۲۴ ساعت

10 نوامبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه سرشار شمالی (روشنی) – قسمت سوم

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۰ نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه

سرشار شمالی (روشنی)

قیوم بشیر هروی

دهم نوامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

قسمت سوم :

همچنین از زنده یاد سرشار شمالی مقالات اجتماعی تحت عنوان ( عینک سیاه ) که درحدود ۱۵۰ مقاله میباشد بصورت سلسله وار در روزنامه اصلاح چاپ شده است.

از سرشار روشنی داستان های کوتاه بنام های منحرف ، ماجرای یک هوس ، وظیفه ؟ عشق خانمانسوز ، ایثار و خیانت  نیز در روزنامه های کشوراقبال چاپ یافته است. .

سرشارروشنی به زبان های پشتو ، ‌اردو،عربی ، انگلیسی تسلط کامل داشت و آثاری ازین زبانها به دری و پشتو ترجمه کرده است که به برخی از آنها اشاره میگردد:

۱ – مردگان از جیمز جوایس – ترجمه به دری که در پاورقی روزنامه اصلاح بچاپ رسیده.

۲ – سرودِچاشت – از کاترین ترجمه به دری که در پاورقی روزنامه اصلاح وقت بچاپ رسیده.

۳ – مونت کریسو – از مایک ویست – ترجمه به پشتو ، در پاورقی اصلاح نشر گردیده.

۴ – الماس سیزده قیراد – از منابع انگلیسی به دری.

زنده یاد سرشار( شمالی ) به کشور های انگلستان ، عراق ، ایران ، هند ، جمهوریت های آسیای میانه و جاپان سفر کرده بود .

از وی مقالاتی بنام های مستعار جهانگیر، خپک و ‌کمپلس در روزنامه ها و مجلات کشور چاپ شده است.

قابل ذکر است که زنده یاد سرشار شمالی (روشنی) از دوستان بسیار نزدیک پدرم مرحوم استاد علی اصغر بشیر هروی بودند که علاوه بر همکاری در مطبوعات کشور رفت و آمد فامیلی نیز جریان داشت ، بار ها ایشان را از نزدیک دیده بودم ، شخص بسیار حلیم ، مهربان، خوش رو و خوش صحبتی بودند.

این انسان مهربان و صریح اللهجه در شرایطی که جو نابسامان سیاسی در کشور حاکم بود و ایادی رژیم کمونیستی که با اشعار تیز وتندش اشنایی داشتند و هر واژه کلامش را همچون پتکی بر فرق کمونیزم و آنرا نشانه نفرت و انزجار وی از سردمداران رژیم می پنداشتند، چنانچه باری سروده بود:

یارب تو سر نگون کنی از قهر بی امان

هر جا که گشته پرچم  غدر و جفا بلند

یارب روامدار   که    الحاد    و   دهریت

گردد به جای مذهب صدق و صفا بلند

لهدا در صدد دستگیری ایشان برآمدند تا اینکه  بتاریخ ۲ جدی ۱۳۶۰ خورشیدی این مرد فهیم را دستگیر و روانه زندان نمودند. و از هیچ ظلمی بر وی دریغ نکردند تا سرانجام  بتاریخ ۲۹ جدی ۱۳۶۰ خورشیدی یعنی کمتر از چهار هفته پس از دستگیری در زندان صدارت به مقام رفیع شهادت نایل آمد و با مرگ این شخصیت آگاه و گرانمایه ستاره ای دیگری از اسمان فرهنگی کشور ما افول نمود ، روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم یکی دیگر از سروده های این شاعر گرانمایه که نمایانگر آرزو های بی سرانجام وی بخاطر ترقی و اعتلای وطنش بود که اینک بر سنگ مزارش حک شده است:

آرزوی بی سرانجام

 

زنده گانی آرزوی  بی سرانجام است وبس

آنچه مارامیرسد اززنده گی نام است وبس

 آنچه  می بینید  یاران   اندرین   دور   حیات

صرف بیداد  و  مظالم جور ایام است و بس

 کامیابی  در  جهان   آرزو   نا ممکن   است

 کام در دنیای  ما جزوی اوهام  است وبس

عشق و  آئین  محبت  جز تپش  نبود  ، بلی

 می تواند زنده بودن  هر که نا آرام است وبس

ما   نیاسودیم   هر گز  در  جهان   زنده گی

از همه آسوده گی (سرشار) ناکام است و بس .

 

منابع :

۱ – بخشی از معلومات فوق را دوست گرامی ام محترم الحاج غلام صادق حیدری ( برادر زاده شهید سرشار شمالی ) ارسال نمودند و نوشتند که توسط مرحومه بانو لیلا صراحت روشنی دختر شاعر زنده یاد سرشار روشنی تحریر ودر شماره ۴۷ سال ۱۳۷۲ خورشیدی نشریه قلم ارگان انجمن اسلامی نویسنده گان افغانستان به نشر رسیده بود.

۲ –  سیما ها و آوا ها ( محترم نعمت حسینی).

۳ – یادداشت های نویسنده.

10 نوامبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه سرشار شمالی (روشنی) – قسمت دوم

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه   ۲۰ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۰  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه

سرشار شمالی (روشنی)

 

قیوم بشیر هروی

دهم نوامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

قسمت دوم :

اما صراحت گفتار و قلم تیز و تندش باعث شد تا با مشکلاتی با حاکم پروان بوجود باید و سبب تبدیلی وی از روزنامه پروان شده و نخست بحیث مدیر مآمورین وزرات مطبوعات وقت مقرر گردد و متعاقبآ به وظایف گوناگون مقرر و ایفای وظیفه نماید که میتوان به  بخشی از آنها ذیلآ اشاره نمود:

۱ – معاون اداره شئون اجتماعی.

۲ – عضو بورد تبلیغات .

۳ –  معاون روزنامه اصلاح .

۴ – معاون طبع کتب .

۵ – مدیر عمومی اطلاعات رادیو.

۶ – برای بار دوم معاون روزنامه اصلاح .

۷ – مدیر مسئول روزنامه بیدار مزار شریف .

۸ – مدیر عمومی هنر و ادبیات رادیو.

۹ – مدیر ارتباط خارجی رادیو .

۱۰ – مدیر عمومی پروگرامهای رادیو.

۱۱ – معاون روزنامه انیس .

۱۲ – نگارنده و مسئول روزنامه جمهوریت .

۱۳ – معاون و نگارنده مسئول روزنامه انیس.

