ تربتِ ویرانهء ما
بینی از خون جگر ، آب شده خانهء ما”
رُخ متاب سوی دگر ، بر منِ مسکین بنمای
من گدایم به دَرِ خانهء تو ، گو که درای
که دگر چاره ندارم ، تو بجز رهنمای
“فتنه انگیز مشو ، کاکلِ مشکین بگشای
تابِ زنجیر ندارد ، دلِ دیوانهء ما”
خاک ما تربت ما ، منزل ما است تراب
به قضا و قدر ات ، هست یقین ای جناب
منشان بر دَرِ د یگر ، که ندارم ثواب
” مرغِ باغِ ملکوتیم ، درین دیر خراب
می شود نورِ تجلای خدا ، دانهء ما”
بنمای رُخ ، که بیتو نبوّد روی نیکوست
مونس و همدم و، همیار همیش چون تُست
به صراحت چو بِگویم ، همه هستییمَ اوست
“با احد در لحدِ تنگ ، بِگوییم که دوست
آشنایم تویی ، غیر تو بیگانهء ما”
گر بِپرسند مرا ، از دَرِ عشق دین تو چیست
گویم آنرا که بجز من ، دگری مسکین نیست
جان دهم بهر احد ، عشق مرا یکرنگیست
“گر نکیر آید و ، پرسد که بِگو رب تو کیست
گویم آن کس ، که ربود این دل دیوانهء ما”
مدعی خواست ، که هر نالهء ما بیهوده کرد
در پی غفلتِ ما ، دام و ددی قاعده کرد
جمله را از پی تهمت، چنان دبدبه کرد
“منکرِ نعرهء ما کو ، که بما عربده کرد
تا به محشر شنود، نعرهء مستانهء ما”
هر چه از دوست رسد ، بهر دلم آن نیکوست
بوی عطرش بمشامم ، برسد آن خوشبوست
هر چه خیری برسد ، بنده بِداند که از اوست
” شکرِ لِله که نمرُدیم و ، رسیدیم بدوست
آفرین باد برین ، همتِ مردانهء ما”
شب و روز سینهء من ، بهر خیالش میسوخت
قلبِ خونین جگرم ، بهر کمالش میسوخت
سوخت زرغون بخدا در همه حالش میسوخت
” محی بر شمع ، تجلای جمالش میسوخت
دوست می گفت ، زهی همتِ مردانهء ما”
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۲۷ جنوری ۲۰۲۵ میلادی
اسلو – ناروی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۸ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی ۱۷ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
خدای عز و جل را شاکریم که اطلاع یافتیم جناب الحاج استاد محمد ابراهیم زرغون پس از سپری نمودن چند شبی در بیمارستان به نسبت مریضی که عاید حال شان بود به سلامتی مرخص شدند. باآرزوی صحتمندی و بهبودی کامل ایشان غزل ذیل را که در شفاخانه سروده بودند خدمت شما عزیزان پیشکش می نماییم.
شکرانه و سپاس
باز آمدی ، که مست شوم از کلام تو
گیرم قدح ز ساغر و صهبای و جام تو
ای یار دلنواز و ، نوازش بکن مرا
سرخط هر صحیفهء هستی به نام تو
مجذوب کرده ای ، همه را از کلام خود
محسور گشت ، عالمی از آن پیام تو
اسمِ عظیم و ، اعظم تو رهگشای خلق
هم از صفات و ، ذاتِ مبارک مرام تو
یاسین و والضحی بوّد ، مظهرِ شکوه
لولاک را ، به نامِ احد پیشگامِ تو
فرمانروای عالمَِ ، هستیِ و نیستی
بعد ازوفات، کُن فیکن است مرامِ تو
با اشک چشم ، مقدم پیکِ تو شسته ام
دیدم چگونه نور تو دارد ، دوامِ تو
تابیده است ، پرتو آن جلوه بر ذره
فضل و عنایتی ، منِ مسکین خرامِ تو
من خاکِ بی بهایم و ، تو پادشاهِ حسُن
یک جرعه ای بِداد ، از آن ساقی جامِ تو
اوجِ عزت ز سجده به گردون بوّد مدام
من خواجه ام کنون ، که هستم غلامِ تو
عنقا شوم ، بال و پری نیست در تنم
فانی شدم ز درد و مرض ، دادی ام شف
پیغام را ، سروشِ تو آورد ز نام تو
شکرانه و سپاس تو گویم ، که زنده ام
از وحشتی که داشته ام ، گشت رامِ تو
ما را چکار به دوزخ و ، جنت در آنزمان
وقتی شکار ، صید تو باشیم و دامِ تو
تو مطلق آن خدای و ، ما هم مقید ات
فرمان توست ، آنچه بخواهی زمام تو
آن عرش کائنات ، زمان و زمین توست
محبوب توست ، احمد مرسل امام تو
زرغون شاکر است ، که دادی هدایتش
با سجده و قعود شدم ، در قیام تو
الحاج محمد ابراهیم زرغون
شفاخانه لورنسکوگ
۱۳ جنوری ۲۰۲۵ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۲۵ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی ۱۴ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
این سروده ی زیبا را از کتاب گرانسنگ وطن نامه
اثر محترم استاد محمد ابراهیم زرغون
برای شما برگزیدیم.
