۲۴ ساعت

23 ژوئن
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد بانو امجد رضائی شاعر با احساس و آزاده ی سرزمین ما

تاریخ نشر:  یکشبه ۳ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد بانو امجد رضائی شاعر

با احساس و آزاده ی سرزمین ما

قیوم بشیر هروی

۲۳ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

هرگاه با ژرف نگری تاریخ زرین سرزمین ما بخصوص خطهء ادب پرور هرات باستان را ورق بزنیم ، نه تنها در هر صفحه اش ، بلکه در هر سطر آن به عزیزی بر میخوریم که در راه تعالی فرهنگ و ادب غنامند وطن ما  قدم گذاشته ، مشتاقانه به پیش رفته و افتخارانه نام نیکی از خود بجا گذاشته است.

آری ! یکی از این عزیزان زنده یاد مرحومه بانو امجد رضایی هروی میباشد.

محترمه بانو امجد رضایی هروی فرزند زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی هروی متخلص به بسمل در سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شهر زیبای هرات در یک خانواده فرهنگی دیده بجهان گشود. از کودکی تحت تربیه پدر بزرگوارش که خود از شاعران بنام آن روزگار بشمار میرفت قرار گرفت و آرام آرام در حالیکه زمزمه های اشعار پدر گوشش را نوازش میداد به شعر روی آورد و از صنف ششم ابتدایی به سرودن شعر آغاز نمود و مورد تشویق معلم و مدیر معارف قرار گرفت. همچنین در بازدیدی که در آن ایام توسط مرحوم استاد خلیل الله خلیلی از لیسه مهری بعمل آمد ، پس از آنکه او شعری را در حضور مهمانان قرائت نمود مورد تشویق استاد خلیلی قرار گرفت.

این تشویق ها باعث شد تا با  ذوق فراوان  به شعر و شاعری علاقه بگیرد ، چنانچه سروده هایش را برای اصلاح و بررسی نزد مرحوم استاد فکری سلجوقی میفرستاد  ، تا اینکه روزی استاد از تصحیح سروده هایش امتناع ورزید و طی یادداشتی برایش چنین نوشت: ”  دخترم ، اشعار تو بعد از این ضرورت به اصلاح ندارد”.  خواندن این یادداشت بزرگترین مؤفقیت برای بانو رضایی هروی بشمار میرفت چون نتیجه تلاشش را با دل و جان حس میکرد.

او تحصیلاتش را در لیسه مهری هرات ، به اتمام رساند و سپس بکابل رفت و در دانشکده ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل به تحصیلات عالی اش ادامه داد.  پس از پایان تحصیل و فراغت به زادگاهش برگشت و در لیسه مهری بعنوان استاد ادبیات شامل کار شد و در تربیه فرزندان وطنش  همت گمارد.

اما پس از مدتی دوباره بکابل رفت و شامل دارالمعلمین کابل شد و به حیث استاد درآن مؤسسه مشغول کار گردید.

اما پس از نابسامانی های سیاسی و اجتماعی در کشور  او نیز همانند هزاران هموطنش  ناگزیر به ترک خانه و کاشانه اش گردید و همراه با خانواده رهسپار دیار غربت شد تا اینکه پس از نقل مکان های متعدد سرانجام در شهر اوتاوا-  کانادا اقامت گزید.

اما احساس او نسبت به وطن و هموطنانش بخصوص بانوان سرزمینش او را آرام نگذاشت و بدین تریب در اکثر برنامه های فرهنگی آن شهر و همچنین تلویزیون های فارسی زبان سهم بارزی میگرفت و ندای آزادی خواهی هموطنان دربندش را با سرودن اشعار زیبا فریاد میزد و در حالیکه از

 نارسایی های عینی جامعه مرد سالار افغانستان بخوبی آگاهی داشت ، جهت پشتیبانی از بانوان  درد دیده و رنج کشیده ی سرزمینش همواره تلاش میکرد تا صدای شانرا بگوش جهانیان برساند.                                               

از مرحومه بانو امجد رضایی هروی اشعار فراوانی در نشرات داخل وخارج از کشور به چاپ رسیده است.