شهید غلام شاه سرشار شمالی در هر وظیفه ایکه بدوش میگرفت با صداقت ، پشت کار مداوم جهت بلند بردن کیفیت کاری از هیچ تلاشی رویگردان نبود.

او از محضر استادان بزرگواری چون مرحوم غلام جیلانی جلالی ، مرحوم استاد ملک اشعراء بیتاب ، مرحوم استاد شایق جمال و مرحوم مولانا قربت فیض بسزایی برد .

در سال ۱۳۴۲ خورشیدی بخاطر تحصیلات مسلکی در رشته خبرنگاری عازم کشور انگلستان شد و کورس عملی ژورنالیزم را در رادیو بی بی سی لندن با موفقیت به اتمام رسانید.

گفته شده که شهید سرشار شمالی باری با سپری نمودن امتحان سویه شامل صنف سوم دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شد ، اما از آنجاییکه مقامات وقت موافق تحصیلات عالی تر وی نبودند ، این بار نیز نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد.

پس از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی او را جبرأ به تقاعد سوق دادند ، اما در سال ۱۳۵۸ با رفع تقاعد به حیث عضو بورد مفسرین اخبار بین المللی آژانس باختر مقرر گردید.

از شهید سرشار شمالی چندین اثر منثور و منظوم به یادگار مانده است که  قرار ذیل میباشد:

 ۱ – نخستین اثر بنام (کاروان) در سال ۱۳۳۸ خورشیدی در مطبعه قطغن به زینت چاپ آراسته شد که مجموعه ی از دوبیتی های ایشان میباشد.

۲ – ( ناله) دومین دفتر شعری است که در سال ۱۳۳۴ خورشیدی بچاپ رسید.

مجموعه یی از پارچه های ادبی به زبان پشتو است  ( دزړه خبری ) ۳ –

که از چاپ آن اطلاعی در دست نیست.

۴ – (غریو نیلاب ) مجموعه ای دیگریست از دوبیتی های شاعر که احتمالا هنوز چاپ نشده .

۵ ( د زړه خواله) مقاله پشتو میباشد که در روزنامه اصلاح وقت منتشر شده است .

قابل تذکر است که علاوه بر اینها تعداد  زیادی از اشعار پراگنده ایشان به زبان های دری ، پشتو و اردو جمع آوری شده و امیدواریم به چاپ رسیده باشد.

اینهم یکی دیگر از سروده های زنده یاد سرشار شمالی که درین قسمت پیشکش میگردد.

 

          راه دشوار        

عمر ها در طلب  می در  میخانه زدیم
حاصل هستی اندیشه به پیمانه زدیم
جانب عقل نرفتیم که پر از وسواس است
راه دشوار  گرفتیم و به  افسانه زدیم
به شناسایی خود ره  نگشودیم گهی
همه جا سرزده رفتیم و به بیگانه زدیم
غافل از دانش و فرهنگ هوس پیمودیم
پای در حلقه ی صد دام پی دانه زدیم
دل ز  بازیچه  نکندیم  به   پیرانه سری
منزل کودکی  خویش  به  پیرانه زدیم
خود فریبی است متاعی که خریدیم مدام
واندرین دادو ستدها چقدر  چانه زدیم
عمر فرسود و دل آزرد دگر نوبت تست
ای جگر ،ما همه رفتیم و به ویرانه زدیم
رهزنی شد همه این ره سپری در طلبش
لاف بود این که جهان در ره جانانه زدیم
به جز از درهم ودینار نبود آن همه نام
که به راه طلبش کعبه  و  بتخانه زدیم
تن نیاسود وروان نیز نشد از دست افسوس
بر سر  هیچ  متاعی   دل  دیوانه زدیم
گرچه سرشار جنونیم  به بیراهه روی
ننشستیم  ز پا باده ی   مستانه  زدیم

ادامه دارد …

09 نوامبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه سرشار شمالی (روشنی) – قسمت اول

 

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۱۹ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

به سلسله معرفی فرهیختگان و قلم بدستان سرزمین ما

اینک یادی میکنیم از زنده یاد شهید غلام شاه سرشار شمالی ،

شاعر ، نویسنده ، روزنامه نگار و مترجم برجسته کشور .

قابل ذکر است که این یادنامه چون در فیسبوک نیز  همزمان به نشر میرسد در سه بخش جداگانه پیشکش میگردد:

یادی از زنده یاد شهید غلام شاه

سرشار شمالی (روشنی)

 

قیوم بشیر هروی

نهم نوامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

قسمت اول :

 شهید غلام شاه سرشار روشنی  ( شمالی) فرزند مرحوم ملا بابه صاحب  درسال ۱۳۰۹ خورشیدی در شهر کهنه چاریکار مرکز ولایت پروان پا بعرصهء وجود نهاد٬ پدرش نظر به ارادت عمیقی که به شاه ولایت مآب ( حضرت علی مرتضی (ع) ) داشت ٬نام غلام شاه را برایش برگزید. در آوان کودکی نسبت هوش و ذکاوتی که داشت تحت تربیت پدر قرار گرفت و به فرا گیری قرآن ، ترجمه و تفسیر آن پرداخت.

و ره یابی به دنیای شعر را مرهون توجه و رهنمایی های مادرش می دانست که او را به خواندن اشعار حافظ و گلستان سعدی تشویق می نمود.

تعلیمات ابتدایی و متوسطه را در لیسه نعمان شهر چاریکار به اتمام رسانید و سپس شامل دارالمعلیمن عالی کابل گردید.

زنده یاد غلام شاه سرشار شمالی پس از پایان دارالمعلمین جهت ادامه تحصیل شامل دانشکده ادبیات دانشگاه کابل گردید و باوجود همه استعداد و علاقه مندی که داشت نظر به مشکلات اقتصادی و شخصی نتوانست تحصیلاتش را ادامه دهد و ناگزیر به عنوان معلم ریاضی شامل کار شده و مدت نه سال را به شغل مقدس معلمی در مکاتب مختلف پروان ، قطغن و کابل پرداخت و همزمان به سرودن شعر آغاز نمود  و دیری نپایید که بعنوان یکی از شاعران بنام در جامعه شناخته شد.

اشعارش از پختگی خاصی برخوردار بود که از لابلای آن حس وطن پرستی و مردم دوستی نمایان بود و کلامش زبان گویای دردها و آلام هموطنانش گردید.

شهید غلام شاه سرشار شمالی در دوران حاکمیت  سردار داود تخلص (روشنی) را برای خود برگزید.