افتاده ام به بسترِ بیمار یا علی
ما را به فضل خود تو مکن خوار یا علی
اعلی تویی به کون و مکان در مقام عز
هجران کشیده ام به دل زار یا علی
نام خدا به اسم تو ممزوج گشته است
بر کاینات و عرش پدیدار یا علی
عالم تو بوده ای به خدا ز آنچه علم غیب
از پرده های خلوتِ اسرار یا علی
اخ رسول و زوج بتول فخر مصطفی
شب ها به ذکرحق بودثی بیدار یا علی
زرین به خط سرخ بود نام کربلا
خون حسین توست به دیوار یا علی
بر خان ناکسان چو نیالود پنجه ات
صبر و قناعت شده اظهار یا علی
ای مظهر العجایب و ای شاه اولیا
جن و ملک کنند همه اقرار یا علی
بر قله های خیبر و بر کوه آن اٌحد
بگشوده راهِ خیبر و سردار یا علی
صف بستگان کفر ذلیل اند نزدِ حق
ارباب رزم و الفت و پیکار یا علی
بلخ و نجف مزیین خورشید واحدیست
فیضت بود به دیده نمودار یا علی
آواره و حقیر و فقیرم در این دیار
تبعید شدم ز ملک و وطندار یا علی
« زرغون» که ذاکر است خدارا و احمدش
میکن نظر به دیده ی غمدار یا علی
حوت ۱۳۸۴
الحاج محمد ابراهیم زرغون
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۲ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی –۱۱ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
پیک اجل
در کلبه ای ، که بارِ نَفسَ می کشیم ما
هر لحظه ، انتظار عسس می کشیم ما
پیکِ اجل اگر شکنَد ، عمر و هم نَفسَ
این طیلسان بدوشِ قفس ، می کشیم ما
محمل کشیم به دوُرِ کمر ، زین جهان خاک
با کاروان ، صدای جرس می کشیم ما
حق گوید و سروش ، بکن ناله و خروش
عمریست، آن که ناله زبس می کشیم ما
خونابه ای دل است ، رقم می کند غزل
درسِ بوّد ، ز خامه و درس می کشیم ما
خون می دمد ، به ساغرِ نَفسِ اماره ام
باری امل ، ز نَفسِ هوس می کشیم ما
یارب نجات می طلبم ، از شرّ لعین
در واپسین حیات ، چو خس می کشیم ما
هر کس شکست ، شیشه ء نازک دلِ زرغون
رنج ایست ، ز ناکس و کس می کشیم ما
الحاج محمد ابراهیم زرغون
هشتم جنوری ۲۰۲۵
لورنسکوگ – ناروی
ساعت سه شب چهارشنبه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :سه شنبه ۱۸ جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ جنوری ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالی
اولین سروده سال ۲۰۲۵ میلادی از شاعر فرهیخته
جناب الحاج استاد محمد ابراهیم زرغون
عزت و حرمت وفا
به دری سفله ، التجا مبرید
عرض خود را به جز خدا مبرید
این گدایانِ سگ صفت خسیس
بهر نان ، دست بر گدا مبرید
غرقه ای بحرگر شدی خدا گوئید
سجده بر پیشِ ، نا خدا مبرید
ناکسانی ، که نو به دولت شد
گوهر اشک ، به او قبا مبرید
از حیا مگذرید که ناموس ایست
شرف و شرم ، زیر پا مبرید
زیورِ مرد و زن ، حیای وی است
احتیاجی ، به بی حیا مبرید
عزت و حرمتِ وفا ، دانید
عشق را ، بر صفِ جفا مبرید
به عیادت روید ، بیمار را
خلُقِ نیکو ، به جز شِفا مبرید
دست بر سر بِکش ، یتیم و صغیر
نزد او ، بوسه بر حنا مبرید
گر چه دردم ، مرض شدت دارد
صبر را پیشه ، بر غنا مبرید
همچو زرغون، نهید به تسلیم سر
عجز خود ، جز به کبریا مبرید
الحاج محمد ابراهیم زرغون
شنبه ۴ جنوری ۲۰۲۵
اسلو ناروی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۰ قوس (آذر) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
رهبرنمی شود
آتش نسوخت ، هرکه چو آذر نمی شود
هربی پدر ، عیسای پیامبر نمی شود
عادل شوید براهِ خدا ظالمان دهر
با کُشتنِ ملت ، کسی باورن می شود
تا کی فریب آب حیات میخوری ، مخور
فانی ست هُمای دهر، چو کوثرنمی شود
رهبرکسی ست ، که حامیِ حفظ و شرف بوّد
هربی شرف ، چو حامی و رهبرنمی شود
نا اصلیان بدولت قارون رسیده اند
