یادی از زنده یاد الحاج غلام سرور دهقان عارف نامی و سخنسرای وارستهِ کشور
تاریخ نشر : سه شنبه ۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
یادی از زنده یاد الحاج غلام سرور دهقان
عارف نامی و سخنسرای وارستهِ کشور
قیوم بشیر هروی
۲۹ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی
ملبورن – آسترالیا
در خانه پدری ما در حصه دوم خیرخانه مینه کابل ، کتابخانه ای داشتیم که هزاران جلد کتاب در آن موجود بود بشمول ده ها نسخه کتب خطی. هرچند در سیلابی که سال ۱۳۵۱ آمد و آب به داخل کنابخانه راه یافته بود تعدادی زیادی کتب از بین رفت که جبرانش هرگز امکان پذیر نبود.
فکر کنم از وقتی که در صنف چهارم یا پنجم مکتب بودم پدر مرحومم برایم وظیفه داده بودند که روزانه یکساعت را در آن کتابخانه بگذرانم و موضوعاتی را طبق تقاضای ایشان از میان بعضی کتاب ها بیرون نویسی کنم و علاوه بر آن کتاب های را که تازه خریداری مینمودند و یا دوستان شان هدیه می دادند ، وظیفه داشتم در قفسه های کتابخانه که در زیر زمینی کلان منزل ما موقعیت داشت جابجا نمایم ، اوایل کمی احساس خستگی میکردم ، ولی بعد ها علاقه گرفتم و این چیزی بود که ایشان آرزو داشتند . گاهی بعضی از کتاب های شعری را نیز برای خودم بر می داشتم و مطالعه می نمودم. خوب بخاطر دارم که درمیان کتب تازه رسیده ، دو نسخه کتاب ( مزرعه دهقان) بود که استاد محمد ناصر طهوری برای شان آورده بودند. من از پدرم خواهش کردم اگر امکان داشته باشد یک نسخه آنرا برای استاد ادبیات ما ( مرحوم احمد ضیاء تخاری) ببرم البته به طور امانت ، چون ایشان عادت داشت در خلال درس گاهی شعری را بخواند و میگفت از شاعر فقید عارف دهقان است.
پدرم با پیشانی باز موافقت کردند و فرمودند نمیخواهد امانت بدهی ، بگو نگهدارند. و من یک نسخه را برای استادم بردم و نسخه دوم تا زمانیکه د رکابل بودم در کتابخانه ما موجود بود . دیروز خوشبخانه از طریق انترنیت موفق شدم نسخه پی دی اف همان کتاب را بیابم با این تفاوت که این نسخه از چاپ دوم آن اثر میباشد که در سال ۱۳۷۹ خورشیدی بچاپ رسیده ، در حالیکه نسخه اول در سال ۱۳۵۶ چاپ شده بود ، اما اینکه آیا تمام مطالب چاپ اول در آن است و یا کم و زیادی شده نمیدانم ، ولی برایم سعادتی است که امروز به معرفی آن شخصیت بارز ادبی و عرفانی زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان می پردازم.
زنده یاد الحاج غلام سروردهقان در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در چهاردهی کابل دیده بجهان گشود ،
پدرش محمد اعظم خان فرزند میرزا عبداللطیف ولد میرزا الوغ بیگ ولد میرزا شاهرخ ولد امیر تیمور صاحب قران میباشد.
از سن ۵-۶ سالگی نزد ملا سراج الدین خواندن و نوشتن را آموخت و قرآن کریم ، دیوان خواجه حافظ و گلستان سعدی را خواند.
بین سنین ۱۵-۲۰ سالگی با اشتیاق فراوان به آموختن خط نستعلیق پرداخت و از نزد مرحوم میرزا محمد محسن معروف که از همکاران پدرش بود بصورت بسیار استادانه آموخت و بزودی بعنوان میرزا در وزارت مالیه امانیه شامل کار شد و بعدآ شامل مکتب حکام گردید و تا کسب سند فراغت ادامه داد. پس از آن بعنوان علاقه دار به پنجشیر واستالف رفت ، تا اینکه عشق مجازی به سراغش آمد و بعدها به حقیقت کشیده شد.
