۲۴ ساعت

10 مارس
۳دیدگاه

شبنمِ هستی

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۰ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شبنم هستی

به یار                                                               

وقتی صدایت می زنم

بغضم می ترکد

آه که شرمنده ام

تو که بامنی

و تو که در منی

چرا فریادت می زنم؟

چرا گاهی احساس می کنم تو از من دوری…

تو که بامنی

و تو که در منی

خنده هام ازآن تست

و گریه هام

و در شبنم وجودم می درخشی

و در صدای موسیقی دلنواز باغ

می بینمت پر شکوه

که در طراوت گلها راه می روی

و باغ را از سر مهر به آغوشت پناه داده یی

تو که بامنی

و تو که در منی

چرا اینبر و آن بر به دنبالت می دوم

و در جاده ی عشق

فریادت می زنم

و از هرکه از راه می رسد

سراغت را می گیرم

مگر نمیدانم

مگر نمی دانم

که خود مسافری ام چند روزه

که در باغ عشقت باید سر کنم

و باید نفس بکشم

تا روز موعود!!!!!!

هما طرزی

نیویورک

 ۲۹ جنوری ۲۰۲۴

09 مارس
۳دیدگاه

قابِ کهنه

تاریخ نشر: شنبه ۱۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۹ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

قاب کهنه

                           به همسرم

من ترا از قاب کهنه ی تقویم در آوردم

و در برگه پر نور قلبم گذاشتم

تو هنوز در من می رقصی

و تو هنوز در من نفس می کشی

و تو هنوز در من عشق را تکرار می کنی

ما خدایان عاشق

در سرزمین پرشکوه عشقیم

وقتی در خوابم

و دستانت بر بدنم می لغزند

و نفس هات

هنوز بوی عطرت را می افشانند

آه که گرمایت را چه نزدیک حس می کنم

آری تو از من جدا نیستی

و تو در من به عبادت نشسته ای

و من درکتاب زندگی ات استخاره می کنم

سال های خوشی را

در سر زمین عشق زیستیم

که صدات

همان نسیم پرتلالوی زندگی بود

که موهایم را به بازی می گرفت

و با تیک تاک قلبم همرا می شد

و آرامش من همان

آغوشت بود

و هنوز هر شب در آغوشت به خواب می روم

و بالشتت را

روی بالشتم میگذارم

تا بیشترین لحظه ها را

در آغوشت باشم

و هنوز در روز شماری زندگی

چشمم به در دوخته شده

تا روزی در را باز کنی و بگویی:

هما جونم حالت چطوره؟

هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۲۴

08 مارس
۷دیدگاه

می سرایمت

تاریخ نشر: جمعه ۱۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

می سرایمت

وقتی می سرایمت

قلم لبخند زنان به عشق بازی بر می خیزد

و کاغذ را عاشقانه می بوسد

و به آغوشش می فشارد

و دستانم

گرمای تنت را احساس می کند

و در سروده هام

نور می پاشند

چون خورشیدی در نخستین

دیدار بامدادی

شاید زیبا تر بود که با قلم دستانم

تنت را می سرودم

در بستر نرم ابریشمی آغوشم

وبودنت را

درعاشقانه هام رها میکردم

تا عشق را

لبانم به لبانت می آموخت

صمیمانه

و نا گفته ها گفته می شد

جاودانه…

هما طرزی

نیویورک

 ۱۵ جنوری ۲۰۲۴

07 مارس
۱ دیدگاه

احساس

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۷ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

احساس

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که در تمامی ذرات وجودت مرا لمس کنی

و در نفس هات مرا باخود به کهکشان ها بری

و در قدم هات

و در نشستن هات

و در خوابت مرا به آغوش گیری

و در پهنای بازوانت مرا به خواب بری

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که هنگام خواب

بر مژه هات مهمان گردم

و در بیداری

درمیان لبانت به زندان شوم

و در قامتت عشق را دوچندان شوم

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که دستانت در جستجویم بر خیزند

و چشمانت نور را در بدن عریانم بپاشند

و صدام در گوشت پنهان شود

و عشقم در سینه ات میزبان شود

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

چون از خواب عشقم برخیزی

و دگر در دنیایت نباشم

و آنگه:

