۲۴ ساعت

26 دسامبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد محمد اسحاق نگارگر یا مضطرب باختری درسومین سالروز درگذشت آن مرحوم

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه  ۶ جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۲۶ د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد استاد محمد اسحاق نگارگر

یا مضطرب باختری

در سومین سالروز درگذشت آن مرحوم

 

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۲۶ دسامبر ۲۰۲۴ میلادی

 

به سلسله ی معرفی فرزانگان و قلم بدستان سرزمین ما اینک یادی می کنیم از زنده یاد استاد محمد اسحاق نگارگر ، نویسنده ، پژوهشگر ، شاعر چیره دست و آزاد منش ، ادیب گرانمایه ،   بیدل شناس وارسته و مولانا شناس فرزانه که در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در شهر میمنه ولایت فاریاب ( ۱) دیده به جهان گشود و پس از سپری نمودن دوران ابتدایی و لیسه در آن شهر روانه کابل شده و  شامل دانشکدهء ادبیات دانشگاه کابل گردید و در رشته زبان و ادبیات دانشگاه  کابل لیسانس فراغت بدست آورد .                                                                                       

مرحوم نگارگر پس از فراغت از دانشگاه نخست به حیث استاد یار (معاون استاد) و سپس به صفت استاد در دانشکدهء ادبیات و علوم بشری کابل شامل وظیفه گردید و به تدریس پرداخت و چندین سال در جهت تربیه فرزندان این مرز  و بوم خدمت نمود.      

زنده یاد نگارگر که روزگاری بنام مضطرب باختری تخلص میکرد و سالها شعار ضد استعماری سر میداد از نام آوران مطرح شعر دری در دهه های چهل و پنجاه خورشیدی و یا بعباره ای دهه شصت و هفتاد میلادی بود که با اشعار تند و تیزش محبوبیت خاصی را در میان آزادیخواهان سرزمینش  بدست آورده بود.

سروده های نگارگر  را میتوان بعنوان سرود های روشنگرانه در مقابله با استبداد حاکم از دهه چهل بدینسو نامید که در هر برهه از زمان جایگاهی خاصی در میان مبارزین میهن ما داشته و کماکان هنوز هم دارد.

از معروف ترین سروده هایش میتوان از ( پرواز شاهین) نام برد که در آن زمان غوغا بر پا نموده بود و در قسمتی از آن  چنین می خوانیم:

تو شاهینی  قفس  بشکن  بپروازا و مستی  کن

که بر آزاده گان داغ  اسارت   سخت ننگین است

آری ! استاد نگارگر هرگز سخن به مدح و ثنای اربابان زر و زور و تزویر نگشود و قلمش را همواره بر ضد مستبدین دوران در جولان نگهداشت.

مرحوم استاد نگارگر در سال ۱۹۸۴ میلادی کشورش را ترک ومانند هزاران هموطنش  روانه غربت سرای پاکستان گردید و در آندیار نیز با انجمن ها و مؤسسات مختلف همکاری داشت.

او مدتی هم به تدریس زبان های دری ، پشتو و انگلیسی در پاکستان پرداخت و در زمینهء تدریس دستور زبان دری برای معلمان و طرح سواد آموزی صوتی برای شاگردان نیز خدمات برجسته ای را انجام داد .

او پس از دوسه سال  زندگی در پاکستان همراه با خانواده به کشور انگلستان مهاجرت نمود و در شهر برمنگهم اقامت گزیده و پس از مدتی مؤفق به کسب درجه ماستری در رشته تدریس زبان انگلیسی از دانشگاه همان شهر گردید. و از آن پس علاوه بر همکاری با بخش های دری و پشتوی رادیو بی بی سی به تدریس زبان انگلیسی نیز در آن شهر همت گماردو تا آخرین لحظات حیات در آن همانجا بودوباش داشت.

زنده یاد  استاد نگارگر را از سالیان دور می شناختم ، اما این شناخت بصورت یکطرفه بود تا اینکه با گشوده شده فیسبوک ارتباطات  بیشتر برقرار شد و زمانیکه استاد اطلاع یافتند که من فرزند مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی میباشم  ،  پیامی درمسنجر برایم فرستادند و خواهان مجموعه پی دی اف کتاب (هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی ) از آثار مرحوم پدرم شدند که در آن روزگار از طریق سایت ۲۴ ساعت بصورت مسلسل به نشر می رسید.