خودش در مثنوی « سرگذشت » دراین باره میگوید:
صید عقاب مجازم کردنــد
لقمۀ چنگل بازم کردند
هـدف ناوک نازی گشتم
بسمل عشوه طرازی گشتم
بچه فرزند به دلال شدم
نوکر هندو و رمال شدم
آنقدر عشق م جازم بربود
که مرا بندۀ یک بنده نمود
آنقدر واله و حیران گشتم
که ز دل بندۀ جانان گشتم
من وفا کردم و او کرد جفا
دادند از غیب مرا مزد وفا
دور معشوق مجازی گشتم
سوختم تا که نمازی گشتم
چه مجازی که حقیقت یارش
ماه وخورشید چوخدمتگارش
این موضوع آنقدر بر وی اثر گذاشت که ناگزیر از وظیفه اش برای همیشه دست کشید و استعفا داد و راهی شهر های دیگر چون غزنی ، هرات وبلخ گردید ، چنانچه بازدید نمودن آن مناطق برایش الهام بخش بود و او را به عرفان علاقمند نمود . مدتها در هرات ماند و بر مزار پیرهرات خواجه عبدالله انصاری ، تربت شیخ جام میرفت و در هرات با ادبا و شعرای وقت هرات چون مرحوم عبدالحسین توفیق ، مرحوم غلامرضا مایل هروی ، مرحوم عاطفی ، مرحوم شایق جمال و مرحوم طالب قندهاری آشنایی حاصل نمود و زمینه دوستی محکمی با آنها شد تا جاییکه با تشویق آنها توانست مثنوی « بخت و طالع » را بنویسد .
بعدا روانه ایران شد تا آثار کلاسیک پارسی دری را درآن دیار بیابد و از آن بهره ببرد. متعاقبا به کابل بر میگردد و با شاعر روشن دل ،مرحوم باقی قایل زاده کابلی ،مرحوم شایق جمال ، مرحوم مولانا قربت و مرحوم مولانا خسته همکلام میشود و گاهی به مشاعره می پردازد.
شعراء ، فضلا و ادبای کابل به منزلش راه یافتند و جلسات شعر و ادبی برگزار می شد و خانه اش بعنوان کانون تبادل افکار دانشمندان عصرش گردید.
زمانی که مرحوم سعید نفیسی محقق شهیر ایرانی به کابل آمد بصورت تصادقی با مرحوم دهقان آشنا شد و این آشنایی اورا برای چندین مرتبه به محل کار او کشانید تا باهم دیدار و تبادل افکار نمایند
عبور از عشق مجازی و رسیدن به عشق واقعی سبب می شود که مرحوم دهقان به سرودن اشعار عارفانه بپردازد و تا جایی پیش می رود که یک عارف به تمام معنی می گردد .
بزرگان و ادیبان سرزمین ما در مورد زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان چنین گفته اند:
پروفیسور دکتور عنایت الله شهرانی:
” حاجی دهقان عاشق بزرگی است، عشق در زنده گی او تأثیر کرد و همان عشق اورا از عالم ظاهر در عالم باطن آورد، همان عشق اورا به عرفان کشانید و همان عشق اورا شاعر ساخت ” .
استاد لطیف ناظمی :
” دهقان با آنکه در پیری مرد ولی مرگش در سطح پیر مردان عادی نبود چه او یک هنرمند، یک شاعر و یک عارف وارسته بود و مرگ هنرمند راستین از کوه سنگینتر است .”
زنده یاد استاد رازق فانی :
” دریغ که آن رهنورد گمنام کوره راه حقیقت و عشق ناشناخته از پیش چشم ما گذشت و حالا که در میان ما نیست میدانیم که «دهقان» مردی از تبار بزرگان بود.”
زنده یاد استاد عبدالرشید بینش :
” شعر دهقان مخصوصاً برای آنانیکه از عرفان و تصوف سر رشته دارند واقعاً پیام آور جهان معنی است “.
مرحوم استاد عبدالحسین توفیق در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:
گفت تـــوفیق سال تـــاریخش
«بود دهقان یکی آفتاب سخن»
شادروان محمد طاهر بدخشی به اسم مستعار «ابوذر ویسی» :
” … و در حیات تأملی عمیقی که مخصوص عرفای فقیر، چنان فرو رفت که ماحول خویش را مدتها فراموش میکرد..”
