در سوگ استاد بشیر هروی ( از: شیخ الشعراء زنده یاد استاد فدایی هروی )
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱ قوس ( آذر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
از : شیخ الشعرا زنده یاد استاد براتعلی فدایی هروی
در سوگ استاد بشیر هروی
جهان دژیست کهن با فضای همچو قیر
درین کهن دژ بی ساز و برگ ما چو اسیر
زمانه در نظر بخردان شکارگهی است
اجل شکارچی و آدمی در او ن خجیر
چنانکه نیست مر این گله را درین صحرا
بهیچ روی ز چنگال گرگ مرگ گریز
اگر چه مرگ بتار وجود ما گرهیست
که هیچ باز نگردد به پنجهء تدبیر
ولی دریغ از این روزگار سفله نواز
که عهد فرصت روشندلان در اوست قصیر
چه کج نهاد و فسونگر بود گذشت زمان
که هیچ سانحه بر وی نمی کند تأثیر
جهان ز بره ستمگستران و خونخواران
هماره کاخ ستم را هم کند تعمیر
گهی ز کاخ کرملین ، گهی ز قصر سفید
صدای زنگ خطر می برد بچرخ اثیر
گهی بدست ستم سرنوشت قومی را
به بی نوائی و آواره گی کند تکدیر
گهی به سلطه و بیداد سرزمینی را
کشد بکام جهان خواره گان شوم و شریر
بلای خانه برانداز جور و استبداد
همیشه در پی آزاده گان کشد آژیر
بویژ سلسله ی علم و فضل و دانش را
شود بغربت و رنج و عذاب دامنگیر
و یا به گوشه ی آلواره گی و تنهائی
بکام افعی مرگش کشد بسان بشیر
جهان فضل و ادب استاد علی اصغر
چراغ محفل دانش بشیر پاک ضمیر
بحسن و خلق و صفا شهره ی خواص و عام
بلطف و مهر و وفا همدم صغیر و کبیر
همای فطرت او رانه جای کنج قفس
هزبر همت او را نه پای در زنجیر
نبود نه فلکش نردبان اندیشه
ز بهر بوسه زدن بر رکاب شاه و امیر
بگاه نظم کلامش روان چون آب بقا
بکار نثر بانش عیان چو ابر مطیر
بنور معرفت و علم و اختر نامش
چو افتاب جهانتاب گشت عالمگیر
ز هفت اخترش اواز افرین آمد
از آنکه بودش اختر شناس قلب خبیر
به بحر سینهء او صد سفینه از تاریخ
روانه بود بهنگام خامه و تحریر
پی مبارزه با دشمنان خاک وطن
کشید دست ز جا و مقام بی تأخیر
از آن زخاک وطن اختیار هجرت کرد
که تا زسنگر فرهنگ سپر دهد تکبیر
که گر مبارزه در سنگر قلم نبود
کسی نتیجه نگیرد ز سنگش شمشیر
دریغا و درد که فرصت نداد پیک اجل
که تا بمنزل مقصود ره برد ز مسیر
چو دید کشور جنگ آوران افغان را
بدست فتنه و بیداد کف رو شرک اسیر
چو دید ملت آزادهء مسلمان را
بهر دیار بچشم زمانه خوار و حقیر
چو دید بی کس و بی یار خاک میهن را
که اوفتاده بدام هزار ها تزویر
چو دید خون شهیدان که در خفا و ملا
بود به شیشه ی سوداگران خون تقطیر
ز غصه تانگ شدش آنچنان مسیر نفس
که درگذشت ز جان و زحیات آمد سیر
برفت و ماند بگیتی ز فکر روشن او
بلوح دانش وفرهنگ جاودان تصویر
برفت و ضایعهء درد ناک او ناگه
چهان فضل و ادب را بسوگ داد نفیر
برفت و تا بجزا بر روان پاکش باد
درود و رحمت بیحد ز کردگار قدیر
خرد ز سال وفاتش پیام داد که شد
ازین ستمکده آزاد روح پاک بشیر
زنده یاد استاد براتعلی فدای هروی