این دزد و خائینان ، بحق برترنمی شود
غرق اند درفساد و هوسبازی های عشق
زنباره گانِ بالهوّس ، همسر نمی شود
فسق و فساد و جهل و تعصب زحد گذشت
پوشالی دولتِ ، ازاین خود سرنمی شود
صلح و ثبات کشور من ، در کمند غیر
با پر زدن ، فضای کبوتر نمی شود
ده ها ملیون ملتِ آواره در جهان
زافسردگیِ هموطن ، بدتر نمی شود
عشقِ مجازو لافِ هوسمند و ، سالوسی
برجلوۀ حقیقتی ، خوش تر نمی شود
هستند مولوی و، مولانا به صد هزار
هیچکس مقامِ « بلخی » و باخترنمی شود
صد ها هزاربا دل و «بیدل» دراین جهان
یک ذره همچو « بیدلِ» قادرنمی شود
در حیرتم که طورِ طلسماتِ معرفت
همچون محیطِ ا عظمِ نادر نمی شود
گرصد هزارسال گذشت ، نو نه کُهنه شد
عرفان بیدلی ، قصه دیگر نمی شود
آن شیشه سنگ رنگ شده را قدربی بهاست
هرسرمه سنگ ، به ارزشِ گوهرنمی شود
دلسوزو مهربان ، بسی بود در جهان
لیکن به لطفِ عاطفه ، مادر نمی شود
زرغون به عشق و مهروطن، سربداده است
آئینه هم به صافیِ من زرنمی شود
شعری سلیس و ناب ، ز خونِ جگرکباب
در قالب غزل ، ازاین بهتر نمی شود
الحاج محمد ابراهیم زرغون
فوردا – ناروی
۲ اپریل ۲۰۱۷
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۲ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
نیایش در یک مثنوی کوچک که خواندنش بی اجر نخواهد بود
گدای خودی
دیده فرو بست ز خود بی خبر
آن که ندارد خبر ، از خود خبر
خلقت خود را چو فراموش کرد
پنبه ی غفلت به سر و گوش کرد
پند شنو ، دیده ی خود باز کن
نغمه ی عقل ات به سر آغاز کن
نزد خودت دست درازی بکن
در طلب خویش ، نیازی بکن
غیر خود ، از غیر مخواه مطلبی
تا نشوی پست و ، ذلیل و غبی
هر که طبیبِ ، دل بیمار خود
غیر خودش نیست پرستار خود
سعی طبیبان به تو سودمند نیست
غیر ، دوایی به تو دردمند نیست
هیچ دلی را به دلی راه نیست
جز تو کسی از دلت آگاه نیست
غفلت تو درد سر است چون گدا
گر تو شناسی خود و آن گاه خدا
هرکه به صحبت حبیبِ خود است
بر تنِ افسرده ، طبیبِ خود است
از ره غفلت ، مجو اندیشه را
خشک کند ، بیخ و بُن و ریشه را
غیر نداند که چه در بطن توست
معنی آن زمزمه و ، متنِ توست
فارغ ازاین خواب وخوروناس باش
سخت تر ازسنگ ، چو الماس باش
غیر ، طبیبِ تو نباشد بدان
نیست تورا سود مگر هست زیان
سخت شود ، حالت بیماری ات
نیست به غیرازتو، پرستاری ات
خیر خود و ، عافیت خود طلب
غیر تورا نیست ، بجز خود سبب
چاره و درمانِ ، دلِ خویش کن
دستِ تمنا ، به خودت پیش کن
غیر ، چه داند ز پندار تو
واقفِ تو نیست ز اسرار تو
در کف خود باش ، خدا را شناس
بعد خودت زود ، خدا را شناس
گر شوی آگاه ، ز اسرارِ خود
راه بری نیک ، به پندار خود
گر تو شناسی ، اول از خود شناس
از ره توحید ، خدا را شناس
هست ، کلیدِ همه گنجِ درون
موسای خود باش نه همچو قارون
صدق و صفا خاصه ی انسان بوّد
بخل و حسد پیشه ی شیطان بوّد
غیر خدا ، یار نگیری تو کس
زان که بوّد ناخلف و تیره بس
گر تو نوازی و تو را هست نیاز
دَم به دَم آید ، به سوی تو باز
غیر خدا ، ذلت و عزت که داد
گر تو رضایش ، طلبی در مراد
رحمت حق را ، تو سزاوار باش
در خور تسلیم ، نه انکار باش
دل به سرا پرده ای دنیا مبند
تا نشوی بندِ هوا خود پسند
ترک صلات ترکِ عبادت مکن
پیروی شیطان ، رعایت مکن
گر تو ثنا خوان ، سحرگاه و شب
سود ببینی ، ز درگاهِ رب
عشق و محبت به دلِ خود گزین
نور محمد ، شمع جانت قرین
شافع تو هست ، شه ای دو سرا
دست تو گیرد ، به روزِ جزا
بر دلِ آگاه ، ضرورت تویی
دشمنی بر کینه ، کدورت تویی
از سر راستی گذر کن به حق
تا نشوی ، زار و زبون و فلق
اشکِ سحرگاه تو را مایه ات
آتش دوزخ نشود ، سایه ات
در دل شب خیز ، ببین جلوه ها