شادروان عبدالقدیر پور غنی هم در شأن دهقان و تاریخ وفات او گوید:
شاعـــــر نامــــدار ما دهقان
حافظ عصر و سعدی دوران
خردم «آه» کشید و گفت هی هی
از جهــــان رفت سرور دهقــــان
استاد پرتو نادری :
” حاجی غلام سرور دهقان زندهگی صوفیانه یی داشت و شعرش بیشتر آمیخته با جلوه های تصوف وعرفان است. البته باز بازتاب مفاهیم عرفانی و صوفیانه در شعر او برخاسته از نفس عرفانی وسلوک صوفیانۀ اوست تا آگاهی های او در پیوند به تصوف وعرفان. او در مشرب عشق است . “
استاد پرتو نادری در جای دیگر میگوید:
” تصوف او یک تصوف پویا بود، او بی اعتنا به بی عدالتی حاکم درجامعه نبود، بلکه خواهان مبارزه بر ضد بی عدالتی اجتماعی نیز بود. این بُعد شخصیت او سبب شده بود تا شماری از شخصیتهای مبارز و آنانی که خواهان تغییر در زندگی سیاسی – اجتماعی مردم بودند، نیز با دهقان نشست و برخاستی داشته باشند”
سخن در مورد مرحوم حاجی غلام سرور دهقان فراوان است ، اما حکیم را نتواند مگر حکیم ستود.
در اینجا بخش هایی را از نوشته ی پدر گرامی ام زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی می آورم که با عنوان ( به یاد دهقان ) در نخستین مجموعه شعری آنمرحوم ( مزرعه دهقان ) در سال ۱۳۵۶ خورشیدی گنجانیده و به کوشش استاد گرانمایه جناب محمد ناصر طهوری به چاپ رسیده است:
” هنوز به یادم است که سی و چهار سال پیش ازین ( سال ۱۳۲۲ شمسی) چند هفته یا چند ماهی پس از آنکه با استاد عزیز و گرانمایه ام « عبدالحسین توفیق » آشنا شده و به خوشه چینی از خرمن معرفت آن ادیب لبیب ، آغاز نموده بودم ، یک روز ، استاد مجموعهء کوچکی از اشعار شاعر وارسته و عارف بلند پایه معاصر ( غلام سرور ) دهقان را که خود از گویندهء آن شنیده و در قید کتابت آورده بود ، برای مطالعه بمن سپردند که چند روزی نزد این ضعیف بود و مخصوصآ دو پارچه یکی همان غزلی است که اکنون هم درین مجموعه عنوان « علم عشق » دارد ، ولی مطلع آن در آن مجموعه به این شکل بود :
هرچه پالیدم ، علم عشق ، در دفتر نبود
بود هر علمی ز علم عشق ، بهتر نبود
نه بصورت تصحیح شده امروز و دیگر بخش اخیر مثنوی « مستورهء بی نقاب » است که در ( صفحهء ۱۴۷) این مجموعه آمده است.
من آن دو پارچه را بدون اجازهء استاد – بدون جازه، برای اینکه در عالم یکرنگی بسر میبردیم و این به اصطلاح نزاکت بازی ها ی امروزی هنوز چندان رواج نیافته بود – برای خود استسناخ کردم وغزل « علم عشق را با طبع نارسای خود استقبال نمودم.
مطلع غزل استقبالیه چنین بود:
عشق را جز ترک هستی ، معنی دیگر نبود
معنی دیگر اگر هم بود ، ازین خوشتر نبود
و مقطع آن بدین گونه بود:
همچو دهقان ، در قرائت خانه ِ گیتی « بشیر»
هرچه پالیدم ، علم عشق در دفتر نبود
روزی که مجموعهء دستنویس شده استاد را به ایشان تقدیم کردم ضمنا از استقبال غزل « علم عشق» یاد آوری نمودم و آنچه سروده بودم به نظر شان رسانیدم، گفتند :
بیا که نزد دهقان برویم و خودت ، شعرت را آنجا قرائت کن.
پرسیدم :
مگر دهقان همین جاست ؟ و جواب شنیدم :
بلی ، در هرات است و چند روز است که وارد شده است .
نمیدانم ، دران ساعت ، چه مهمی مرا از صحبت آن مرد راه خدا باز داشت که معذرت خواستم و قرار شد که فردا به ملاقات کسی که شعرش ، روحم را تسخیر کرده بود ، به اتقاق استاد بروم ، ولی مثل اینکه سعادت دیدار او نصیبم نبود ، فردا در وقت معین ، کاری برای من یا استاد پیش آمد و فردای دیگر و فردا های دیگر گذشت و دهقان از هرات به حج رفت ، یا از حج آمده بود وبه کابل عزیمت کرد. (تردید ازمن است و گناه از حافظه !) و بالاخره حسرت دیدارش بر دلم ماند.