او شاعری بود آزاده ، نویسنده یی بود وارسته ، روزنامه نگاری بود صادق و آموزگاری بود دلسوز که در جهت تربیه اولاد وطن صادقانه تلاش می نمود.

قلم شیوا و زبان تند و تیزش همواره برایش مشکل ساز بود ، چنانچه در بسا موارد با برخورد نا پسند مقامات روبرو میشد ، اما هراسی نداشت.

اکثر اشعار و مقالاتش در روزنامه ها، مجلات و جراید مختلفه مرکز و ولایات کشور به نشر می رسید.

شهید سرشار روشنی از سال ۱۳۳۸ خورشیدی  شامل  کار در وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت گردید و به حیث عضو تبلیغات گرزندوی  و بعداء عضو اداره جوایز و نشرات ایفای وظیفه نمود ، اما با گذشت مدت کوتاهی بعنوان  مدیر مسئول روزنامه پروان  مقرر گردید.

 ودر جهت بهبود کیفیت این روزنامه تلاش بسزایی نمود و موفق شد در اسرع وقت آنرا با کیفیت بهتر بدسترس خوانندگان  قرار داده و علاوتآ نویسندگان ورزیده و خوبی را توانست در این روزنامه بدور هم جمع نماید.

همین امر باعث شد تا زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی شاعر نامور کشور ذریعهء نامه ای عنوانی مدیر مسئول روزنامه پروان که متن آن بتاریخ ۶ حمل سال ۱۳۳۹ خورشیدی در یکی از شماره های پروان منتشر شد

سرشار را شاعر شیوا بیان خوانده از کار نشریه تمجید نموده و وعده همکاری های مداوم را به مدیر روزنامه بدهد..

که این خود گواه بر این مدعاست که  در آن زمان روزنامه پروان توانسته بود توجه شاعر و نویسنده یی چون استاد خلیلی را بخود جلب نماید.

 

در این قسمت شعر آزادی را برای شما برگزیدیم 

آزادی

 زندگی در بندگی مرگیست مرگ

 کاروان  بندگی  بی  ساز  و برگ

 بندگان را  بنده  بودن  کافریست

 با اسارت ساختن بی داوریست

 ای بسا  آزاد  تن  محبوس  جان

 وی بسی تن زنده اما  بی روان

از  شکم  پروردگی   در   بند تن

 گردنش در قید صد تار و  رسن

آه از تن پرور بی عقل و  هوش

 زندگانی نزد او شد خورد و نوش

آه    از   بیچاره ای    دل   باخته

 از  دیانت  با  اسارت     ساخته

 آنکه از  دل  فارغ افتد   یک قلم

 زندگی باشد به نزدش    بیش و کم

 صرف خورد و خواب دست و پاست او

 بر خمار چرس خود شیداست او

 وای آن قومیکه باشد این چنین

 زندگانی   را   نداند   جز همین

 زندگی    نبود     بجز    آزادگی

 مرگ بهتر کز  خودی   افتادگی

 باخود آنکس که او آزاد زیست

 نیکنام و عاقل و دلشاد زیست

 صد   هزاران   آفرین   آزاده را

 حیف و حسرت زندۀ افتاده را

 نزدمن هرکس که آزاد است او

مالک  ملک   خداداد   است او

 میتواند  مر  خدا    را   بندگی

 با شرافت  می نماید  زندگی

میشود(سرشار) صبهای حیات

 تا ابد  نبود   باو   راه   مما ت

 چاریکار –۱۳۳۴

منابع دربخش آخر ذکر میگردد.

ادامه دارد ….

14 اکتبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد باقی قایل زاده شاعر آزاده اییکه ده سال آخر عمرش را از نعمت بینایی محروم بود

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد باقی قایل زاده شاعر آزاده اییکه

ده سال آخر عمرش را از نعمت بینایی محروم بود

 

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۱۴ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی

 

زنده یاد باقی قایل زاده فرزند مرحوم ملا عبدالله خان در سال ۱۲۹۴ خورشیدی در محلهِ چنداول کابل دیده به جهان گشود. در کودکی پدرش را از دست داد.

قبل ازاینکه شامل مکتب رسمی شود نزد مامایش میرزا سلطان محمد خان به فراگیری آموزشهای اولیه پرداخت و سپس شامل مکتب صنایع گردید و در سال ۱۳۱۴ خورشیدی از  رشته قالین باقی ، رنگ آمیزی و ادبیات فارسی فراغت حاصل نمود.

و بلافاصله در همانجا بحیث استاد رنگ آمیزی قالین و زبان و ادبیات شامل کار گردید.

از آوان جوانی نزد مامایش که یکی از شعرای ورزیده آنزمان بود زانو زد و اساسات عروض و اوزان شعری را فرا گرفت . علاقه مندی ، ذوق و استعداد سرشارش در شعر و ادبیات پایش را بدنیای شاعری باز کرد و با احساس پاکی که نسبت به وطن و طندارانش داشت ، به سرودن شعر آغاز نمود و دردها ، آلام و ناهنجاری های عینی جامعه را بی پرده و بدون واهمه از اربابان زر و زود و تزویر  در قالب شعر بیان می نمود.

او شاعری بودی آزاده با روحیه انقلابی که همین امر باعث شد تا تعدادی زیای از جوانان  بدور او جمع شوند و به سخنان و رهنمود های او گوش فرا دهند.

او علاوه بر آن نشست ها و ارتباطاتی  با دوستان شاعر و هنرمند هم عصرش داشت که میتوان از : مرحوم سرور جویا ، مرحوم سید اسمعیل بلخی ، مرحوم غلام سرور دهقان ، ، مرحوم استاد نوید ، مرحوم میر غلام حضرت شایق جمال ، مرحوم محمد امین ترابی ، مرحوم یوسف آیئنه ، مرحوم مسرور نجیمی ، مرحوم آصف آهنگ  ، مرحوم اکرم عثمان ، مرحوم استاد محمد حسین سرآهنگ ، مرحوم استاد غلام دستگیر شیدا ، مرحوم استاد نتو ، مرحوم استاد رحیم بخش و مرحوم خالوی شوقی  نام برد.

میگویند لقب سرآهنگ را باقی جان قایل زاده برای سرتاج موسیقی کشور برگزیده.

او انسانی بود وارسته ، شاعری بود انقلابی ، نویسنده ای بود توانا ، سخنوری بود نترس و دوستی بود جوانمرد و مهربان که تا پای جان در کنار دوستانش می ایستاد.