بسترم قصه ای عشق را

داستان شود

داستان شود

داستان شود

هما طرزی

نیویورک

 ۳۰ جنوری ۲۰۲۴

03 مارس
۳دیدگاه

بهشت

تاریخ نشر: یکشنبه ۱۳ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بهشت
بهشت همان چشمان تست
که در دشت های سبزش می لغزم
و نسیم ملایمی بر موهام می پیچد
پر از مهر
و پر از صفا
و سمفونی پنجم (بتهوفن)
در برگ ، برگ باغ چشمان سبز رنگت
پر صداست
و واژه ی عشق چه پر بهاست
چون پرش بالهای سپید فرشتگان
در آسمان (آبی) رنگ دیدار
و من در افق نگاه هات در پرواز
سبکبال و بی ریا
آری بهشت را می بینم
و بهشت را لمس می کنم
و بهشت را…
و (بتهوفن) مرا در اوج مستی
با خودش می برد
و می برد
و می برد
به سر زمین بی دیوار و بی حجم
که رنگی در آن نیست
مگر رنگ خدا
که همه رنگ ها در اوست
تا بی انتها
تا بی انتها
و چه سبز و زیبا…
بادی وزید
بادی وزید
و من در آغوش( بتهوفن) می رقصم
و می چرخم ،
و می چرخم
آه که خورشید دمیده
و چهچه پرستو هادر موهایمان
پر صدا
نوید دیدار را زمزمه می کنند
و وصلت خورشید در چشمان تو
و من و (بتهوفن) و خدا
خدا را دیدم
خدا را دیدم
در همه چیز،
و در همه جا،
و در همه کس،
واو در من دمید
و در من خندید
و در صدای ویولون صدایش راشنیدم
و با صدای فلوت در گوشم زمزمه کرد
و (بتهوفن) صدای خدا را می نواخت
و (بتهوفن) خدا را با عشق فریاد می زد
و (بتهوفن) در آغوش خدا می نواخت
و من به اوج عشق می اندیشیدم
و به آغوش سمفونی پناه برده بودم
آنجا اوج عشق بود
وآنجا اوج نوربود
وآنجا اوج زیبایی بود
و آنجا خدا بود
و آنجا خدا بود
وآنجا خدا بود
هما طرزی
نیویورک
۱ مارچ ۲۰۲۴
01 مارس
۳دیدگاه

عشق ارغوانی

تاریخ نشر : جمعه ۱۱ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – اول مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق ارغوانی
                 به میهنم
من عشق ارغوانی رنگم را
به (خواجه سیاران) می برم
تا در سایه درختان مهرآفرین آرام گیرند
و آغوش مهرم را
بسویت می گشایم
تا عطر لاله ها را
با خودت به ارمغان بیاوری
آری من درزمستانی ترین روزهام
هنوز بهاری ام
و رویش من در آغوش تو
عریانی ام را به لرزه می آورد
چون نسیمی از سوی دشت های انتظار
از سوی چمنزارن سرسبز (شمالی)
و گلاب ها ی خوشه یی باغ های (پغمان)
هنوز بهاری ام
و هنوز به دشت هات
و لاله هات
و بره های نوزادت ایمان دارم
و بوی بهارت را
حتی در سرزمین بیگانه
بر حافظه ام سپرده ام
و نوشخوار می کنم
تو دوری
تو دوری
و در دستان بیگانگان نفس می کشی
و من در نفس هات شریکم
و من در واژه ای دوست داشتن
همان عشقی را تکرار می کنم
که در (پارک شهرنو) می سرودم
ودر چهار راه (حاجی یعقوب) می دیدم
و در (سماورچی دانشگاه)
زیر سایه ی بید های مجنون
با دوستانم شریک می شدم
وبه آغوشت رها می کردم
و امروز هم با یاد تو
به خورشید سلام می کنم
و به آغوش ستاره ها پناه می برم
و ستاره ها را بغل بغل
در بسترم میکارم
تا سبز شوند و برایت
سبد سبد نور بفرستم
تا دنیایت پر نور شود
و خورشید رفته ات پر صدا برگردد
ودنیایت نورانی
و آسمانت بی ابر
و از اسارت غم رها…
هما طرزی
نیویورک
۲۳ فبروری ۲۰۲۴
25 فوریه
۳دیدگاه