سالها بعد که به کابل آمدم ، در بعضی ملاقات ها با استاد توفیق ، که ذکر خیر دهقان در میان می آمد که وقتی ازاوقات به محضرش رویم ، تا من از فیض صحبت او ، بهره مند گردم ولی این وقت مقرر ، هرگز مساعد نشد ، یا استاد کاری داشت که مانع از همراهی با این ضعیف بود یا گرفتاری و مانعی برای من پیش می آمد که نمی توانستم در خدمت استاد باشم و به محضر دهقان راه یابم.
ما کل ما یتمنی المرء بدرکه
تجری الرباح بما لاتشتهی السفن
و یک روز شنیدم که دهقان به جوار رحمت ایزدی شتافته است ومن برای همیشه از دیدن او و محضر با صفای درویشانه اش ، محروم شده ام.
در مجلس ترحیمش حضور یافتم و فاتحه و اخلاصی نثار روح پاکش کردم ، همین و بس . قدس الله روحه و طیب مشهده ونر قبره.”
ایشان در ادامه می نویسند:
” مرحوم دهقان ، شاعری بود عارف و عارفی بود شاعر ، ولی نه از آن شاعرانی که معنی را فدای لفظ می کنند و نه از آن عارفانی که علم عشق (عرفان) را از لای کتاب و گوشهء مدرسه ، یا خانقاه فرا میگیرند.
روح بزرگش جذبه ای از جذبات حق دریافته بود ، و راه یافتنش به عالم معنی ، از طریق تفکر در آثار صنع ایزدی ، صورت گرفته بود. در شعر اگر چه تا اندازه ئی وزن و آهنگ خاص آنرا به رهنمایی ذوق سلیم خود مراعات می کرد ، ولی چندان پابند قافیه نبود و گویی درین روش ، پیر روشن ضمیر بلخی را پیروی میکرد که گفته است :
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
و به همین سببب است که این ضعیف راقم سطور ، مطلع همان غزلی را که پیشتر یاد شد به همان شکر نخستینش که طبیعی تر و شاید از نگاه وابستگان قواعد و وقوانین سخن دارای نقصی باشد ، بهتر می پسندید و می پسندد، نه به صورتیکه فعلا چاپ شده است و نمیدانم خود آن مرحوم دران دستبرده و به شکلی که ادب رسمی و کتابی است ، درآورده یا میدان ومخلصان چنین کرده اند.
اساسآ شعر،نغمهء روح آزاده و آسوده از علایق مادی شاعر است و این نغمه هرقدر به طبعیت نزدیکتر باشد ، دلکش تر و گیرا تر و دلربا تر است و اگر شاعر از جهان معنی پیامی آورده باشد ، شعرش هر قدر بیشتر طبیعی و خالی از تصنع و خود سازی باشد ، پیام آن بهتر در دلها می نشیند و در تقویت و تزکیت نفوس ،مؤثر تر واقع میشود.
شعر دهقان ، پیام عالم معنی است ، پیامی است برای جانهای که بویی از انسانیت به مشامشان رسیده است ، پیامی است برای انسانهایی که فرق میان جان و تن را دریافته اند. پیامی است از کسی که گمشده خود را بای یافته و احساس شور انگیز این دریافت را در قالب شعر ریخته و میخواهد به اهل دل برساند.