تا به تو بخشند ، از آن قُله ها
صایم اگر ، توبه ای از دل کند
بر در ِ فردوس ، چو منزل کند
مزرعه ی توست ، به دنیای تو
حاصل صد رنج ، به عقبای تو
عاطفه و ، رحمآ یتیمان پسند
تا تو نیابی ، ز بلا ها گزند
ناله ی قرآن شنو و ، فیض گیر
نور چو موسی ، ز یدِ بیض گیر
جاه و مقامی ، چو بلال ات دهند
ذکر حدیث ، مزد حلال ات دهند
ارزش انسان ، به دل پروران
مهر بِورز ، بهر خود و دیگران
لعل و گهر ، سینه ی تابان توست
مهر و محبت ، بدل از آنِ توست
عشق بِورز و ، دلِ خود شاد کن
کعبه ی دل را ، ز غم آزاد کن
تا که بیابی ، ره مقصودِ خویش
در گذر از باده و ، ازسودِ خویش
از سر انصاف ، عدالت نما
تا که شوی ، راهبر و رهنما
نغمه ای سر کن، ز بن وریشه ات
سازِ تو ، سرمایه ای اندیشه ات
آنچه که خاک وگِل وچون آب تُست
مآمن زیبای تو و ، باب تُست
مغزخود ازغیر ، تهی کن به جان
مردمِ آزاده ، نباید زندان
حُبِ وطن ، مرکز ایمان توست
نیک بِدان ، کشورِ افغانِ توست
اصل تو در خانه ، خراسانیان
فرعِ تو را ، سینه فراخی از آن
کاجِ تمدن ، سرِ برگ آرین
هست خراسان ، فرازش کُهن
آنچه غنی هست ، زبانِ دری ست
ارزش هرکوبه زبان، مادری ست
هر که گدای ، خودیِ خود بوّد
رمز نوای ، خودیِ خود بوّد
هرچه تو خواهی، زدلِ خویش خواه
آنچه طلب داری تو، ازخویش خواه
همدم و همرازِ دلِ ، خویش باش
گوش به آوازِ دلِ ، خویش باش
دستِ دعایم ، شده حلقه از آن
عجزِتو” زرغون ” برسد نی گمان
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۲۱ سپتامبر ۲۰۲۳
اسلو – ناروی
از : مجموعه ی وطن نامه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۲ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
حریم اقدس ناموس
از آن چو دیدۀ من ، اشک ژاله میبارد
که رهزنان ، وطن را قَباله میدارد
بپا شوید دلیران و غازیان وطن
حریم اقدس ناموس ، حَواله میدارد
اگر به ژرف حقایق رسید گریه کنید
که بخت مادر میهن ، حَلاله میدارد
تنم ز غصه نیاسود ایخد ا رحمی
غمِ وطن به چنین سوز ناله میدارد
ز بس بدامنِ دشت و دمن نشست عزا
چو خونِ سرخِ شهیدان لاله میکارد
فگنده دام و د دِ بر نوای صلح وطن
نفیر جنگ ستیزان اَطاله میدارد
شمال شرق و جنوب غرب اهریمن شده است
هجومِ سیر جواسیس زُباله میپالد
کجا روم به کی گویم طیلسان بر دوش
بهای خون شهیدان ، اَضاله میدارد
به هرکه تخت دهد وارث اش همی گویند
به سودِ معامله کاران معامله میدارد
نظامِ کشور افغان بدست اهریمنان
کنون که پرچم خود را اِشاله میدارد
اگر چو نیست امین و صدیق و پاکنهاد
چرا بگوش من هردم ، مَقاله میخواند
یکی بسوی خودش می کَشد عنانِ وطن
دگر نوای ترقی ، اِداله میدارد
دلم ز تنگی این قافیه به تنگ آمد
ز بسکه خاطر حُزنم مَلاله میدارد
بگوش من چه خوش است ناله های صلح وطن
اگر به خون تو زرغون ، حَماله میدارد
الحاج محمد ابراهیم زرغون
فورده – ناروی
۱۹ اکتوبر ۲۰۱۳
معنی واژه ها از لغت نامه دهخدا
قباله : مکتوبی که در فروش ملک و جز آن مینوسند و در آن ذکر میکنند فروشنده و خریدار و آن چیزی را که خرید و فروش بدان تعلق گرفته و مبلغ ادا شده و شرایط بیع و جز آن را .
حواله : تمسک و برات و سفته (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند
حلاله : نکاح کردن مطلقۀ ثلاثه تا برای زوج اول حلال شود .(آنند راج، از منتخب و عالمگیر و المختار) : هرکه مر او را طلاق داد بجویدش
دوست ندارد مگر ز شوی حلاله .
اِطاله : طول دادن و دراز کردن و زبان درازی کردن .
زُباله : خار و خاشاک و خاکروبه .
اَضاله : بمعنی فراموش شده .
اِشاله : برداشتن و بر افراختن .
مَقاله : سخن ، گفتار و کلام .