کبوترانِ سرگردان

تاریخ نشر: یکشنبه ۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

و فقط با زبان پارسی است که می توان قصه های عشق را چنین بیان نمود:
{به آنهایی که به خانه ی ما در کابل آمده بودند و درختان باغ را بیاد دارند)
کبوتران سرگردان
در امتداد جاده ی عشق
به باغی رسیدم که امیدوار بود
و لب بر خنده گشوده بود
و ترا خوش آمدید می گفت
با صدای عشق
تاک انگور
به عشق بازی ناژو برخاسته بود
و در خت سیب در زیر دیوار اطاق خواب
مرا به عشق می خواند
و درخت عکاسی بر مو هایم عطر می پاشید
آغوشم باز بود
و قلبم با تیک تاکش به من مژده ی عشق میداد
و بازوانم گشوده
و لبانم هنوز رنگش قرمز بود
و لبان ترا حس می کرد
و گرمای دستانت
بر شانه هایم نور می پاشید
و من در عریانی بدنم
پیچک تاکی بدورم پیچیده بودم
و از شرم
به آغوش برگها پناهنده بودم
و پستان هام
آشیانه قناری های عاشق
و کبو تران سرگردان به دنبالم می دویدند
درخت نسترن
همان عروس باغ
به من چشمک میزد
و من در سبزه ها غلطان
در انتظار تو
نفس هات را حس میکردم
و گرمای بدنت را
که سبزه ها را آتش باران می نمود
و من در چرخش خودم
صدایت میزدم
و به سبزه ها عطر می پاشیدم
و سبزه ها به عشق بازی ام برخاسته بودند
آه که چشمانت
یکباره در آبی بزرگ بمن خیره شدند
و عشقت بر بدنم ریخت
و آن تو بودی
که در تمامی هستی ام
سرازیر شدی
سرازیر شدی
سرازیر شدی…
هما طرزی
نیویورک
۲۱ فبروری ۲۰۲۴
18 فوریه
۳دیدگاه

خلوتگاه

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خلوتگاه

 در خلوتگاه گرم و تاریک

 دستانم را ربودی

 و قلم ها ترا می سرایند تند

 و نفس هام را می شمارم

 تا آخرین نواهای پر طلاطم

 آهسته آهسته در زمزمه هات می خوانم

 ثبوت یک عشق را

 و افسانه ی یک هم آغوشی را

 تقدس جفت گیری

 همان عبور از تاریکی هاست

هوس تو داشتن قصه ی زنده شدن دوباره

 در کوچه های خلوت یک احساس

 من در تو آمیخته ام

 من در تو از خویش رسته ام

 و من در تو پیوسته ام

 و می سرایم …

 و گیسوانم در پیچ و خم هاش

 نوازش انگشتان ترا می شمارند

و خفاش شب به بوی تو عادت دیرینه دارد

 و نگاه هاش ترا در بی خوابی هات دنبال می کند

 و من همان عابری هستم

که از کوچه نگاهات عبور می کنم

هماطرزی

نیویورک

 ۱۴ می ۲۰۲۳

13 فوریه
۴دیدگاه

پروانه ها

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۴ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پروانه ها

پروانه ها

برشاخه های می پرند

 و در عبور باد می رقصند

 سبک و بی صدا

 گلها در گهواره های عشق

 و برگها در فرش شاخه ها

و باغ در سکوی بیکرانش

 همه جا

همه جا

 در بلور اندیشه های رنگین

 شراب بهار را می نوشد

 و در کاسه ی پر نور برکه ی آبش

 با شماتت همیشگی

 به من می خندد

 و نگاه هاش

 پر از ستیز

 و خالی از صمیمیت هاست

 ولی من به عشق ایمان دارم

 و چون کودکان خوشدل

 به راهم ادامه میدهم

 و به پوچی طعنه هاش می خندم

 چون به عشق ایمان دارم و به خوبی هاش

هماطرزی

نیویورک

۲ می ۲۰۲۳

10 فوریه
۳دیدگاه

تبسم خورشید

تاریخ نشر: شنبه ۲۱ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تبسم خورشید

                  به یار 

 من در تبسم خورشید شریکم

 وبه خواب ماه می خندم

 و در تاریکی شب راه می روم

و با ستاره ها عشق بازی می کنم

وقتی در بستر می روم

 خورشید با منست

 و خوشه خوشه ستاره ها را

زیر بالشتم می گذارم

و دانه دانه نور ماه را

 در زیر پستان هایم پنهان می کنم

 وقتی سحر میدمد

 درخشان و نورانی

 از خواب بر می خیزم

و ترا می سرایم

و ترا می سرایم

و میدانم که تا آن لحظه زنده ام

من همیشه در بهاران تو زنده ام

پاییز و زمستان از آن خاکیان است

 و من که در آسمان هایت در پروازم

 همیشه بهاری ام

و همیشه زنده

 تا آخرین روزها

و تا آخرین لحظه ها ستایشت می کنم

هما طرزی

نیویورک

 ۲ اکتوبر ۲۰۲۳

08 فوریه
۳دیدگاه

نیلوفر وحشی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۹ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