 زنده یاد باقی قایل زاده در قالب های مختلف شعری سروده هایی دارد که گزیده یی از اشعارش در سال ۱۳۶۲ خورشیدی تحت عنوان ( آشیان عقاب ) در مطبعه دولتی کابل بچاپ رسید و بعدها در سال  ۱۳۸۰ خورشیدی نیز دومین مجموعه از سروده هایش توسط انتشارات کاوه در شهر کلن کشور آلمان به زینت چاپ آراسته شد .

یر اساس مقاله ایکه  محترم استاد پرتو نادری به استناد از نوشتهِ محترم عبدالحق واله بیان نمودند ،  سال نابینایی مرحوم قایل زاده را ۱۳۳۰ خورشیدی و سال وفاتش را ۱۳۴۰ خورشیدی درج نموده اند.

قابل تذکر است که مرحوم باقی قایل زاده درحالیکه از مریضی فشار داخلی چشم رنج میبرد متأسفانه بینایی اش را از دست داد و ده سال آخر عمرش را در نابینایی بسر برد.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

اینهم نمونه ای از کلام آن شاعر آزاد منش و انقلابی که تقدیم شما عزیزان می گردد:                                  

 

شیپور یگانگی

هم  میهنان   صدای    مــؤدت    عیان    کشید

چون   مرغ   حق  ز  شاخ  محبت  فغان  کشید

این  پنـبـه  ها که  شب    بنمایـد   ستاده   نام

روزی   تکان   ،  ز    گـوشِ   کرِ  آسمان  کشید

پیران    مرز   و   بوم   و  جوانان  شهر  و  ده

ضد نفاق  و تـفـرقه   ،  تیر  و    کمان    کشید

در   منزل   شرافت   ِ   وحـدت   شوید   جمع

بـا دستِ   با   هـمـی  هـمـه  ،  دشمنان کشید

گر   اختلاف   مذهب   و  قومی   و  مسلکی

داریـد  ،  بهـر  حفظ   دیانت  ز    جـان  کشید

خواهید    اگر    سعادت    دایــم   ،  عرایضی

دارم  ، به   شرط   آنکه  بــه  طبع روان کشید

بوبکر  و  عمرست ،  هم عثمان  و  هم  علی

سر  مشق   زندگی  ،  روش  آن  کسان کشید

وقتِ    خلافتِ   آن   سرورِ    سردارِ  مردمان

گفتند   امتیاز    نژاد    ،   از   میان    کشید

پشتون  و  تاجیک  و  قزل  و ازبیک  و  ُمغل

این  اسم  هـا  ز دفـتر  ملـی  ،   روان  کشید

فقط  به  نام  ملت  ”  افغان ِستان ”   همه 

آئید   جمع  و  مطلب  خـود  شادمـان  کشید  

تا  در   زمینِ   سینه    نکارید  ،  تخم   مهر

ناممکن  است  ،   خوشـۀ   آمال  تـان کشید

گر  معدن   طلا  و  مس  و  نقره   وا  نشد

سنگِ    ذغـال    بیشتر  از  لای  کـان  کشید

بر ِ  کشتِ   کوکنار   و  حشیش   آتش   افگنید

همت   کنید   و     مـزرعۀ   زعـفـران  کشید

دریای    ” گلبهار ”   کف   آلود   می  رود

بندی زنید و  جانبِ  دشت  و  دمـان   کشید

گر چشمه  سار   نفت  عبث مانده در زمین

از ُکنجد  و  زغـر  ،  به   تلافی    آن   کشید

آخر زمین که  بس  زیاد   است   در   وطن

ماشین چو نیست، بیل و کلنگ و ودان کشید

از    انقلاب    خون    بگریزید   ،   دوستان

بر  انقلاب  فکــر  ، همه  تیغ   زبان   کشید

گوئید   نقص   هــای    حقیقی     مملکت

مـردانه  وار ،  معنی  لفظ  از   بیان  کشید

آنانکه   دل  به   دولت    بیگانه   بسته اند

غـیرت کنید و  هستی شـان  از جهان کشید

هرکشوری که چشم طمع دوخته است به ما

خیزید!  چشم شان  ز  قفا  با  سنان کشید

تاکی چون  خون  مرده  نشینید  ، بین رگ

پایی  زنید  و  سر  ز   عروق ِ  نهان  کشید

ای اغنیا شما گر از  این  خاک و  ملت اید

دستی به جیب برده و مشتی  قران کشید

ای عالمان  ز  بابِ  سیاست   روید  بدور

این غسل حیض نیست که فصل و  گمان کشید

ای حاکمان کمی به  وظائف   شوید گرم

دل سر گشته خلق   ،  مبادا   زیان کشید

مجنون  عشق   لیلی    کهسار   کشورم

یاران  مرا  به   جلگهء   دیوانگان   کشید

باقی ”  بدن  زیب  وفادار میهن است

او  را  برای   تجربه   و   امتحان  کشید.

منابع:

۱ – تارنمای خراسان زمین ( محترم استاد پرتو نادری ).

۲ – آریانا افغانستان انلاین ( محترم  ولی احمد نوری ).

۳ – ماریا دارو ( محترم امان کبیری ).

05 اکتبر
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد پوهاند دکتور جلال الدین صدیقی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۱۴ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد پوهاند دکتور جلال الدین صدیقی

قیوم بشیر هروی

پنجم اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

در ادامه معرفی فرهنگیان سرزمین ما امروز یادی میکنیم از زنده یاد پوهاند دکتور جلال الدین صدیقی ، مؤرخ آگاه ، پژوهشگر وارسته ، روزنامه نگار توانا و  مترجم نام آشنای سرزمین ما بخصوص خطهء ادب پرور هرات.

آری ! زنده یاد دکتر جلال الدین صدیقی فرزند محمد کریم خان صدیقی در سال ۱۳۱۹ خورشیدی در شهر زیبای هرات دیده بجهان گشود.

تحصیلات ابتدایی را در مکتب سلطان غیاث الدین غوری آغاز و تحصیلات ثانوی را نیز در همانجا بپایان برد و در سال ۱۳۴۱ خورشیدی بکابل رفت و شامل  دانشکدهء ادبیات دانشگاه کابل شد و در سال ۱۳۴۵ سند فراغت در رشتهء خبرنگاری بدست آورد و بلافاصله بعنوان استاد در دانشکدهء علوم اجتماعی آغاز بکار نمود.