اِداله : تغییر دادن ، دولت دادن .
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بی فرهنگ
روم بجای که عشق است و، جاویدان آهنگ
دلم گرفته ، از این مردمانِ بی فرهنگ
شوم به صحبت ، پیر مغان و بیدلِ ما
ز شرب مولوی و شمس و ، حافظِ خوشرنگ
زنم قدح ، ز می و ساغرانِ کوثر عشق
نه درد سر بِدهند و ، نه تیر و نی تفنگ
بساط مهر و عطوفت ، نوای صلح و صفا
چه سفرهء که در او نیست ساز و برگِ جنگ
خموشی و سخنِ عشق و جذبهء شوق است
نه نغمه های پرُ از ابتذال و نی ترنگ و پرنگ
ببین حلاوت ، گل های تازه رو و چمن
بساط عیشِ تو زرغون ، وطن بوّد نه فرنگ
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴
در یکی از پارک های قدیمی در شهر قونیه ترکیه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۶ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مخمس بر۳۱ بنداول مثنوی شریف
بر سر تربت و مزارِ حضرت مولانا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۱ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
ناله و فریاد کنم
کندزم ! بهر غمت ناله و فریاد کنم
جورِ و بیدادِ فلک دیدم و بیداد کنم
خلف و نا خلفان کردی به دنیا تقدیم
رستمِ زال ز نو یکسره ایجاد کنم
دَژ افتادۀ تو زیر یلِ حیز صفتان
جوی خون گشته روان ، با کی منش داد کنم
بیع و باه کرده ترا چند پسرِ نا خلف ات
با کی کردی تو زنا ، تا که قلمداد کنم
زلف مشکین ترا داده بدست ناکس
خاکِ خونریز تو بر دست و سرم باد کنم
تنِ رنجور تو ای لیلی پرُ درد و الم
بسری خصم شیرین تیشۀ فرها د کنم
صلح با دشمنِ دیرینۀ انگلیس صفتان
نکشمَ ذلت این کار چو اضداد کنم
آه من ، اشک من و ناله خونین جگرم
بهر خونین کفنان سینه دَرم داد کنم
ای کهندژ که بودی قلعۀ سدید و سداد
سَد مستحکمی از خون خود آباد کنم
سر کشید آن پسرِ سرکش و بی باک و لعین
جای فرعون و شداد شاخصِ فرجاد کنم
سروجان داده به پای تو جوانمردان ات
دل و روحش به دعای همگان شاد کنم
سپرت سینۀ مردانۀ اردوی دلیر
تیر دشمن به جگر خورده ورا یاد کنم
نو نهالان ترا سوخت به آتش هیهات
سبز و (زرغون) کنم از اشک ، ترا شاد کنم
الحاج محمد ابراهیم زرغون
تایمنی – کابل
۸ اکتوبر ۲۰۱۶ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۴ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۵ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مقدمِ خداست
در هر دیار مرشد من حق بوّد رواست !
آئینه دار ، رحمت یزدان شوم بجاست
” بعد از وفات ، تربت من از زمین مجوی
در سینه های ، مردمِ عارف مزار ماست”
از من مپرس که مرقد بیدل به دهلی ست
هر جا که بوی دل بدهد ، بیدل آنجاست
مربوط شهر و ده نشود ، عارفان حق
درهرمکان که مهر و محبت بوّد صفاست
در هر دلی ، که عاطفه و عشق بذر شد
دانی که بزمِ محرمِ آن ، مقدمِ خداست
“ما در پیاله ، عکسِ رخِ یار دیده ایم”
آن بی خبر ز لذتِ شربِ مدام ماست !
زد سکه های عشق ، به نامِ جلالِ الدین
آن شوکتی ، که مهد خراسان و بلخ راست
تسخیر سر زمین جهان کرد ، جلال الدین
از بلخ سر کشید ، چو خورشید دنیاست
نازم به قونیه ، که بوّد مظهرِ جلال
این کعبهء عشاقِ ، زمین و زمانه هاست
خواهی بکن نظر ، به جمال و کمال او
در مثنوی ، معنوی مولوی سزا ست
جز عشق شمس و ، مولوی و چلبی مخواه
این شهر مهر و عاطفه و ، فیض کبریاست
ما را قناعت ایست ، در این دیر بی ثبات
دستم رسید ، بدامنِ پیر مغانِ ماست
هرگز نشد خمَ سرم ، بر مقام و جاه
مستم ز جام و بادهء ، عشقِ که سالهاست
دل داده ایم ، به مرشد و صاحبدلان عشق
زآنرو مسافریم ، به این درگه بار هاست
ما را چه حاجت است ، غمِ نیستی و عدم
گشتیم فنا فی شیخ و ، فنا در رهی وفاست
آن خانقاهِ حضرت حق ، دل بوّد “زرغون“
دانی خدا چو پادشهء ، کشورِ دلهاست !