نیلوفر وحشی

در برکه عشق –

نیلوفران وحشی

و گیسوان باغ –

در شکوه و مستی

و من لختی شاته هایم را

با گلهای نیلوفر می پوشانم …

هنوز دهانم بوی مستی دیرینه دارد

اگر وجب وجبم را می شناختی

با من چنین بیگانه نبودی

و بیزاری من از تو

بیقراری عشق است

در ستون های محکم زندگی

هر بار بتو می اندیشم

فرار از حقیقت هاست …

غربت را دوست دارم تا در بغلش شنا کنم

و در عبور از کوچه های بیقرار

سبد بیقراری هایم را رها کنم

و خود را عاشقانه

از سرزمینم جدا کنم

تو در گلوی عشق گیر کردی

و من در لب های عشق جاودانه ام

لبخند من به زندگی

دهن کجی ی عشق است به روزگار

و در طراوت یک صبح بهاری

هنوز عاشقم و بیقرار

و هنوز در نفس هام میدوی

و تیک تاک قلبم

همنوا با قدم های عاشقانه ات است …

هما طرزی

…. نیویورک

 ۱۴ می ۲۰۲۳

از مجموعهِ رقص شگوفه ها

 

02 فوریه
۳دیدگاه

غرقه

تاریخ نشر : جمعه ۱۳ دلو ( بهمن ) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

غرقه 

                                 به یار

و آبشار

پر صدا سرازیر می شود

شر شر آب

دریاچه دلم را نوازش می دهد

و سنگ ها

نرمتر از مخمل ابریشمی

دریاچه را نوازش می دهند

و من در رحمت تو غرقم 

 هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۱۴

27 ژانویه
۳دیدگاه

هبوطِ عشق

تاریخ نشر: شنبه ۷ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

هبوط عشق

                                     به یار

میشنومت

در سرزمین صدا ها

که هبوط عشق

مرا از من ربود

و صدای تو

مرا از من جدا کرد

و به دریاچه ی عشق ها سپرد 

دیگر منی نیست

تا در خود شنا کنم 

هما طرزی

 ۹ جنوری ۲۰۱۴

  نیو یورک 

 

17 ژانویه
۳دیدگاه

دلِ من

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۷ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دل من

                                                     (به وطنم)

دل من ،

پر از تپش آن پرنده ایست –

معصوم و پاک

بالهاش با ابر ها در پرواز

و در آسمان ها

به دنبال دانه …

تا  در تو زنده باشد

او با من دوست دیرینه

و با سرزمین هستی همراز

و هرجا باشد

هنوز بیاد تو می‌ تپد …

هما طرزی

نیویورک

 ۷ جنوری ۲۰۱۴

 

14 ژانویه
۳دیدگاه

هیاهو

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۴ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

هیاهو

                                                                           به دوست                                

در انتهای خیابان عمر

چه هیاهوی پر رنگیست

صدا ها باهم  انس دارند

و در تلاطم یک عشق

ترا مینوازند

ای همیشه سبز !

ای همیشه سرخ !

ای همیشه رنگ !

وی همیشه عشق !

در تمامی سلول هایم رقصانی …

ترا با د آورده

ترا باران آورده

و ترا نسیم در من دمیده

ای همیشه هشیار

و همیشه بیدار

و تنومند تر از تندر زندگی‌

که باقدرت نرمتر از ابریشمی …

ونوازش هات ،

و خند ه هات  ،

و محبت هات ،

چه گرم ،

چه نرم ،

چه خوب ،

فکرم مملو از تست

و دنیایم با نام تو آغاز میشود

و در تو قدم بر میدارم

و در تو راه میروم

و هر روز در تو زنده ام

و شب ها با نام تو به خواب میروم…

هما طرزی

نیویورک

  ۶ جنوری ۲۰۱۴

10 ژانویه
۳دیدگاه

تنها

تاریخ نشر: چهارشنبه ۲۰ جدی خورشیدی – ۱۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