پس از سه سال تدریس برای ادامه تحصیل روانه ایران شد و در سال ۱۳۵۰ خورشیدی با کسب سند کارشناسی ارشد دوباره بوطن بازگشت ، اما شوق ادامه تحصیل یکسال بعد دوباره او را روانه تهران نمود و در سال ۱۳۵۷ مؤفق گردید تا پایان نامهء دکتورای خودرا بدست آورد و با بازگشت به کشور تا سال ۱۳۶۲ خورشیدی  به تدریس ادامه داد.

البته در دانشنامه آریانا نیز در مورد تحصیلات ایشان چنین آمده :

  ” در ۱٩۶۶ میلادی، رشته‌ی ادبیات پارسی دانشگاه کابل، در ۱٩۶٩ میلادی رشته‌ی علوم انسانی دانشگاه عثمانی هندوستان و در ۱٩٧۵ رشته‌ی ادبیات فارسی دانشگاه تهران را به پایان رساند. در ۱٩٨۱ م در دانشگاه کابل به درجه‌ی پروفیسوری رسید“.

 زنده یاد صدیقی بعد ها در پست های آمر کتابخانهء مرکزی دانشگاه کابل طی سالهای ۱۳۶۲ – ۱۳۶۴ و آمر شعبهء تاریخ معاصر افغانستان در دانشکدهء علوم اجتماعی بین سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ خورشیدی ایفای وظیفه نمود.

 زنده یاد دکتور صدیقی انسانی بود آرام و خوش برخورد که با فروتنی و تواضع در دل همه دوستانش جا گرفته بود. او سالها برای پرورش فرزندان وطنش تحقیق کرد ، پژوهش نمود و نوشت و در بخش های مختلف فرهنگی ، تاریخی و علمی پرداخت و اندوخته هایش را در خلال کتب و مقالات فراوانی بدست نشر سپرد که ذیلآ به بخشی از آنها اشاره می کنیم:

۱ –  تاریخ تمدن اسلام.

۲ – افغانستان دردایره المعارف تاجیک (باهمکاری دکتور قربان بابایف) .

۳ – با سرزمین نورستان آشنا شوید.

۴ – چگونگی استیلای نظام قبیله سالاری در افغانستان.

همچنین کتب زیر مؤفق شده تا ترجمه و بدست نشر بسپارد:

۱ – تاجیکان اثر بابه جان غفوراٌف .

۲ – افغانستان در سال های بیست و سی قرن بیستم.

۳ – تذکره التواریخ عبدالله کابلی اثر دکتر شمس الدین نورالدینوف.

علاوه بر کتب متذکره در حدود ۳۰۰ مقاله پژوهشی و علمی نیز از ایشان بجا مانده که بخشی از آنها در مجلات وحید ، سخن ، آینده ، یغما وسایر نشرات در ایران به نشر رسید.

طوری که در مقاله ای از محترم حمیدالله کامگار منتشره در تارنمای مؤسسه پژوهشی بایسنغر آمده جناب خلیل الله افضلی مدیر آن مؤسسه و بانو رابعه غواص صدیقی همسر مرحوم دکتور صدیقی در حال گردآوری و آماده سازی مجموعهِ مقالات ایشان می باشند که بخشی از آنها قرار ذیل می باشد:

۱ – اصل و نسب و وجه تسمیه ال کرت هرات؛

۲ – دو سند مهم (در بارۀ روابط هند انگلیسی با سپاه امیر افغانستان)؛

۳ – درگذشت و سرگذشت غبار؛

۴ – پیدایش انگور در هرات باستان؛

۵ – انتقام بگیران زبان پارسی؛

۶ – اشاره‌هایی به نگرش تاریخی استاد خلیلی؛

۷ – بازتاب تاریخ­‌نگاری تحلیلی در کتاب «فیضی از فیوضات» کاتب؛

۸ – ارزش اسناد آرشیفی فیض محمد کاتب، در تدوین تاریخ نوین افغانستان؛

۹ – خلج؛

۱۰ – جنبش­‌های مردم خراسان در عهد عباسیان؛

۱۱ – سیماهای نخستین آدمیان در شاه‌نامه؛

۱۲ – شرح حال، وظایف، افکار و آثار علامه استاد صلاح‌­الدین سلجوقی؛

۱۳ – بازتاب اندیشه­‌های غیرقبیلوی در شاهنامۀ فردوسی و مقایسۀ آن با اندیشه‌های نظام قبیلوی؛

۱۴ – تحلیل و بررسی اهداف والای آفرینشی شاهنامه به استناد مقدمه منصور ابومنصوری؛

۱۵ – بررسی نحوه­ی بازتاب تضادهای طبقاتی در آثار ناصر خسرو؛

۱۶ – تاجیکان؛

۱۷ – روش تاریخ‌نگاری استاد فکری سلجوقی؛

۱۸ – باغ عدنانی؛

۱۹ – نگاهی به سیر فرهنگ هرات؛

۲۰ – نقش هرات و هراتیان در تدوین، تزیئن و نگهداری شاه‌نامۀ فردوسی؛

۲۱ – جغرافیای تاریخی خطه باستانی هرات؛

۲۲ – سندی از تلاش­‌های هنری یکی از بزرگ­‌ترین کتاب­خانه‌ه­ای قرن نهم هجری در هرات؛

۲۳ – افغانستان در قرون جدیده؛

۲۴ – جواهر لعل نهرو، مؤرخ و نویسندۀ مبارز؛

۲۵ – هرات از نظر جهان‌گردان (۱)؛

۲۶ – هرات از نظر جهان‌گردان (۲)؛

۲۷ – هرات از نظر جهان‌گردان (۳)؛

۲۸ – هرات از نظر جهان­گردان (۴)؛

۲۹ – هرات از نظر جهان­‌گردان (۵)؛

۳۰ – هرات از نظر جهان­‌گردان (۶)؛

۳۱ – هرات از نظر جهان­‌گردان (۷)؛

۳۲ – هرات از نظر جهان­‌گردان (۸)؛

۳۳ – آبادانی­‌ها و بقایای آثار عمرانی از زمان آل کرت هرات؛

۳۴ – ادبیات درباری؛

۳۵ – بازتاب احوال زحمت­‌کشان به ویژه زحمت­‌کشان هزاره در آثار منظوم و منثور مرحوم استاد خلیل­‌الله خلیلی؛

