رازِ پیشرفت
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۲ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
رازِ پیشرفت
من و او سالهاست به یک دفتر کار می کنیم، فقط تفاوت این جاست که او هر روز از روز پیشتر ارتقا می کند و من هر روز از روز پیش از چشم رئیس دفتر می افتم.
از روز مقرری ام زیاد کوشیده ام خود را به چشم امران بزنم ، ازاین رو صبح نیم ساعت قبل از شروع حاضری به وظیفه می رفتم و اخر روز هم حتما تا رئیس صاحب به دفتر می بود می نشستم و حق و نا حق خود را مصروف می ساختم. اگر گاهی بیکار می بودم به شعبات دیگر نیز همکاری می کردم تقریبا مامور متفرقات شده بودم. حتی اگر گاهی ضرورت بود کار پیاده را هم انجام می دادم.
سخت توجه داشتم همه زحمت کشی را به رخ رئیس و دیگر آمرین بکشم تا مکر با من نیز نظر مثبتی پیدا کنند و اندکی ارتقاء نمایم ، اما نتیجه فقط بر عکس بود و کارم نتیجه نمی داد که نمیداد. روز ها و شبها مصروفیت ذهنی ام این بود که چطور توجه آمرین را جلب کنم.
دیم به کار کردن وجان کندن نمی شود. چند روزی هم شروع کردم به کار شکنی و بد خلقی با مراجعین تا باشد از من شکایت کنند و نزد امرین مطرح شوم ؛ ولی باز هم نتیجه کار کاملا برعکس بود فقط آخر کار مستحق توبیخ نامه و کسر معاش شدم که تا یکماه دیگر مصارف و خرج روزانه را برایم مشکل ساخته بود.
دیدم با کج خلقی هم نشد به سر و وضع خودم توجه کردم و لباس شیک پوشیدم گاهی چنان عطر می زدم که از دهلیز که می گذشتم ساعتها بوی عطرم در دهلیز ها می ماند و فهمیده می شد که من از اینجا عبور نموده ام، اما باز هم نشد حتی هیچ یک از آمرین علاقه مند نبودند سلامم را علیک گویند.
کم کم به من مشکوک شده بودند که شاید عواید غیر مجاز دست و پا کرده ام که یکبارگی سرو وضعم تغییر کرده و شیک پوش شده ام.
دیدم نشد که نشد. به هر دری می زنم نتیجه همان است که بوده. به او مراجعه کردم که خوب موفق بود و راز ارتقاء را از خودش جویا شدم.
اول حاضر نبود راز را بگشاید و مرا راهنمایی کند مگر سماجت های من او را مجبور کرد گوشه یی از هنرش را بنمایاند.
او گفت جانم ، تو سالهاست بیراهه می روی اگر واقعا می خواهی ارتقاء کنی نوکر شاه باش نه نوکر شاقلی یعنی از هرطرف که باد شد تو چک بزن.
گفتم پس بگو چه باید بکنم؟ گفت هر جا رئیس صاحب را دیدی حتما او را بلند سلام کن و چند بار هم خود را خم و راست کن. اگر رئیس صاحب نزدیک بود چنان بلند بلند از او تعریف کن که بشنود. ممکن است گاهی رئیس صاحب فکاهی بگوید اگر فکاهی خنده داشت و یا نداشت چنان بلند بلند خند ه کن که اشک از چشمانت سرازیر شود.
اگر رئیس صاحب همکاران را نصیحت و راهنمایی می کرد تو هم همنوا شو و حتی یکی دو نفر از همکاران را که می دانی با رئیس صاحب میانه چندانی ندارند توبیخ کن. وقتی رئیس صاحب صحبت می کند تو هم به اشاره دست و سر و گردن گفته های رئیس صاحب را تایید کن.
همین که رئیس صاحب نصف جمله را گفت به تایید گفته رئیس صاحب نصف جمله را نیز تو تکمیل کن. گاهی هم حق و نا حق خنده کن که گویا گفته های رئیس صاحب را تایید می کنی.
گفتم این نسخه مشکل است.
گفت ( بدست آوردن پر طاووس رنج هندوستان می خواهد.)
سید عبدالقادر رحیمی
از مجموعه (کارته وزراء)