تنها

                                                                                   به یارم                                       

فکر باید صاف باشد

به صافی آبی‌ بزرگ

و پاکتر از چشمه ساران سرد و زلال

به معصومیت اشک های مادر

و به بزرگی آغوش پدر

آری فکر باید نمناک و پر برکت باشد

چون زمین های پر ثمر

هر لحظه غنچه ای  در آن بشکفد

هر لحظه سبزه ای  در آن بروید

هر  لحظه عابری با شادی از آن بگذرد

و هر لحظه کودکی بدنیا آورد 

 

فکر باید صاف باشد

فکر نباید تنها باشد

فکر باید خلق کند

فکر باید در کائنات بچرخد

از آب عبور  کند

از آسمان بگذرد

با با د پرواز کند

باخورشید گرم شود

در ماه بتابد

و همیشه بیدار باشد

 

فکر باید صاف باشد

تا تو در آن سفر کنی

و با گوشه هاش نظر کنی

و از کوچه هاش گذر کنی 

 

هما طرزی

نیویورک

 ۵ جنوری ۲۰۱۴

06 ژانویه
۳دیدگاه

کوزه ی عشق

تاریخ نشر : شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

کوزه ی عشق

                                                                      به دوست

در انبوه خوشه های انگور

به سجده گاه شراب میروم

تا گرمای تو و نور دیدارت

مرا به مستی ببرند 

 انگور عشق مرا همیشه یار است

و در خمخانه هستی

همیشه بیدارم

و نورت مرا یاور ابدی 

و در کوزه ی دل

جز شراب عشقت

بویی به مشام نمی رسد 

 هما طرزی

نیویورک

 ۵ جنوری ۲۰۱۴

02 ژانویه
۳دیدگاه

کوی او

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی- ۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوی او

                                                     به یار

درخت زمستان پر شکوفه است

و باغ سرد 

پر از گرمای عشق

و پرستو های عاشق

درهوای  ابری ترا صدا میزنند

و در شاخه پر از برف

آتشیست پر نور

و در بال های پرنده ها

امید موج میزند

و موهای مرا با د میبرد

به کوی او 

هما طرزی

نیورک

۴ جنوری ۲۰۱۴

28 دسامبر
۲دیدگاه

تو با منی

تاریخ نشر: پنجشنبه ۷ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تو بامنی

                                                         به یار                           

من از نردبان عشق بالا رفته ام

و از کوه محبت گذر کرده ام

و در شهرامید ها زیسته ام

ولی هرجا هستم

و با هرکه هستم

تو بامنی !!!

 هما طرزی

نیویورک

 ۲ جنوری ۲۰۱۴

25 دسامبر
۲دیدگاه

رقص شگوفه ها (دهمین اثر بانو هما طرزی)

تاریخ نشر: دوشنبه ۴ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رقص شگوفه ها

رقص شگوفه ها عنوان دهمین مجموعه ی شعری بانو هما طرزی شاعر زیبا سرای وطن ماست که اخیرا اقبال چاپ یافته است.                                                                                  

این اثر زیبا در ۳۳۰ صفحه  مشتمل بر سروده ها ، دلنوشته ها و نگاره هاییست که توسط این بانوی گرامی رسامی و در آن گنجانیده شده.                                                                        

در آغازین این اثر چنین می خوانیم:

بنام یکتا

” به همسرم دکتور اسکندر رستگار که عاشقانه زیست مغرورانه جنگید و شرافت و ادب و انسانیت را نمونه بود.روحش شاد وعشقش در قلبم جاودان…                                      

به استاد لطیف ناظمی نا خذای کشتی دریای پر موج شعر معاصر افغانستان و ذهن شادابش درفضای ادبیات کنونی ما. ”                                                                              

با خوانش این مجموعه شعری خانم طرزی که  نگاره های از هنرنمایی این شاعر گرامی و هنرمند  نیز در لابلای اوراق این اثر جا گرفته است ، او را شاعری یافتم صادق ، با بینش واقعی از عشق آنطوریکه در دل می پروراند و با بیان زیبا آنرا بی آلایشانه به نمایش میگذارد.                                                                        

آری ! او شاعریست عاشق ، زیبا کلام و با وقار که عمری را در کنار شوهر مرحومش  با فرزانگی زندگی کرد ودلبرانه بدو عشق می ورزید و حتی پس از مرگ شریک زندگی اش همچنان عاشق اوست و برایش می سراید و با یاد و خاطراتش زندگی می کند.                