۳۶ – بازتاب وقایع تاریخی در آثار بیدل؛

۳۷ – بررسی نحوۀ تاریخ‌­نگاری پس از انقلاب ثور؛

۳۸ – تجلی شاه‌نامۀ فردوسی در آثار پژوهشگران شوروی؛

۳۹ – پرابلم­‌های تاریخ‌­نویسی در افغانستان؛

۴۰ – پیشینۀ تأسیس احزاب سیاسی؛

۴۱ – تجلی فرهنگ کهن در حدودالعالم؛

۴۲ – حصول استقلال سیاسی؛

۴۳ – سرشت و سرنوشت ثروت برمکیان؛

۴۴ – سیر تحول فرمان­‌های صلح؛

۴۵ – شگردهای آموزش و پرورش در عصر تیموریان هرات؛

۴۶ – ضرورت بررسی اسناد آرشیفی (۱)؛

۴۷ – ضرورت بررسی اسناد آرشیفی (۲)؛

۴۸ – ضرورت بررسی اسناد آرشیفی (۳)؛

۴۹ – لغو نظام بردگی؛

۵۰ – معرفی حدودالعالم؛

۵۱ – نسخۀ خطی نادر از منتخبات ا. ا. سمیانوف؛

۵۲ – نظری بر مدارس آموزش و پرورش در هرات معاصر؛

۵۳ – نظری به تاریخ و فرهنگ هزاره­‌های افغانستان (۱)؛

۵۴ – نظری به تاریخ و فرهنگ هزاره­‌های افغانستان (۲)؛

۵۵ – نقش افغانستان در تاریخ تمدن اسلام (بخش دوم)؛

۵۶ – نقش سید جمال‌­الدین افغان در تحریک جنبش­‌های آزادی­‌خواهی نیم قارۀ هند؛

۵۷ – نگرشی به دستاوردهای هنری برادران ملیت هزاره؛

۵۸ – نهضت مشروطه‌خواهی؛

۵۹ – آزادی بیان و مطبوعات؛

۶۰ –  جهاد ملی باید از طریق تأمین اطلاعات و اخبار برای طبقۀ بی‌سواد در قراء کشور تعمیم شود؛

۶۱ – حقوق و وجایب مطبوعات آزاد؛

۶۲ – پیرامون آزادی مطبوعات؛

۶۳ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۱)؛

۶۴ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۲)؛

۶۵ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۳)؛

۶۶ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۴)؛

۶۷ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۵)؛

۶۸ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۶)؛

۶۹ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۷)؛

۷۰ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۸)؛

۷۱ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۹)؛

۷۲ – رجال تاریخی و سیاسی افغانستان در دو قرن اخیر (۱۰)؛

 امیدواریم بقیه مقالاتی که از لیست باز مانده اند نیز جمع آوری ، تنظیم  و بچاپ رسیده باشد.

 قابل تذکراست که زنده یاد پوهاند دکتور صدیقی  اواخر سال ۱۳۷۱ خورشیدی در حالیکه از بیماری شکر رنج می برد برای مداوا عازم کشور آلمان گردید .

گفته شده که بر اثر جنگ های خانمانسوز داخلی در شهر کابل کتابخانه شخصی ایشان مورد غارت قرار گرفت و همین امر باعث شد تا اثرات ناخوشایندی بر روح و روان ایشان وارد شود که با تأسف در سحرگاه روز شنبه  ۳۰ سرطان ۱۳۷۵ خورشیدی  دار فانی را وداع ، خانواده و جامعه فرهنگی را به سوگ نشاند و طبق وصیت آنمرحوم ، پیکر پاکش را به شهر هرات انتقال  و در جوار مزار مولانا عبدالرحمن جامی بخاک سپردند.

 روح شان شاد ، یادشان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد.

 

منابع : 

.۰۳۰

۱ – دانشنامه آریانا .

۲ – مؤسسه پژوهشی بایسنغر ( مقاله محترم حمیدالله کامگار).

 

28 سپتامبر
۳دیدگاه

یادی از زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری ، شاعر و طنز پرداز بنام کشور

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

یادی از زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری

، شاعر و طنز پرداز بنام کشور

 

قیوم بشیر هروی

 بیست وهشتم سپتامبر  ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

امروز به سلسله معرفی فرهنگیان عزیز وطن ما یادی می کنیم از زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری ، شاعر طنز پرداز کشور .

نصیر احمد نشاط پنجشیری در اواسط سال ۱۳۳۹ خورشیدی در قریه علی بابای ولسوالی آبشار ولایت پنجشیر دیده به جهان گشود . پدرش مرحوم استاد عزیز احمد مرد متقی ، دانشمند و سخت کوشی بود .

نصیر احمد دورهء ابتدائی را  در تنها مکتب قریه که فقط سه کلاس داشت در شاگردی پدر سپری نمود ، اما نسبت تنگدستی از ادامه تحصیل در مکاتب دور تر چون کابل باز ماند ، اما تا سن ۱۷ سالگی علوم دینی متداول زمانش را در زیر سایه پدر نزد علمای جیدِ آندیار در حصه دوم پنجشیر معروف به  (دره) فرا گرفت و بعد روانه کابل شد.

مدتی را در کابل سرگردان بود ، اما بخت یاری نکرد تا بتواند به تحصیلاتش در آنجا ادامه دهد. ناگزیر در جستجوی یافتن کار برآمد وتصادفا با زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی ، شاعر ، نویسنده ، مؤرخ ، منجم ، محقق ، ادیب و طنز نویس توانای کشور آشنا شد و استاد که از علاقه مندی او به ادبیات و شعر آگاهی یافت، دستش را گرفت و دردفتر ترجمان او را شامل کار ساخت.

نصیر احمد جوان با استعداد و زیرکی بود و تنها ۱۸ سال داشت که به ترجمان پیوست.  همین امر باعث شد تا طی پنج سال و اندی نه تنها در دفتر ترجمان کار کند ، بلکه نزد مرحوم استاد بشیرهروی زانوی شاگردی زد و قلم بدست گرفت و از محضر آنمرحوم استفاده ی شایان نمود.

او انسانی بود مهربان ، روشن ضمیر، صادق و پرکار که از هرلحظه کارش در ترجمان بنحو احسن استفاده مینمود . او علاوه بر آن آشپز ماهری نیز بود تا جاییکه اکثر ظهر ها تعدادی موقع صرف غذا خود را به دفتر ترجمان میرساندند تا از دست پخت نصیر احمد تناول کنند.

  ترجمان جریده ای بود که زنده یاد پروفیسور دکتور عبدالرحیم نوین کارتونیست ورزیده کشور صاحب امتیاز آن و زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی  مدیر مسوول آن بودند. علاوه بر آنها برادرم محمد مهدی بشیر مؤسس سایت وزین فرهنگی ۲۴ ساعت ، نیز در دفتر ترجمان مشغول کار بود.