به این دو بیت توجه فرمائید:
باز چشم من چو مجنون راه محمل میزند
یا منم دیوانه ، یا لیلاست منزل میزند
عشق سرکش ، در ضمیر ما اگر ننهاده دام
دل چرا در سینه خود را همچو بسمل میزند؟
دهقان دریافته بود که حقیقت انسان وقتی آشکار می شود که از زیر پردهء خود پرستی ها ، خود خواهای ها ، خودکامی ها، خود سریها و بالاخره خود سازی ها براید وبه حریم خود شناسی ، نزدیک شود . ببینید درین معنی چه خوب میگوید:
هم همدم می ، گشتم و هم محرم زاهد
آیا به چه رنگیم گر از خویش برآییم؟
بد نیست که چون آبله های کف دهقان
گر قافیه تنگی بکند پیش بر آییم
شرح معانی و مفایهیم ، ابیات گیرا و دلپذیری که دهقان ، در خلال غزلهای شور انگیز و دیگر انواع شعر خود ، آورده است ، از چون من کسی که حتی سعادت یک دقیقه مصاحبت و همنشینی با او را نیافته ام واین حسرت تا زمانی که دامن کفن زیر پای خاک کشیده شود ، با من خواهد بود، نوعی تکلف یا اظهار وجود بی معنی است واگر در بارهء سه چهار بیت او چیزی نوشتم ، برای آن بود که به طالبان معنی ( و نه دلبستگان لفظ) یاد آوری کنم که شعر کسی چون دهقان ، اگر ساده و طبیعی است ، اگر دران « سیاه » با « ادا» در یک قافیه آمده :
روز من کرد سیه ، چشم سیاه ناکرده
زلف نا شانه زده ، ناز و ادا ناکرده
واگر «گرداب » همقافیه « بنیاد» شده است:
غرقه ، طفان گرداب خودم
سیل ویرانی بنیاد خودم
و یااگر « های دوچشمه » را بجای « ه ،هه، وصل » به کار برده است :
باز در سینه مست آمده آتش به قیام
سوخت هنگامه، شیخ همرهء صد پرتو خام
هیچ عیبی ندارد ، زیرا سخن او ، سخن دل است ، و برای اهل دل ، گفته شده و سرشار از معانی رقیق و دلنشین است . از آن معانی که بقول شبستری « هرگز به حرف ناید» :
کسی که میگوید :
من نگویم از بدان بگرید و با نیکان نشین
دست ناپاکان بشوی و دامن پاکان بگیر
و بدین وسیله ، مهمترین درس انسانیت و اخلاق را به دوستداران اخلاق انسانی می دهد ، کسی که می سراید:
تو اگر چه بنده ، طاعتی ، من اگر چه بار ملامتم
نرسد ثواب ریای تو ، به گناه شرب نهانی ام
و بدینگونه ریا کران را تنبیه می کند وزشتی کارشان را به رخ شان می کشد ،کسی که می فرماید:
ای نفس واقف نیی ز اسرار ما ، آهسته باش
عشق ، مارا برده در جایی که دل ، بیگانه است
و به این سادگی عظمت مقام معرفت را بیان می نماید:
اگر در بند حرف و لفظ نباشد و دل در قافیه و عروض نبندد ، عغجب نیست.
عروض و قافیه را برای آنها بگذارید که دل را تنها به لفظ ، خوش کرده اند واز جهان معنی اطلاعی ندارند ، نه برای دهقان که میگوید:
هم رند همین باغم ، شیخ همین صحرا
در مغز، نمیگنجد معنی یی که من دارم
خدایش رحمت کناد و بر درجاتش بیفراید بالنبی و آله الامجاد.”
(کابل – ۸ اسد ۱۳۵۶)
زنده یاد حاجی غلام سرور دهقان تا آخرین سال های زندگی با شخصیت های بزرگ ادبی ارتباط صمیمانه داشت و رهروان تصوف و عرفان به خانه اش می رفتند.
مرحوم دهقان عارفانه سرود و صوفیانه زندگی کرد ،هرچند در اواخر گوشه عزلت گزیده بود ، تا اینکه پیک اجل بسراغ او آمد و در شب دوشنبه یازدهم حوت ۱۳۵۴ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید. و پیکر پاکش در گلخانهء چهاردهی کابل بخاک سپرده شد ، روح ملکوتی اش شاد ، یادش گرامی وخاطراتش جاودانه باد.
اینهم غزل معروفی از این شاعر عارف و فرزانه تقدیم شما باد.
بتخانه نشین
بتخانه نشین هستم ، از کعبه سخن دارم
عیب است مسلمان را این کیش که من دارم
هرهشت بهشت اینجا در دامن یک مست است
کوثر به گدا بخشد ، ساقی یی که من دارم
تا جان ندهم ، جانان ، هرگز ننماید رُخ
جزمزگ علاجی نیست، این درد که من دارم
از دود در این صحرا ، گیرید سراغم را
من دوزخی عشقم ، در شعله وطن دارم
گر پوش مزارم را ، از برگ گیا کردند
دهقان همین دشتم ، از سبزه کفن دارم
هم رند همین باغم ، هم شیخ همین صحرا
در مغز نمی گنجد ، معنی یی که من دارم
غلام سرور دهقان
مأخذ:
۱– کتاب مزرعهء دهقان ( به کوشش استاد محمد ناصر طهوری).
۲ – « مزرعهء دهقان» و آن روز داغِ تابستان (استاد پرتو نادری).
۳ – حاجی غلام سرور دهقان « کابلی» (دکتور عنایت الله شهرانی).