چنانچه در اولین ایمیل به تعداد (۹۰) حکایت را بتاریخ ۲۴ دسامبر۲۰۱۳ میلادی خدمت ایشان فرستادم   و فردای آن بتاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۱۳ نخست ایمیلی از جانب استاد دریافت نمودم که اطمینان از دریافت حکایات دادند و متعاقبآ برایم زنگ زدند و این نخستین باری بود که با ایشان از طریق تیلفون هم صحبت می شدم . انسانی بسیار حلیم ، مهربان ونهایت قدردان و از آن پس این ارتباطات همچنان ادامه یافت و پیوسته ادامه حکایات را نیز مرتبآ برای شان میفرستادم.

بتاریخ دوم جنوری سال ۲۰۱۴ میلادی اینجانب  مقاله ای نوشتم تحت عنوان نظری کوتاه بر کتاب ( بوزینه ی که بودینه نیست ) و نگرشی بر بیت منسوب به ابوالمعانی بیدل اثر استاد گرانقدر جناب الحاج محمد ابراهیم زرغون که در همان سال بدست نشر سپرده شد و یک روز پس از نشر آن مرحوم استاد نگارگر برایم زنگ زدند و ضمن قدردانی اینجانب را مورد شفقت ، مهربانی و تشویق قرار داده و خواهان مؤفقیتم دراین راه شدند.

مرحوم استاد نگارگر از جمله ء صاحب نظران در رشته های بیدل شناسی و مولانا شناسی محسوب میشد و جایگاهی خاصی در میان بیدل شناسان و مولانا شناسان داشت و همواره از سوی کانون های ادبی و فرهنگی در سراسر جهان بخصوص اروپا از ایشان دعوت بعمل می آمد تا بعنوان یکی از سخنرانان در آن شرکت نمایند. چنانچه آخرین بار از سوی محترم الحاج محمد ابراهیم زرغون بیدل شناس گرامی در کشور شاهی ناروی از ایشان دعوت بعمل آمد تا در عرس حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل شرکت جویند.

مقالات  ، اشعار ونوشته های سیاسی و اجتماعی زیادی از ایشان در مطبوعات برون مرزی و درون مرزی اقبال چاپ یافتند.  اما مجموعه ای از اشعارشان بصورت مستقل هیچگاهی تنظیم و چاپ نشد. آرزومندم فرزند ارجمند شان جناب داکتر صاحب آرین نگارگر و سایر آعضای خانوادهء آن مرحوم برای جمع آوری و نشر آثار شان کمر همت بسته و درین راستا صمیانه قدم بردارند تا آثار گرانبهای شان هرچه زودتر به دسترس همگان قرار گیرد.

از مرحوم استاد نگارگر چندین اثر مختلف بچاپ رسیده که از آنجمله میتوان از « تحلیلی از اژدهای خودی» ، « نقد و تبصره بر جلد دوم تاریخ غبار» و همچنین آخرین اثری که درین اواخر توسط فرزند گرامی شان جناب داکتر صاحب آرین از سوی انتشارات جوان بدست نشر سپرده شده تحت عنوان « مروارید هایی از ادبیات جهان » نام برد.

مروارید هایی از ادبیات جهان که مجموعه ی شعری از چهار گوشه جهان می باشد از شاعران انگلیسی زبان و سایر کشور ها چون یونان ، آلمان ، سویدن ، فنلاند ، اسپانیا ، گانا ، اندونیزیا ، چین و غیره  به زبان فارسی ترجمه و یا برگردان شده است.

این مجموعه که به همت و تلاش استاد نگارگر از ۱۹۹۴ میلادی آغاز و در  ۲۰۰۲ میلادی به اتمام رسید پس از درگذشت استاد توسط فرزند ایشان جمع آوری و از سوی انتشارات جوان در سال ۱۴۰۲ خورشیدی اقبال چاپ یافت که اخیرا در محفل بزرگداشت از استاد مرحوم که بتاریخ ۱۵ دسامبر سال جاری از سوی انجمن فرهنگی شگوفه برگزار شده بود رونمایی و نسخه ای از آن نیز از سوی محترم داکتر صاحب آرین نگارگر که در آن محفل حضور داشتند بدست اینجانب رسید که قابل قدردانی  میباشد. با مروری که اینجانب نمودم، سبک ترجمه ی آنرا درخور توجه و تحسین یافتم و از اینکه مرحوم استاد نگارگر با بینش دقیق و امانتداری کامل بدان اقدام نمودند قابل قدر است.