آنچه درخور توجه میباشد سروده های عریان و تراوشات ذهنی اوست که بی پرده حرف دلش را بیان می کند و بعباره ای با تابو شکنی و آزاد اندیشی آنهم درسرزمینی بنام افغانستان که متأسفانه اکثرآ زنان آن در حصار رسومات و عرف های موجود در آن گیر مانده اند ، صدا بلند نموده و هیچ خوفی بدل راه نداده است.

سوژه هایی که درین اثر برگزیده شده ، هریک نمادی از طرز تفکر شاعر در بیان ناگفته های ذهنی و حقایق عینی زندگی او می باشد .

این شاعربانوی گرامی در بخشی از دیدگاه خودش که همان پیشگفتار است ، در مورد این اثر با ارزش چنین می گوید:

” در این کتاب زنی سخن می گوید که گاهی با شادی های کودکانه می خنند و گاهی از بی مهر های زمانه می نالد. اما در این فراز و پس روزگار دیرینه یارش همیشه بااوست.

در عاشقانه هایش از عشقی سخن می گوید که چون بهاری آمد و در پاییزی نا پیدا شد و رهایی و آزادی از چنین عشقی راشادباش می گوید و در رهایی اش بال می گشاید و چون همای افسانوی به پروازش در آسمان ها ادامه می دهد.                                             

دوری و رخت سفر بستن جفتش بزرگترین مایه آزار اوست . هر جا می رود و با هرکی باشد ، از جفتش جدا نیست و وجود پرمهرش را همیشه احساس می کند. هیچ مردی را همتای او نمی بیند و خود را با یادهایش سرگرم میدارد و به ریشه ی عتشقش قدرت بیشتر می دمد.                                                        او همیشه زنی است که با تمام صداقت و صمیمیت می سراید و حرف دلش را بر برگه کاغذ می ریزد و از کسی باکی ندارد. بااینکه او نخستین بانویی است که شعر سپید و نیمایی را در افغانستان سروده و سروده های زنانه اش را تا امروز هم دوره هایش بیاد دارند ، اما خودش دنبال شهرت و محبوبیت نیست و بیشتر در دنیای خود زندگی میکند ، دنیایی رنگینی که با شعر و نقاشی و طراحی وموسیقی وعشق وانسانیت ساخته است و وجود تأثیر گذار ذات یکتا را بر زندگی اش محیط می داند و لحظات پرشکوهی را در ملکوت آن ذات سیر میکند و به او می اندیشد.”                                                                     

در بخش دیگر چنین اضافه می کند:

” وقتی پیری سراغت میاد دلت به ( مغز بادامت ) خوش است و این کتاب دهم همان فرزند پس کرکی و یا ته تغاری یا مغز بادام هماست که عزیزترش میدارد و آن افزودن سه بخش ، از خصوصی ترین گوشه های زندگی این زن تابو شکن و پرده برادری از راز های نهان اوست :                                                               

۱ – عاشقانه های من و همسرم.

۲ – من عشق چشم کهربایی ام.

۳ – گفتگوی خودمانی (بازگویی عشق هایش به پسرش صدیق).

درین سه بخش از رابطه خودش و همسر ، از کودکی و پرواز همایی اش ، و راز های عاشقانه اش بی پرده سخن می گوید.”

این اثر ارزنده با نظرات دو شخصیت بارز فرهنگی  وهنری جناب استاد لطیف ناظمی و جناب استاد برهنه معصوم مزین یافته که با ژرف نگری بر برگ برگ این اثر توجه نموده وماهرانه اظهار نظر کردند .

دراینجا توجه شما را به  قسمتی از نظریهِ محترم استاد لطیف ناظمی در مورد این اثر جلب میکنیم :

 ” شاعری از تبار عشق

به هما طرزی که می اندیشم سه زن از پیش نظرم می گذرند ،زنی که شاعر است ، زنی که نقاش است و زنی که طراح لباس است.

انگشتان این سه زن ، ده جادوگر سحر آفرین اند که با رنگ ها ، شعر می نویسند وبا واژه ها نقاشی میکنند. پس بیهود نیست که در دفتر رقص شگوفه ها، شعر و تصویر ، باهم در می آمیزند تا کسی نداند که کدام یک شعر است و کدامین نگاره.

رقص شگوفه ها کتاب عشق است وهما طرزی راوی صادق مقوله یی است به نام عشق .”

هنرمند چیره دست استاد برهنه معصوم نیز در مورد نگاره های مندرج دراین اثر چنین میگوید:

 ” گزینش و آمیزه چند رنگ و ساختار رنگها همراستا با نگارش و نگاره های بانوی رنگین سرا (طرزی) نماینده گی از چبود و نام و نشانش دارد و رنگها ما را آگاه می سازد که او « هما» کیست ؟ وجایگاهء او در کجاست.