صنف دوم مکتب بودم که روزانه بعد از رخصتی به دفتر ترجمان میرفتم و نصیر احمد هر باری که مرا می دید با خوشرویی و مهربانی میگفت :

میرزا قیوم باز آمدی؟   

میرزا قیوم یکی از نام های مستعاری بود که پدر مرحومم  بخشی از طنز ها و دلنوشته های شانرا بدان اسم منتشر میکردند. دفتر ترجمان محلی بود که نویسنده گان وشاعران طنزپرداز وطنز نویس ما آنجا می آمدند تا نوشته های شانرا برای نشر بسپارند. این نصیر احمد جان که بعد ها بنام نصیر احمد نشاط پنجشیری شهرت یافت با گشاده رویی از آنها استقبال می کرد و مطالب شانرا تسلیم می شد تا به پدرم تحویل دهد. بعضی روز ها در میان کسانی که آنجا می آمدند یکی هم زنده یاد جلال نورانی بود. هرچند من آنزمان چیزی از طنز نمی دانستم ، اما متوجه می شدم که هر کدام آنها مطالبی می خواندند و گاهی در موردش حرف می زدند. گاهگاهی هم میدیدم مرحوم پوهاند نوین که در پهلوی دفتر ترجمان معاینه خانه ایشان بود نیز به جمع آنها پیوسته، میگفتند ، می خواندند ، می نوشتند و گاهی هم می خندیدند. در واقعیت امر دفتر جریده ترجمان یک کانون فرهنگی طنز نگاری و طنز پردازی بود که رهبری آنرا مرحوم استاد بشیر هروی بعهده داشت. 

جریده ترجمان بازگو کننده دردهای میلیون ها هموطن ما در آن ایام بود ، از مأمور شهرداری گرفته تا صدراعظم کشور از زبان طنز و کنایه هایش در امان نبودند ، نواقص اداری ، کارشکنی ها ، کمبود مواد ارتزاقی ، مواد سوخت ، مکتب ، دانشگاه ، قیمت های مواد خوراکی و همه و همه از زیر ذره بین ترجمان می گذشتند و مسوولین امور با زبان طنز و فکاهی منتقدانه متوجه آن خلا ها میشدند. ترجمان نه تنها بازگو کننده درد دلهای هموطنان ما بود، بلکه مدرسه ی بود که با زبان طنز و فکاهی جایگاهی خاصی را در میان خواننده گانش کسب نموده بود. زنده یاد جلال نورانی طنز پرداز چیره دست بارها گفته بود که جلال با ترجمان نورانی شد و همینطور نصیر احمد ، نشاط گردید. و بسا کسان دیگری که شاید روزی خود شان بیان کنند.

آری ! میگویند خواستن توانستن است ، و زنده یاد نصیر احمد نشاط اینرا ثابت نمود ، چنانچه در پهلوی کار در دفتر ترجمان تا توانست زحمت کشید و فیض برد ، تا جاییکه سالها بعد خودش نیز یکی از طنز نویسان معروف و بنام کشور شد.

او زمانی که کابل توسط نیروی های حکمتیار راکت باران شد چنین سرود:

ای هموطـــن موشک مـــزن، ما را  زمستان میکُشد

آزار بی موجب مــــده، سرمـــــا  که  آســــان میکُشد

این مــــردمِ مظلـــــوم را ، در فصلِ سـرما عنقریب

یا قحطی یا قیمتـــی ،یا بـــــرف و  بــــــاران میکُشد

همدین مظلـــومِ  تـــــرا ،چون اژدهــــا فقر و مرض

در زیر پا می افگــــند،با چنـــــگ  و دنــدان میکُشد

جز شعلهء توپ و سکر،کو برق و تیل و چوبِ ما؟

افــــلاس ماننــــد خودت، ناکــــــرده  پرسان میکُشد

زحمت نکش مرمی مـــزن،بر سینـــهء همدین خود

بر حالِ ما رحمی بکُــــن،مــــــا را  غمِ  نان میکُشد

راهء تجارت بسته شــــد،اهلِ تجـارت خسته شـــــد

گر جزیه را کمتر دهــــــد ، رهگیـــرِ  نادان میکُشد

مرحوم نشاط چند سال قبل از طریق مرحوم نورانی پیامی فرستاده بود که اگر امکان داشته باشد جریده ترجمان را دوباره راه اندازی نماییم ، ولی با تأسف که نسبت معاذیری مؤفق به این کار نشدیم.

 در سال ۱۳۷۹ خورشیدی یک مجموعه ی از اشعارش را که اکثرآ طنز های منظوم بود بنام (نزع کابل) در شهر پشاور به چاپ رساند و همچنین گزیده های طنز هایش بنام ( گلِ زقوم) که مورد استقبال زیاد قرار گرفت و گفته شده که چند مجموعه ی دیگر را آماده چاپ نموده بود که از چگونگی چاپ آن اطلاعی در دست نیست.

واما با دریغ و درد در شامگاه ۲۷ آگست سال ۲۰۱۹ میلادی این شاعر عزیز وطنز نویس بنام کشور نسبت مریضی که داشت دار فانی را وداع و به ابدیت پیوست.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

و اینهم نمونه ای از کلام این شاعر طنز پرداز و گرامی:

حسن غمکش

از پی اهـــلِ دل  روانـه شدم

ماهی بحــــر  بیکـــرانه  شدم

تا که باشم ذبیح قبــل الموت

تیر نمـــرود را نشانـــه   شدم

در زبانِ سخنـــورانِ   علیــــم

استعــــاراتِ عارفانـــــه  شدم

هرکه در بند رفت، بر لب او

آه جانکاه و عاجــــزانه  شدم

بر لب هرکه شد ز بــــند آزاد

نغمـــه و خنـــده و ترانه شدم

بر لبِ هرکه شب نخفته زغم

ناله و ضجه ی شبانـــه شدم

بر  تنِ  همدیـــــار  مجروحـــم

مرهــــمِ زخمِ  تازیانــــه شدم

در دلِ هر پرنـــــده ی قفسی

غم و انــــدوه ی آشیانه شدم

زیر سنگِ جفـــای طفلِ فلک

شیشه بودم که دانه دانـه شدم

سوختم در کنارِ سوختـه گان

حسنِ غمکشِ زمانـــــه شدم

نصیر احمد نشاط پنجشیری

 

منابع :

۱ – یادداشت های نگارنده.