لازم به تذکر میدانم که در محفلی فوق الذکر که جهت رونمایی از این اثر مرحوم استاد نگارگر از سوی انجمن فرهنگی شگوفه برگزار شده بود از اینجانب نیز دعوت بعمل آمده بود تا در آن شرکت جویم ،

از آنجاییکه طبق روال گذشته در ملبورن هرگاه از شاعر و یا نویسنده ای درچنین محفلی دعوت بعمل می امد ، بدان معنا بود که وقتی برای او نیز در نظر گرفته میشود تا اگر سروده یا مطلبی دارد بخواند.

 روی این ملحوظ با شناختی که من از استاد مرحوم نگار گر داشتم تصمیم گرفته بودم تا چند دقیقه ای از وقت برنامه را بگیرم  اما فرصتی دست نیافت .

سخن در مورد استاد نگارگر بسیار اما فرصت اندک است و از طرفی هم حکیم را نتواند مگر حکیم ستود. اینک بپاس همه مهربانی های آن ازاده مرد سرزمینم ابیاتی را درین قسمت خدمت خوانندگان محترم پیشکش می نمایم:

 

مردِ با فضیلت

محفل به یاد فاضل و مرد  سخنور  است

اینجا فضای کلبه ی  ما زان  منور  است

مردی  با  فضیلت  و  ایمان   و   همدلی

آزاده ای ز وادی  احساس و باور  است

هرگزمرام ومدح ستمگر به سر نداشت

بر ضد هر  ستمگری   مردِ  دلاور  است

از شهرِ  بیکرانه ی   بیدل   چه  گویمت

تا  بحر مولوی  ز  محبت  شناور  است

نثرش  بیان عدل و  کلامش  پر  از  صفا

روشن ضمیرِ شهرِ ادب یار و یاور  است

شادم که یادگار  عزیزاش (*) درین میان

با یاد و خاطرات   خوش  او  مصور است

با صد  دریغ  و درد  چو رفت  از میان ما

رنجِ  فراق   او به   همه درد  آور  است

بنما  « بشیر»  دست  دعا   سوی   کردگار

شاد باد روح پاک  نگارگر چو  سروراست

* محترم داکتر صاحب آرین نگارگر ، فرزند ارشد مرحوم استاد نگارگر که در آن محفل حضور داشتند.

ولی آنچه را در ادامه لازم به تذکر میدانم مطلبی بود که دوست گرامی ام جناب سید نادر احمدی در ارتباط به  آخرین اثر استاد مرحوم نوشته و پیشکش نمودند.  در رابطه با صحبت ایشان من نیز نکاتی را یادداشت  نموده بودم و تصمیم داشتم که در نوبت خودم بدان  اشاره و پاسخ دهم.

 متآسفانه چنین فرصتی میسر نشد و دوست عزیز ما جناب آقای احمدی که احترام خاصی به ایشان دارم و جناب شان را از سال  های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ که در ادیلاید بودند و من آن وقت رئیس انجمن افغانهای آسترالیای جنوبی بودم می شناختم و قبل  از آن نیز از فعالیت های فرهنگی شان در مشهد مطلع بودم .

اما مطلبی را که ایشان در باره کتاب مرحوم استاد نوشته بودند متأسفانه چیزی روشنی نبود که بتوان ازآن استفاده برد ، ایشان قلم نقادانه بدست گرفته بودند و چندین بار یادآوری نمودند که استاد مرحوم شاعر نبودند وبلکه ادیب بودند و ترجمه شان بعنوان یک ادیب صورت گرفته است ، نه شاعر.

با شناختی که من از جناب احمدی دارم ، مطلب تحریری شان را متأسفانه  بسیار ضعیف یافتم ، در حالیکه توقع بیشتری از ایشان می رفت ، بخصوص اینکه قریب ۴۵ دقیقه ایشان صحبت نمودند.

