هرات
تاریخ نشر: یکشنبه ۲۲ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
اینبار سروده اییرا برای شما برگزیدیم از زنده یاد استاد عبدالحسین توفیق هروی
که در ماه قوس ۱۳۶۹ خورشیدی در شماره اول فصلنامهء هری به چاپ رسیده بود.
هرات
مصوری که نکو نقش کاینا ت کشید
چوخواست ثانی جنت کشد هرات کشید
غروبگه : به گل شعله آسمان اندود
سحر: به اطلس نیلی سر ادقات کشید
چهارسوی به هر هفت جلوه پیرا ساخت
چهار فصل به آیین ما شطات کشید
به کوه و دامنه زر بفت ارغوان گسترد
که رنگ و رایحه تا دامن فلات کشید
پریر خان محل را به صد قلم آراست
سهیقدان چمن را به صد صفات کشید
به باغ خاطره هفتاد و چند قسم انگور
به تار تاک ، گره زد گهر ، نبات کشید
به نام خربزه ء هفت هشت گونهء او
حدیث قند ز جوبار تا قنات کشید
دهات پستهء خوشبو ، به زنجبیل آلود
صدای مرغ خوش آوا به طیبات کشید
سپید کوه ز کافو ز شمع ها افروخت
هریرورد ، سر از زمزم و فرات کشید
به نام طرح خیابان و جنت و انهار
کشود گلشن و آیاتِ بینات کشید
*****
به مردمش هنر علم و ذوق داد چنانک
رواق و منظر و ایوان و آبدات کشید
زمانه بر هنرش دید ، دست او بوسید
اگر به تیشه گرایید ، اگر دوات کشید
اگر منتره و محراب ، شامخات فزود
اگر عمارت و تهداب را سیات کشید
دقیقه، سفت وهنر، بخیه زد مقرنس بست
مربعات کشود و مسدسات کشید
*****
هرات آن که حدیث نکوییش جهان
برون دایره ، تا دیر و مومنات کشید
نوای شهرت آحاد خود، به هفت اقلیم
به پنج نوبت همی تا به شش جهات کشید
بتا که مکتب بهزاد، جلوه خانهء تست!
همانکه خواست حیاطت کشد حیات کشید
به عفت تو بنازم که دست مریم بست
به عصمت تو که پادرخط ثبات کشید
گپ شکر بر لعل تو ، ترهات افتاد
خط خطا، به سرمشک ، طره هات کشید
زپشت پای توخورشید پشت دست گزید
به گوشوارتو چرخ از پرن ، زکات کشید
مباد ! از نظرت دور عشق پاک وطن
مباد ! غیر وطن رنج بی ثبات کشید
برآر دست تو هم ز آستین علم و هنر
مباد! سرمه به میل تصادفات کشید
نکو به دست تو دادند ، تو نکو بسپار!
امانتی که به طومار و منشأت کشید
رسالتی که پدر فرض داشت بر گردن
نکردد ترک و وفا کرد و تا وفات کشید
برای خاطر تو دست و پا و باز وخست
پی سعادت تو بار مشکلات کشید
قلم به کلک چوحاجت بگیرومشک بریز!
که زحمت وطن ابکار و ثیبات کشید
به هرحساب چه مرد وچه زن که باروطن
چه محسنین به تمنا ، چه محسنات کشید
اول وطن پس ازآن عشق، این دومهرابدیست
چنان که گردن آبا و امهات کشید
نرفتی ازدل (توفیق) ازدلش چه بری ؟
نه اشک اوکه سرازدجله وفرات کشید ؟!
دعای کوی تو و عشق تو مدامش باد !
چه باده یی که تعوان تا دم ممات کشید
اقتباس از فصلنامه هری