نمایش رنگ هایش نیز بما میرساند که : هما با رنگ ها بویژه آبی و کهربایی و سبز و سیاه چه گفتنی های ناگفته و پوشیده دارد؟ “

در بخش دیگری چنین می فرماید:

 ” در فراسوی بیشترینه نگاره های بانو هما طرزی جوشش ، جهش ، فوران پیچیده گی و بهم بافتگی و چرخش ، نگاه ها را بسوی خود و مارا به اندیشه وامیدارد که نشانه ای از « حدیث حال» و گوشه ای پندار و خردمندی اوست. “

و اینهم دو سروده از درون این مجموعه که جهت مطالعه خوانندگان انتخاب شده است:

 و عشق

نمی دانم چرا همیشه عاشقم ؟

نمی دانم ؟؟؟

عاشق به تو

عاشق به او

عاشق به این

عاشق به آن

و به زمین و آسمان

و به آن خدای جاودان …

شاید وقتی نطفه من بسته می شد

پدر و مادر صمیمانه عاشق هم بودند؟

مادر میگفت :

( اگر فیلم عاشقانه نباشد به درد نمی خورد)

و پدر میگفت :

( عشقت را بر برگه کاغذ بریز تا همه بدانند که زنها هم عاشقند)

شاید در آن لحظه خدا تخم عشق بر زمین می پاشید؟

شاید چون ماه اردیبهشت بود؟

شاید زمین در چرخش عشق بود؟

شاید در سرنوشت من قلم روی عشق دویده بود؟

شاید شاید شاید…

وبعد از ۷۲ سال …

هنوز به عشق ایمان دارم و صمیمیت هاش

به درد هاش و پابندی هاش

وعشق هیزم تریست که در من جاودانه شعله ور است …

با شکوه و جاودان !!!!!!!!

نیویورک

۲۷ فبروری ۲۰۲۳

*****************

دیدمت «  به همسرم  »

                                                

در آیینه دیدمت

نگاه هات مهربان

و لبخندت چون نسیم

بغل گشودم تا در آغوشت گیرم

نگاه کردی

و از آیینه جدا شدی

و من ماندم

با یاد هات …

نیویورک

۲۹ اپریل ۲۰۲۳  

در پایان ضمن عرض سپاس بابت ارسال نسخه ای از این مجموعه ی وزین ،  برای محترمه بانو هما طرزی آرزوی مؤفقیت و کامگاری نموده و چاپ این مجموعه را که دهمین اثر ماندگار شاعر می باشد خدمت ایشان تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۲۵ دسامبر ۲۰۲۳

 

 

 

23 دسامبر
۲دیدگاه

چراغان

تاریخ نشر: ۲ حدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

چراغان

در باغچه تنهایی ام

غنچه های عشق

چشمک زنان

ترا به کوی امید ها میبرند

گلبرگ ها عاشق ا‌ند

و باغچه

نمناک از عطر پیوستگی ها

و ترا به ساحل های ابدی

پیوند  میدهند

آب عشق همه جا جاریست

و عطر تو

در آسمان هایم همیشگی

و خانه دل چراغانیست …

هما طرزی

نیویورک

۲ جنوری ۲۰۱۴

20 دسامبر
۳دیدگاه

قدم ها

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۹ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

قدم ها

راهرو باریکی مرا بتو وصل میکند 

و آن دریچه قلب منست

دم به دم در عشقت می‌ تپد

چه زیباست !

دل خانه یار باشد

و فکر سرزمین هستی

پر از خاک نمناک ایمان

و جای قدم های او در آن پیدا

و همیشه پایدار 

هما طرزی

نیویورک 

۲جنوری ۲۰۱۴

17 دسامبر
۳دیدگاه

بوسه بر لب

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

     بوسه بر لب     

سالی‌ گذشت

و یادی بجای گذاشت

گلبرگ تازه دم

بر لبان عشق بوسه زد

و من بر نام خدا 

که همیشه بر لبانم نشسته است …

هما طرزی

نیویورک

 ۲ جنوری ۲۰۱۴

 

11 دسامبر
۱ دیدگاه

از تبارِ عشق

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۰ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