شب دوشنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴
شهر قونیه ترکیه در پهلوی تربت و مزار گلعزار حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی ثم رومی
الحاج محمد ابراهیم زرغون
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۶ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
عشق است امامِ من
با عشق سر و کارم ، از درد چه غم دارم
عشق است امامِ من ، دنیاست به کامِ من
از عشق نه پرهیزم ، با مرگ درآمیزم
سرگشته چرا باشم ، عشق است مقامِ من
درفطرت ما عشق است در طینت ما نیزهم
نی عارو نه ننگ است عشق ، برعشق دوامِ من
این روزۀ عشق است چون ، درماهِ صیامِ حق
با کُشتنِ نفسِ خود ، عشق است صیام من
در قعده و در جلسه ، درسجده و در رکوع
من مقتدیِ خویشم، عشق است قیامِ من
زندان و نبردِ عشق ، در سینه گذارد تیر
این تیغِ شهادت را ، خنجر به نیامِ من
من بندۀ آزادم ، هستم غلام عشق
عشق است امامِ من ، عشق است امامِ من
تا چند پی دنیا ، تا چند پی دونان
آن است بسی ننگین ، این است هُمامِ من
در رپرتوِ عشقِ حق ، کمتر بخودم مشغول
مرشد چو بوّد عشقم ، عشق است مرامِ من
در عُرفِ حریفانه ، بیچاره و درویشم
بر بیدل فرزانه ، بفرست سلامِ من
گه مقتدیِ خویشم ، گه مقتدیِ بیدل
چون رقص کنم ذره ، بر تربت مامِ من
دارم طبع محزونی ، خاکِ درِ عِرفانم
گرَدِ رهی بیدل من ، ا و هست امامِ من
ممزوج شوید درعشق ، حق گوئید و حق جوئید
برپیرو جوان گویم ، این است پیامِ من
از درد و غمِ هستی ، زرغون نکند شِکوه
کفراست بمن شاکی ، حرفیست چو خامِ من
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۷ جون ۲۰۱۷
لورنسکوگ – ناروی
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
اطلاعیه ریاست انجمن کلتوری
مولانا و بیدل در کشور شاهی ناروی
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
عشق به کتاب
من عاشقِ کتابم ، از عشق سر نتابم
رؤیای من کتاب است ایمان من کتابم
بهتر ز هر رفیقی بسیار هم شفیق است
گِرد سرش ب گردم ، آن است کتابِ نابم
قرآن بی ریایم ، او هست رهنمایم
نی بُخل و نی حسد را هرگز در او نیابم
نی هر کتاب عشقِ ، نی هر کتاب مهری
نی هر کتاب سوالم نی هر کتاب جوابم
کانرا حدیث دردمند ، ما را بوّد ارج مند
حلقه کنم بگوشم ، کانرا کلام حسابم
زیبد سخن ز واعظ ، اندر ورای مطلب
آنرا که عشق نامِ ، در سیر پیچ و تابم
خونِ دلم مکیده آنکس که بی خدا است
توهین دین من کرد ، مجرم نمود خطابم
صد ها ورق کتابم ، صد موج آرزو داشت
یکقطره نیست بکامم زین بحر در حبابم
شور و نشاط و مستی یکسر بدام عشقِ
با ساغرِ محبت ، یکسر نمود خرابم
یک بار جلوه دارد ، نورِ کتاب هستی
چاپِ دیگر ندارد ، اوراق این کتابم
گنجینه های گوهر ، آثار بیدلِ ماست
هر بیت او کتابیست ، ارزنده و شهابم
ساختند کتابِ ما را ، این کاتبانِ تقدیر
” زرغون ” توبه فرما ، ایزد بوّد توابم
حاجی محمد ابراهیم زرغون
اسلو – ناروی
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۴ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
هجرانِ وطن
چو گفتم داستان دل چرا تو ، گریه ها کردی
تباهی بهر من مشکل چرا تو ، گریه ها کردی
چنان اشکی ز هر دو دیده ها ریختی امان برتو
همه غم ها بمن حاصل چرا تو ، گریه ها کردی
“ زمینگیرم به افسونِ ، دلِ بی مدعا بیدل“
ز بس گفتم از آن بیدل چرا تو ، گریه ها کردی
همی دورست چنان راه و رهِ منزل در آن وادی
رسیدم من به آن منزل چرا تو ، گریه ها کردی
به غفلت دی و دنیا را ، گذر کردم پی هستی
خجل گشتم ازین غافل چرا تو ، گریه ها کردی
چنان خون گریه کرد زرغون ز هجرانِ وطن دایم
چکیدم اشک ها کامل چرا تو ، گریه ها کردی
الحاج محمد ابراهیم زرغون
اسلو – ناروی
۱۲ جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
در آستانهء برگزاری محفل عٌرس حضرت ابوالمعانی بیدل (رح)
دوستان گران ارج را سعادت یار باد !
