جان پدر کجاستی ؟
تاریخ نشر : شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
جان پدر کجاستی ؟
اخیرا چند نسخه دیجیتال از آثار ارزنده محترم دکتور محمد شعیب مجددی بدستم رسید که قبل از هرچیز جا دارد از لطف ایشان اظهار سپاس و قدردانی نمایم.
در میان این آثار یکی هم مجموعه ی اشعاریست که توسط ۵۵ شاعر گرامی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان سروده شده و توسط محترم داکتر محمد شعیب مجددی جمع آوری و از سوی انتشارات قدس در هرات به زیور چاپ آراسته شد.
عنوان این کتاب « جان پدر کجاستی؟ نام دارد که در ۱۳۶ صفحه به طبع رسیده.
این کتاب در مورد حمله تروریستی است که چند سال قبل بتاریخ ۱۲ عقرب سال ۱۳۹۹ خورشیدی در دانشگاه کابل بوقوع پیوست و تعدادی از دانشجویان به شهادت رسیدند و عده ای زیادی نیز مجروح شدند
محترم داکتر مجددی ، در پیشگفتار این مجموعهء زیبا در حالیکه خبر از یک تراژیدی بزرگ میداد چنین نوشتند:
” « جان پدر کجاستی؟» پیام پدری که با جهانی از دلهره، ترس ، امید ، یآس و انتهای محبت پدرانه بر روی صفحه خونین تیلفون فرزند بخاک و خون غلطیده اش نقش گردیده است.
« جان پدر کجاستی؟» سه کلمه که دنیایی از غم ، پریشانی ، درد و فریاد های جستجو گر و آرزومند را جاویدانی گردانید.
پیام « جان پدر کجاستی؟ » نشان دهنده محبت ، چشم انتظاری و اضطراب دل پدری است که نورچشمش ، جانش ، جگر گوشه اش و غنچه دلش در جمله مهاجمان مسلح به پوهنتون / داشنگاه کابل پربر شد. “
آنچه درخور توجه می باشد گزارشی است که از قول مسئول جمع آوری وسایل قربانیان پس از حمله تروریستی بیان شده است و شخصی بنام امید مهریار که مسئولیت این کار را بدوش داشته چنین می گوید:
” « متوجه تلفنی شدم که کسی با مالک آن ۱۴۲ بار تماس گرفته بود و نهایتآ یک مسیج دریافت کرده بود؛ جان پدر کجاستی؟ چقدر سخت بود دیدن این لحظه.» این پیام با سرعت از دلی به دل دیگر نشست و اشک هزاراغن اسنان در سراسر جهان جاری گردید. هرکدام با درد و اندوه ، خشم و غضب ، اشک وآه زمزمه میکردند.
« جان پدر کجاستی؟ » فقط سه کلمه با کهکشانی از ستاره های معانی و مفاهیم … « جان » تمام نیرو و انرژی که بنده خاکی را متحرک و زنده در جهان انسانیت و اشرف المخلوقاتی میگرداند. « پدر» انسانی که شب و روز سعی و کوشش مینماید تا برای فرزندان پشتیبان و محافظی از همه نیازمندی های شان باشد . چه زیبا نوشتند:
« یک پدر
تنها یک پدر نیست … .!
وگاهی سقف بالای سر
و گاهی جانی برای زندگی هست
پدر سپری است بر ناملایمت های روزگار
پدئر فقط تاج سر نیست ، پدر دنیاست … . !»
و « کجاستی ؟» انگیزه و نیت تمام انرژی ، قدر و احساس انسان که در تلاش و جستنچو می باشد تا آن گمشده و آرزویش را دریابد و باسعی و کوشش به آن مدینه فاضله رسیده و تشنگی هجران و دوری را به رضائیت و شادکامی وصل برساند.
جوانان دانشجو مثل مرغ بسمل در خاک و خون غلطیدند و پدران ، مادران در غم ار دست دادن عزیزان سوختند و ناله و فریاد کشیدند. ”
در ادامه ، این پیشگفتار از وقایعی بیان میکند که مادران ، پدران و درکل خانواده ها بدنبال جگرگوشه های شان چه دردها و رنج هایی را متحمل شدند.
و همچنین حکایت های در مورد قربانیان این حادثه که اکثر دانشجویان ممتار بودند از سوی والدین ، دوستان واقارب و در مواردی از زبان خود قربانی نیز بیان شده که قبل از این حادثه در ویدیویی ثبت شده بود غافل از اینکه دیگر فرصتی برای تکرار چنین سخنانی نخواهدداشت ، میخوانیم. عمق این فاجعه بحدی بود که دیری نپایید خبر آن سراسر جهان رافرا گرفت و بلافاصله شاعرانی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان دست بقلم برده و سروده هایی را تحت عنوان « جان پدر کجاستی؟» سرودند که نه تنها احساس پاک شاعرانه ی شانرا به تصویر میکشد ، بلکه بیانگراندوهء بی پایانی شد که به خانواده های زیادی تحمیل گردید .
