تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد بر کتاب فریاد مهاجر اثر پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تقریظ زنده یاد استاد یوسف کهزاد
بر کتاب فریاد مهاجر اثر
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
بسـمـه تعــا لی
شعــر، یک جا ذ بهء شفـا ف زند گـیست، از سکـوت بیـرون می آ ید و به سکـوت برمیگــردد، درحـقیـقـت شعر در ناگها نی بودن و بیرون از سکوت است.
وقتـیکه در جـوهـر هـنـر تـأمل کنیـم، می تـوا نیـم با یـن حـقیقت برسیم که تما م هنـر ها، قا بلـیـت آ نرا دا رنـد با هم ادغام شوند ویا وجوهی ازمشخصه های یکـدیگـر را وا م بگـیرند،ازهمینجا ست یک تا بلــوی نقاشی را گفته میتوانیم که یک پا رچه شعـر بوسیلهءرنگهاست ویا سعدی نقاشیست بوسیلهء کلمات . هـر وقت یک اجتـمـاع تحـولا ت ودگـرگـونی هــا یــش بیشترباشد،به همان اندازه ادبیات وفــرهـنگ آن اجتماع نیز تنوع بیشتر خواهد داشت.
درین اوا خـریک نسخه ازچکـیده ها ی اد بی دوسـت دا نشمند م دا کـترا سدا لله حیدری بنام« فریاد مهاجر»ازآنطرف اوقیانوس ها بدستم رسید وازمن تقاضا شده بود تا یک مقـدمهء کوتا ه برا ن بنویسـم.
باور کـنیـد از یک هـنـرمـنـد سا لخـورده یی مـثـل مــن، کـه هیچگاه ادعا ی شا عــر بودن را ندا شـته ام،چگــونه میتوا نم چند سطری بنویسم تا سروده هـا ی نا ب آ ن شا عـر درد رسیده را صد مه نزند.
ما امروز با د نیای قـراردا د ها ی خـسته وبی رمـق انسانی مواجه هستیم که همه دوستیها وعشق ها، تجلیا ت معنوی خودراازدست داده و درزیرتا زیا نهء ما ده گرایی مسخ شده ا ند. ا نسا ن ها ی ا مروزا زیکــد یگـرمی ترسند و هرلحظه در جدا ل زند گی کمر به قتل یکد یگرمی بندند.
«فریاد مهاجر» مجموعه یی ازا شعا رمحترم دا کـترحید ری است که لـبریزاز دردهـای بیـوطنی وســـوزش های غربت نشینی است که سالها در زمین احساسات وطنپرستانه او ، علف های هـرزهء آوا رگی سربلـند کرده وفضای زندگی را برای گـلهـای آرا مـش وکرامت های انسانی، تنگ ترساخته است.
قـرا ریکه خودش اعترا ف کرده است، از شصت ودو سالگی به شعرسرایی آغاز نموده ودر گنجینهء سروده ها ی خود به دوعشق پناه آ ورده است، عشق بخدای عـالـمیـا ن وفـرستا دهء اوســرورکـا ینـا ت حضرت محمـد (ص) واهـل بیتش وعشق به وطن ازدست رفته ا ش.ا ین د وعشـق به مـرحـله یی ا وج می گیرد که سکوتش به فریا د تبدیل میشود ودرسرایش های مذهبی ومناجاتیه ها که آغازگر دیـوا نـش اســت،اندوخته ها ی کا مل خودرا، درپرتواستعداد سرشارخود،بسیار استا دا نه به تجربه گرفــته است.زمانیکه بیاد وطن می افتدآرزومی کند صدای خـودرادرگوش سنگپاره های وطن عزیزکه هنوزعشق ها با نفرت آمیخـتــه است وهـنوز جسا رت وشرا فـت که ازآرمانهای انسانی پاسداری میکند، و چراغها یشا ن در معرض با د ها ی نا مساعد قراردا رد، برساند.
می بینیـم که امـروزدرکـشورمن وتو، بوی زندگی رفته است،آب ها شرم آلود شده وســا یه ها زیرلگـد های د شمـن خُرد شـده اند وامیـد هابخاطر یک فردای روشـن بیش ازسه دهه با مـردم گـرسـنـه خدا حافظی میکنند وفقرا به این فکر استند که با مردن خود چه کنند.
ما هـم درهـرسرزمـیـن ودرهــروطــن عـا ریـتـی کـه آواره شده ایم، بـا پـردا خـتن به درگیری ها ی روحی وجسمی،حقیقت زند گی رافرامـوش کـرده ایم.
اصولاًهـرجامعه ازانسا ن ها شخصیت کا ذ بی میسازند. ارزشها وقوانین پوچ مادی درجوامع متمدن امروزین جهان، مانعی اسـت برای شنا خت عـمیـق ارزشها ی وا قعی ودرون گرایی درجهت کسب حقیقت ما آواره ها. دیگـر را هی برا ی انسا ن امــروز بـا قی نما نده است،جز اینکه بحرکت بیا ند یشـد، تا اند یشـه ها ی پاک انسانی خودرادرپای تندیس های پرزرق وبرق مادیا ت، قربا ن نسا زند. روی این مفـکوره “فریاد مهاجر”تحفهء با ارزشی برا ی تمــا م ا فغــا ن ها عقیده مند وبا درد است.
در اخیر من بحیث یک هـنرمنـد دور افتا ده از آ غـوش وطن، به شـاعــرتوانا دا کـتر اسـدالله حیـدری کـه بـا تراوشات ادبی خود مشعل دیگری را درفضای ادبیا ت برونمرزی ما روشن سا خته است،صمیما نه تبریکات خودرا ابراز می کنم وازپروردگارعدا لت وآگهی وآفریدگار قلم واندیشه طول عمر و پیروزی های بیشتر شا نرا استدعا مینما یم.
« چه سودازاینکه پس ازمرگ،مال وزرما ند
خوشـا کسـیکه ازو درجهــا ن اثـــر مـا ند »
یو سف کهزا د
یک روزی از روزهای ماه جون ۲٠٠۶
سا نفرا نسسکوـ ا مریکا