از تبار عشق

من از تبار عشقم

من از تبار مهرم

من از تباردوست داشتنم

و واژه های پر مهر و صمیمانه

تبنگ های عشق بر دوش دوره گردان

و ترازوی قلب ها گواه آشتی های ابدی

و چشم ها پر از نور دانایی…

******

من از تبار عشقم

و پستان هایم پر از شیره محبتها

و بدنم جفت شده در عشق های راستین

و دستانم گره خورده در مهر عزیزان

و آغوشم بازشده بسوی کوچه های روشن

وپیرهنم از جنس ابریشم های باکره

و کفش هام از چرم گوسفندان آزاد دشت های سبز

******

من از تبار لاله های عاشقم

و شهر پر راز (لاله سیاه)

و ایمانم به لاله هاست و صمیمیت های عاشقانه

وبقای عشق در وفاداری و قدر دانی

در معبد پاکی های عارفانه

******

من از تبار سروده های سخنگو ام

و پیمان های صمیمانه

و باور های شفاف

و نواهای عاشقانه

و نغمه های دوستانه

******

من از تبار ایمانم

وسجده های صادقانه

و عظمت عشق

در نور یگانه

******

من از تبار انسان بودنم

وحرمت و ادب به انسانیت

و تواضع در سخاوت

و شکوه زیستن درآغوش پر مهرو…

و تدبیر های عاقلانه

آری من از تبار عشقم

من از تبار عشقم

من از تبار عشقم

و بیزار از حرف های ریاکارانه…

هما طرزی

 نیویورک

 ۱۰ جولای ۲۰۲۳

08 دسامبر
۲دیدگاه

پرتو عشق

تاریخ نشر : جمعه ۱۷ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

پرتوعشق

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما خدایان هم آغوشی های پرصدا

و ما بازماندگان صمیمیت های دلپذیر

*****

در کدامین سرزمین پیدایت کنم؟

ای واژه زنده تر از ایمان!

ترا باوری نیست مگر مرگ عشق

در دشت های سبز و بیکران!!!!!!!!!!

*****

من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

من در بلوغ زندگی به تو وابسته ام

و من در بلوغ آغوشم گلی کاشته ام

با برگ های( سبز و آبی و کبود- زرد و نیلی و بنفش)

و من در بلوغ ادراکم به هیچ پیوسته ام

و هیچ من پر از قصه های گرم و جاودانه است

و هیچ من پر از شعله های عاشقانه است

*****

صدای پیری بگوشم زمزمه میکند

آهنگ دلخراشش با الهه موزیک(ایوترپیه) بیگانه است

و در سرزمین خشونت ها جاودانه است

*****

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و به موزیک دلنواز دلم گوش میدهم

که هنوز سیتارش با ویولن هم نواست

و پیانو ترا بخواب می برد

*****

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و ترا حس می کنم با تمام وجود

و خوب می بینمت

و خوب می بینمت

که به آغوش هم پناه می بریم

و تو آن پرتو عشقی که از دور ها می تابی

و برای هم قصه های (هزار و یک شب) را تکرار می کنیم

و نغمه های ما هنوز عاشقانه است

و چون اسطوره های کهن صادقانه است

و هنوز دلنشین تر از تمامی قصه های کودکانه است

*****

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما بازماندگان روز های رخشنده

 خوب می دانیم

خوب می دانیم

که فرصت کم است

و زمان زیادی به آخر راه نمانده

و من هنوز می سرایم

و تند تند می سرایم

آخرین گفته ها را باید گفت

آخرین پیام ها را باید زنده کرد

و آخرین قصه ها را….

*****

و میدانم که فرصت زیادی نمانده

تا بتو گویم محبت را

تا در سفره ات بچینم عشق را

با زبان سادگی هام

با زبان دلبستگی هام

و با زبان پاکی هام

و میدانم که فرصت کم است

*****

و من در حادثه ی دلنشین یک زایش

از انسان عبور کردم

از آسمان گذشتم

و آنگه در چشمان عشق نوری دیدم

درخشانتر از خورشید

و گویا تر از قصه های من

که تو در هر گوشه اش می نوازی-

عشق را و زیستن را

و هم آغوشی را در باور های راستین

آری عزیز!

و آنگه در چشمان تو نوری دیدم

انگارکه سالهاست در دلم می نوازی

آرام آرام

ای غریبه ی آشناترینم!

و من ژرفتر به سراغت می روم

تا در قهوه ی چشمانت

الماس زندگی را پیدا کنم

هما طرزی

نیویورک

 ۱ اکتوبر ۲۰۲۳