محترم مجددی با جمع َآوری این همه سروده در مورد این حمله ناجوانمردانه کار بس بزرگی انجام دادند که قابل قدر است. هرچند با نوشتن ده ها کتاب شبیه این نمی شود زخمی را که بر سینه های داغدار خانواده های قربانیان نقش بسته است را از بین برد ، اما بدون شک می توان اندک تسلی برای خاطر آنها فراهم آورد که جناب مجددی اینکار را انجام دادند.
با آرزوی شادی روح همه آن قربانیان و تسلی خاطر بازماندگان شان ، از میان همه سروده ها ، تنها یک سروده از هرکشور را انتخاب و تقدیم شما خوانندگان محترم مینماییم که در پایان همین مطلب به نشر میرسد.
در پایان با سپاس مجدد از جناب دکتور محمد شعیب مجددی ، چاپ این اثر ارزنده را تبریک گفته ، مؤفقیت های مزید شانرا آرزومندم.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی
۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – استرالیا
از شاعر درد آشنای کشور تاجیکستان مرثیه ای جانسوزی را چنین می خوانیم:
جان پدر کجاستی ؟
گنج حیات ماستی ، گوهر بی بهاستی ،
آینهِ صفاستی ، الههِ حیاستی ،
جان پدر ، کجاستی؟
حرف بزن چه ها شده ، از چه دلم سیا شده ،
زندگی بی ضیا شده ، نور و فر و ضیاستی ،
جان پدر ، کجاستی؟
ریشِ دلم برای تو ، جان و دلم فدای تو ،
کی شنوم صدای تو ، زخمی ماجراستی؟
جان پدر ، کجاستی؟
مادر خسته دل خزان ، جان ودلش به صد فغان ،
سوخته مغز و استخوان ، در چه دم و دغاستی؟
جان پدر ، کجاستی؟
یک خانه از غمت حزین ، داغغ سما و هم زمین ،
هست سزای ما همین؟ راست بگو ، ز راستی ،
جانِ پدر ، کجاستی؟
جان و دلم الو گرفت ، دهشت نو به نو گرفت ،
دیو تو را گرو گرفت ؟ بند یگان بلاستی؟
جانِ پدر ، کجاستی؟
بر تو نمی کند اثر ، زلزله ِ غم پدر ،
چپه شد آسمان به سر ، غمبر و غمزداستی ،
جانِ پدر، کجاستی؟
زود نویس ، دخترم ، خانه روم خبر برم ،
شد پاره پاره پیکرم ، پیش درِ خداستی؟
جانِ پدر، کجاستی؟
علی اصغر شیری ، شاعر زنجانی از کشور ایران غصه هایش را چنین بیان نموده:
جانِ پدر کجاستی؟
گفتی که اشک یار شریف است گریه کن
چشمان اشک بار شریف است گریه کن
میراث ما غم است ، فراق است، غربت است
اندوهِ ریشه دار شریف است گریه کن
” جانِ پدر کجاستی؟ ” امشب نیامدی
این گونه انتظار شریف است گریه کن
نعش برادری است به دامان ِ خواهری
این قلب داغدار شریف است گریه کن
آتش گرفته پیکره ِ دودمان ما
فغان این تبار شریف است ، گریه کن
غم ریشه کرده در وطنم ، داغ به پشت داغ
کابل همان مزارِ شریف است گریه کن
شاعر شیرین کلام هم دیار ما محترم دکتر پرویز آرزو نیز چنین سرودند:
جان پدر کجاستی؟
حوصله گشته تنگ تر ، جان پدر کجاستی؟
درد رسیده پشت در، جان پدر کجاستی؟
روز سیاه آمده ، ماه به آه آمده
گشته سپیده در بدر ، جان پدر کجاستی؟
بس که زبانه زد شرر ، از دل این زمینِ شر
ریخت ز آسمان جگر ، جانِ پدر کجاستی؟
عقل پر از جنون شده ، قلب پرنده خون شده
گم شده باز بال و پر ، جان پدر کجاستی؟
برگ به برگ مرگ گل ، نور امدی گشته گل
خاک به سر شده سحر، جان پدر کجاستی؟
بر سر دست باغبان ، هر چه درخت داده جان
باز جفا کند تبر ، جان پدر کجاستی؟
دیر ترک که آمدی ، از سر راه خود کمی
نانِ برشته هم بخر ، جان پدر کجاستی؟
امشبّ درد می رسد ، بی تو چه سرد می رسد
خواب نمی شوی مگر؟ جان پدر کجاستی؟
عقرب ساعتم چنان ، زخم زند بر استخوان …
بی تو نمی شود به سر ، جان پدر کجاستی؟ …