چند نکته مهم که از خلال صحبت های جناب احمدی یافتم قابل تآمل است و آن اینکه :

۱ – ایشان فرمودند که در حدود تنها ۴۵ دقیقه من مروری بر این اثر داشتم ، پس نقدی که پس ازتنها ۴۵ دقیقه مطالعه یک اثر ۲۲۰ صفحه یی نگاشته شود ، شباهتی نمیتواند به یک نقد ادبی داشته باشد.

۲ – ایشان چند بار یادآوری نمودند که مرحوم استاد شاعر نبودند ، بلکه ترجمه شان بعنوان یک ادیب صورت گرفته است.

در پاسخ به جناب ایشان لازم می دانم که یادآوری نمایم که با شناختی که من از استاد مرحوم نگار گر داشتم ، زمانی که ایشان شعر می سرودند نه من و نه جناب احمدی و شاید هم خیلی از هم سن و سالهای ما هیچکدام چیزی در مورد شعر نمی دانستیم ، زیرا استاد از شاعران مطرح دهه چهل و پنجاه خورشیدی بودند.

۳ – از صحبت های جناب احمدی چنین برداشت میشد که گویا ترجمه های استاد چندان مسلکی نبوده و اگر ایشان شاعر می بودند ( بقول آقای احمدی) حتمآ ترجمه های شان بیشتر سبک یک شعر را بخود میگرفت.

در ارتباط به این بخش سخنان شان دوتن از مدعوین در این محفل یکی فرزند گرامی مرحوم استاد نگارگر ، جناب داکتر صاحب آرین نگار گر و دوم اقای دانشمند از دوستان ایرانی ما که تدریس از دبیرستان تا دانشگاه را در کارنامه ی شان داشتند، انتقاد جناب احمدی را وارد ندانستند و در مورد روشنی انداختند.

بهرصورت با احترامی که به جناب احمدی دوست گرامی ام دارم امیدوارم که ذکر این نکات موجب دلخوری ایشان نگردیده باشد.مؤفقیت آن دوست عزیز  را در زمینه نقد و پژوهش و سایر فعالیت های فرهنگی تمنا دارم.

و اما استاد گرانقدر ما جناب محمد اسحاق نگارگر و یا بعباره ای مرحوم مضطرب باختری متآسفانه بتاریخ ۳۰ نوامبر ۲۰۲۱ میلادی در شهر برمنگهم انگلستان پس از ابتلا به بیماری کوید ۱۹ (کرونا) جان به جان آفرین تسلیم و در همان شهر به خاک سپرده شد. روح شان شاد ، یاد شان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد.

اینهم شعر معروف پرواز شاهین که از شصت سال بدینسو مورد استقبال آزادیخواهان قرار گرفته  است.

پروازِ شاهین

 

تو ای فرزند رنج ، ای کارگر ، ای  اخترِ روشن

گناهت چیست در پهنای این وادی  درد انگیز

مگر  موجِ   وجودت  را  نباشد  قدرتِ توفان ؟

به پا خیز و و با اهریمن  افسرده گی  بسیتز

تلاش  گوهر  هستی  مکن   در  ساحل  آرام

که این ننگ است ننگ پنجه  ی زور ازمای تو

تو موجی ، موج را بیمی نباشد از دل ِگرداب

چه سان در بند افسوس کهن بستند پای تو ؟

چرا در کورهء  بی داد این مشتی ستم گستر

روان  خویشتن  سوزی  و شمع غیر افروزی

طلسم شوم این دون  همتان ددمنش بشکن

که این بدگوهران را نیست سیری از زراندوزی

خروشان موج زرم انگیزشو بر خصم ، آتش زن

به صد رزمنده گی پیکار خونین را مهیا شو

مباد افسرده گی روح  ترا   از  خنجرِ بی داد

طلوع مهر  عالم تاب  (زحمت )  را پذیرا شو

تو شاهینی قفس بشکن بپروازا و مستی کن

که بر آزاده گان داغ اسارت سخت ننگین است

مگر ای کارگر ای   پور زرم  آخر نمی دانی

تلاش زنده گی در کارزارِ مرگ  شیرین است

 

۱ – در مورد محل تولد استاد تعدادی محل تولد شانرا ولایت بلخ خواندند ، اما با تآیید فرزند گرامی شان جناب داکتر صاحب آرین نگارگر شهر میمنه ولایت فاریاب درست است .