ولی با دریغ ودرد این شاعر شیوا بیان و با احساس سرانجام در سال ۲۰۰۸ میلادی در شهر اوتاوا چشم از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید ، روانش شاد و یادش گرامی باد

قابل ذکر است که نخستین مجموعه اشعار مرحومه بانو رضایی هروی چندی  پس از وفاتش در سال ۲۰۱۰ میلادی به همتِ همسر گرامی شان جناب دکتور حبیب طبیبی در ۳۹۱ صفحه و مشتمل  بر ۱۳۰ سروده به زینت چاپ آراسته شد که  در آغازین آن چنین می خوانیم:

” این یادگارِ ارزندهء همسرم را به فرزندان مان : طوفان ، وژمه و عبدالله طبیبی اهداء می کنم. “

قابل ذکر است که پس از پیشگفتاری که بوسیله همسر شاعر تحریر یافته ، تقریظی نیز توسط ادیب فرهیخته و توانا جناب استاد لطیف ناظمی زیر عنوان ( امجد رضائی شعله اییکه ناگهان خاموش شد ) توجه خواننده را بخود جلب میکند که استاد با ژرف نگری به زوایای مختلف شعر او پرداخته و در بخشی ازآن چنین می خوانیم:

” … شماری از شاعر زنان ما ، در پی آن می افتند که با خود و پیرامون خود آشنا شوند و پنهان کاری را در سخن خویش یکسو گذارند ، که یکی از آنان امجد رضائی است که با دریغ ، سال پار به گونهء ناگهانی از میان ما رفت . “

اینهم نمونه ای از کلام شاعر که خطاب به بانوان سرزمینش سروده است:

تنگنای ستم

زنم که ناله من خفته در گلوی  من است  

زنم که شام سیه  صبح  آرزوی  من است  

زنم که نعره من در سکوت  حسرت  مُرد  

مزارسینه جلودارِ های و  هوی  من است 

عقیق  جام  دلم  رنگ   خوشدلی  نگرفت     

زبسکه زهر ستم در رگ سبوی من است   

چو گل، ز شاخه  جدا  سازدم   به بوئیدن  

به بوستان جهان، تا که رنگ و بوی من است

برید   تیغ   ستم   رشته ی  تنم ، چو زنم  

بخون سرخ دلم، سجده و وضوی من است

برای   لذت    خود  کامگان   خون   آشام   

هرآنچه  هیچ  نیرزیده  آبروی  من   است  

       زنم   که   زندگیم    را   رقم    زند   دگری         

حقوق حقه من ، در  کف عموی من است  

به تنگنای  ستم  ،   با  شکنجه    دمسازم    

زنم که  کنج قفس ، گور آرزوی  من است 

به اوج   فاجعه  ،  شعله  پوش  گشته تنم   

زنم که طعمه ی آتش،رخ  نکوی  من است 

     اگر   زبان   بگشایم ، بداد   خواهی و عدل       

هزار تیر ملامت، رها به   سوی   من است  

   رهم   ز    دام   بلا  ،  تا   به   اوج   آزادی       

اگرچه روزمن‌اکنون سیه چو موی من است 

   بخاک و خون   بکشم  رسم   بردگی   ها را     

زنم   که  خصلت  آزاد گی، بخوی من است   

       بیاد قلب    بخون   خفته ی   زنان  ( امجد )          

     زدیده  گوهر اشکم،  روان  بروی من است          

امجد رضایی هروی

اتاوا – کانادا

۲۰۰۱

منابع:

۱ – با سپاس از دوست فرهیخته جناب آقای فضل الله رضائی بسمل که خلاصه ای

از زندگینامه این شاعر گرامی را در اختیارم گذاشتند.

۲ – تارنمای کابل نات