در آستانه یاد بود و هفمتین کنگره بین المللی و برگزاری محفل عرُس ابوالمعانی بیدل رح و سالگرد حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی ثم رومی رح قرار داریم . با وجود سنگ اندازی های ممتد عده ای از روشنفکران دروغین و تاریک فکر باصطلاح فرهنگیان بی فرهنگ و حتی در لباس دوست ممانعت های را سدّ راهِ ما قرار دادند و تا هنوز هم از هیچ نوع تلاش و کوشش و زمینه سازی های اخلال گرانه دریغ نمی ورزند ، ولی بیاری پروردگار عالمیان ج و همنوایی و محبت یکتعداد شخصیت های فرهیخته و فرجاد که از تشویقات و الطاف بیکران خود دریغ نکرده با معنویت بلند دوشا دوش ما حمایتگرانه ، گوشهء این سنگ سنگین و پرُ وزن را در این هفت سال برداشته اند که بدین وسیله از تک تک شان اظهار سپاس و قدردانی مینمایم و همچنان قدوم دوستان و اندیشمندان جدید و فرهنگپرور بسان ستاره های تابناک داوطلبانه پیوستن شان به انجمن کلتوری مولانا و بیدل ، نوید ما را در راستای خدمت گذاری به فرهنگ و ادبیات کشور بیشتر ساختند :
این هم دو بیتی های درد دل و دردمندانه که در این هفت سال تجربه کردم .
گر بماندیم ، سالِ دیگر نیز
عرُس بیدل ، کنیم بپا یاران
ور بِمرُدیم ، عذرِ ما بِپذیر
شمع محفل ، بدوشِ تو یاران
********
ز خونِ دل ، کنم برنامه رنگین
ز دستِ خالی و ، پرُ بار شیرین
به روحِ پرُ فتوحِ ، عارفِ عشق
درود و فاتحه خوانم به تمکین
********
یکی گوید! که این عرُس، احمقانه
دیگر گوید ! که ارزش ، مندانه
شما گویید ! به حرفِ کی کنم گوش
یکی بام و هوا دو ، این بهانه
********
یکی گوید مرا ! عقلِ تو کم بود
که بیجا صرف کنی پول و نه غم بود
بِمرُد بیدل ، گذشته سه صد سال
که چشمانِ تو اکنون ، پرُ ز نم بود
********
نمی دانم ، کی بود بیدل و اما
شوم سیر ، از پلو و آن موسیقا
چه خوب است احمقِ داریم اینجا
شکم ها سیر شود ، ما را چه پروا
********
یکی خورده بِگیرد ، در سخن ها
که پرُ حرفی کنید ، در محفل اما
جوانان است ، مشتاقِ موسیقی
مرا با بیدلِ تو ، نیست سودا
********
شما گویید ! که من در این میانه
چه گویم ، بر وطندار این زمانه
بجای من ، اگر باشید شمایان
جواب گویید ز منطق ، نی ترانه
********
کجا شد ، پاسدارانِ سخنور
کجا شد ، وارثینِ خاک و خاور
نه عزت ماند و ، نی آبرو به عارف
به جز مادیت و پول ، زر و زیور
********
مرا یک دوست گفتا ! اینچنین کن
مکن صرف پولِ خود بیجا همین کن
کنون دورانِ ، زور و ز ر بیاموز
خودت را ، مالکِ زر و زمین کن
********
ندارد فایده ای ، از بهر بیدل
ندارد ، هیچ گاهی بر تو حاصل
بجای من ، شما گویید عزیزان
چه کاری می توانم کرد با دل
********
مرا تنها رها کرد ، بهترین دوست
بِگفتا ، من شدم خسته ازین پُست
نه بیدل خوانم و ، نی مولوی خوان
ترا راهت ، مرا راهم چو نیکوست
********
بِگفتم من ، خدا یارت عزیزم
ندارم بعد از این ، کارت عزیزم
خدای من ، همیشه یاورم است
نمی سازم ، به کِردارت عزیزم
********
رفیقِ نیمه راه ، یارت نمیشه
به هیچ صورت که غمخوارت نمیشه
رهایت می کند ، در نیمه ای راه
مده دل را ، که دلدارت نمیشه
********
اصل ها را بِجو ، در زندگانی
مکن صَرف ، عمر خود با ناجوانی
اگر سالها ، به پای بید نشینی
نبینی حاصلی ، نی کامرانی
********
به خالق تکیه کن ، خود را تو بِسپار
که او هست ، تکیه گاهِ تو به هر کار
همه خیر و شر ات ، او داند و بس
خدا باشد ، انیس و مونس و یار
********
همیشه در نبرد ، تنها بودم
کشیدم آهِ سرد ، تنها بودم
مرا این زندگی تنهایی آموخت
چنان تنها و ، درد تنها بودم
********
به زندان و سلولها روز ، شب بود
به هر لحظه ، شکنجه و تعَب بود
به تنهایی کشیدم ، رنج و غم را
بجز ذاتِ الهی ، یار و رب بود
********
روم سوی عدم ، تنهای تنها
بِگیرم ، دستِ غم تنهای تنها
چنان خو کرده ام در زندگانی
سفر ها می کنم ، تنهای تنها
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۵ جولای ۲۰۲۴
اسلو – ناروی
تاریخ نشر : جمعه ۸ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
الا ای هموطن
با هم شریک درد و غمهاییم
در این وادی سرگردان
بپا کن آشنائی ها
نمی زیبد جدائیها
بیا قسمت کنیم رنج و محن را
بیا در ماتم و در سوگ
بیا سازیم دو جسم ، یک روح و تن را
یکی باشد حیات ما، یکی باشد ثبات ما
یکی باشد نژاد ما
یکی باشد نهاد ما
یکی باشد برای ما و تو
دشمن در این خانه
که چون آرام خفته خصم ما
در بستر گل های سیمین تن
صدای ناله آید هم بگوش من
زهر دیوار این میهن
صدای زجه و فریاد
صدای ریتم آزادی
صدای نعره ی تکبیر
صدای لرزش تدبیر
صدای پیکر آغشته در خون وطنداران
صدا بشکستن درهای آن زندان
صدای ریزش باران
نمیدانم کجا شد ننگ و ناموس بر
شهیدان کفن در خون
کجا شد رسم افغانی؟
کجا شد بزم افغانی؟
کجا شد رزم افغانی؟
که از طبل و غریوش
شورصد محشر بپا خیزد!
الا ای هموطن
بهتر نباشد همزبانیهای ما و تو
که من در غم نشسته، خنجر دشمن
گزیده مغز استخوان
تو در ناز و نعمت
خفته بر بالین پریروئی
لهذا !
همنوایی بهتر است
از ناز و ساز همزبانی های
خود کامان.
الحاج محمد ابراهیم زرغون
تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۰ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
رباعیات
بر خیز و بیا ، به خلوتِ نیم ه شبی
دستِ من و ، دامنِ خدا بوالعجبی
بشناس خدای خود ، به او راز بگو
درمانده مشو به حشر ، این هم سببی
***********
شیرازهء عمرِ ، جاودانی عشق است
آئینهء رخسار ، جوانی عشق است
با درکِ حقیقت و ، مجاز سیّر کنید
محبوبِ زمین و، آسمانی عشق است
***********
با عشق رسی ، به عرشیانِ بالا
با نورِ جمال و ، جلوه های اعلا
پا زن بغرورو کبر وخود خواهی خود
آنجا برسی ، به عرشِ آن کبریا
***********
خونابهء دل ، ز دیده می بارم دوست
در سینهء ، بی کینهء غمدارم دوست
با رنج و الم مرا ، به زندان افگند
آنچه که بمن رسد از آن دوست نکوست
***********
این دیدهء پاک ، نسازم آلوده به بد
زیرا که بدی ، عاقبتِ درد دارد
از نیک نبینی ضرر و ، رنج و الم
بگریز از آن بد ، که بوّد دیو و دد
محمد ابراهیم زرغون
۲۰ می ۲۰۲۴
تاریخ نشر: سه شنبه ۸ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
قدرتِ ذره
از ذره بِترس ، که ذره ها جان گیرد
آن را که به چشم ، نبینی تو آن گیرد
پیمانه که پرُ شود ، چنان یک ویروس
شاهانِ جهان و ، شاهِ دوران گیرد
بر قدرت یک ذره ، تو ایمان آور
زیرا که بوّد ، قدرتِ اصلی داور
صد جسم عزیز بخاک و خون افتادند
ویروس کرونا و ، ذره کن باور
من قدرت ذره را ، بدیدم اکنون
این ذره ، بداد مرا چنین یک آزمون
یک لحظه ، چنان نمود مرا فرسوده
نزدیک ، به جنازه و مزارِ (زرغون)
اینها همه کثرت اند ، به گِرد وحدت
غفلت منما ، ز کثرت و آن وحدت
هردو همه واحد است و مطلق جاوید
محکم ببند ، که نگسلد آن وصلت
محمد ابراهیم زرغون
۲۵ می ۲۰۲۴
ناروی
تاریخ نشر: پنجشنبه سوم جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
رباعیات
رنگینه جبین زنیم سرِ خویش زمین
تا بارِ گناهِ خویش ، نهیم این چنین
یکسو غمِ غربت و ، جدا ایم ز اصل
یکسو ، شر شیطان لعین است کمین
آنان که به هر شئ ، رُخ یزدان بینند
پیوسته ز حق ، بوحدت ایمان بینند
آنان که ستیزند ، به آن دین خدا
دیدار شریر و ، مکر شیطان بینند
درسی که تو را ، بداد فلک این دم باش
ماحول تو هر که هست ، از او کم باش
خود خواهی و خود بینی و خود شیفته چرا
با دین مَستیز و با خدا ، آدم باش
پیوسته دلم ، به خالقِ یزدان است
ببریده ز هر کسی ، به او پیمان است
در ماحصلِ ، زندگی خواهی دانست
فضل و کرمش ببنده ها یکسان است
پیمانه بده مرا ، به دربِ حرم ات
تا سجده کنم به پیش پا و قدم ات
یک یک بِشمارم ، گنه و تقصیرات
تو عفو کنی و ، بوسم قلم ات
محمدابراهیم زرغون
۲۱ می ۲۰۲۴
ناروی