۲ – تارنمای سپیده دم ( نوشته محترم نور محمد سنگر )

26 سپتامبر
۳دیدگاه

هفدهمین بهار نشراتی سایت ۲۴ ساعت مبارکباد

تاریخ نشر : پنجشنبه ۵ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

امروز پنجم ماه میزان ۱۴۰۳ خورشیدی ، برابر است با بیست و ششم سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی و مصادف می باشد با هفدهمین بهار نشراتی سایت ۲۴ ساعت.

در نخست لازم است این روز گرامی را به برادر عزیزم مهدی جان بشیر مؤسس و مسئول عمومی سایت ۲۴ ساعت ، خواننده گان گرامی ، همکاران قلمی و همه فرهنگیان سرزمینم که در هرکجای این کرهء خاکی قرار دارند، تبریک وتهنیت عرض نمایم.

درست بخاطر دارم که هفده سال پیش در نخستن روز های ماه سپتامبر در صحبتی که با برادر گرامی ام داشتم مژدهِ تأسیس این سایت فرهنگی را دادند و گفتند روی آن کار جریان دارد و بزودی آماده نشرات میشود.

وقتی از نام آن پرسیدم ، گفتند ۲۴ ساعت .

گفتم چرا ۲۴ ساعت؟

با تحلیل بجا و دقیقی که از وضعیت فرهنگی کشور ما داشتند اضافه نمودند که میخواهم سایت ۲۴ ساعت برخلاف سایر سایت های فرهنگی هموطنان ما که  اکثرا وقت مشخصی برای جایگزینی و انتشار مطالب جدید دارند ( مثلآ بعضی ها هفتهء یکبار و برخی هر دوهفته و تعدادی هم هر روز این کار را انجام میدهند) ، به مجرد دسترسی به مطالب جدید بلادرنگ آنرا نشر نمایم ، یعنی بطور ۲۴ساعته این سایت  فعالیت داشته باشد.

با وجود اینکه برادر عزیزم در چند سال اخیر کمابیش از مشکلات صحی رنج میبرند ، اما با پشت کار و علاقه مندی زیادی که به کار های فرهنگی  داشتند ودارند تا اوایل  سال گذشته توانسته اند از عهدهء این کار شاقه که بدون شک نیازمند پشت کار شبانه روزی بوده با مؤفقیت گام بردارند ، اما نظر به مشوره داکتر و خانواده ناگزید شدند تا مدتی استراحت نمایند، چنانچه نشرات سایت برای چندماهی از نشر باز ماند تا اینکه  سال گذشته در سفری به هالند درین مورد صحبت نمودیم و از ماه سپتامبر ۲۰۲۳   تصمیم بر این شد تا فعالیت های سایت را از سر گرفته و من سرپرستی آنرا به دوش بگیرم . چنانچه تا حال در خدمت هموطنان و بخصوص جامعه فرهنگی وطن ما میباشم.

برای آن عده از خوانندگانی که تازه با سایت ۲۴ ساعت آشنا شدند قابل تذکر میدانم که  ویژه گی های خاص و شاخصی  که این سایت دارد دوری از هر گونه تعصب و همچنین غیر وابستگی های سیاسی آن به احزاب سیاسی داخل و خارج کشور است که بر محبوبیت آن بیش از پیش افزوده است و همانگونه که در سرلوحهء این سایت تحت عنوان اهداف و  مرام ۲۴ ساعت  چنین میخوانیم :

بیاد داشته باشید که :

 ۲۴ساعت نشریه انترنتی مستقل بوده و به هیچ یک از گروهها و سازمانهای سیاسی در داخل و خارج کشور ارتباط نداشته و هدف آن خدمت به تمام مردم کشور عزیز و دوستداشتنی ما افغانستان بوده و است و بدون هر نوع عقده های شخصی ، تعصبات زبانی، قومی ، منطقوی و نژادی، در مقابل هرنوع بی عدالتی ها ، ظلم ، جرم و جنایت مبارزه نموده وبه کمک هموطنان عزیز ، فرهنگیان وقلم به دستان گرامی در این راه به پیش خواهد رفت.

  و این یکی از بارزترین نکاتی است که مورد توجه اغلب هموطنان ما قرار گرفته است .

 جمع آوری تعداد زیادی از شاعران ، نویسنده گان ، پژوهشگران ، هنرمندان و درکل چیزفهمان کشور ما بدور میز گرد ۲۴ ساعت و یا بعباره ای در زیر سقف ۲۴ ساعت کاری ساده و بسیطی نبوده و بدون تلاش های پیگیر مدیر مدبر آن امکان پذیر نمی بود.  از راز های مؤفقیت جناب مهدی بشیر باید به تجارب کاری ایشان در بخش مطبوعات و نویسندگی بخصوص داستان نویسی برای کودکان یاد نمود. ایشان بیشتر از پنج دهه تجربه عملی  در امور فرهنگی دارند که از دفتر جریده ترجمان آغاز و با نشرات مختلفی چون انیس ، هیواد ، سرباز ، دکمکیانو انیس (مجله اطفال) و غیره ادامه یافت که امروزه با سربلندی نام جاودان کمایی نموده است .  یکی از خواسته های که ۲۴ساعت دارد جذب جوانان و نوجوانان و علاقه مندی شان به فرهنگ غنای سرزمین ماست که لازم است بدون بذل توجه صورت گیرد. محمد مهدی بشیر که دو دهه از فعالیت های فرهنگی اش را به کار در بخش اطفال و نوجوانان کشور در قالب مجله ء د کمکیانو انیس مجلهء محبوب القلوب نوباوه گان سرزمین ما بوده است ، انجام داده است. امیدواریم فرصتی دست دهد تا بتوانیم در گوشهء از ۲۴ساعت صفحه ای را نیز برای این عزیزان که بدون شک آینده سازان کشور ما خواهند بود تخصیص داده و زمینه سازی برای  جذب و علاقه مندی آنها به فرهنگ و زبان مادری شان را فراهم سازیم ، بخصوص در  دیار غربت که  فرهنگ ما در معرض خطر نابودی بیش از گذشته قرار دارد و تلاش ها برای دور ساختن اطفال از رسوم و عنعنات ملی ما از یکسو و دستبرد به ارزش های فرهنگی از سوی دیگر سرزمین ما را تهدید میکند.

و اما تجلیل از هفدهمین بهار نشراتی سایت ۲۴ ساعت در شرایطی برگزار میگردد که جهان بطور کل وسرزمین ما افغانستان بطور خاص آبستن نا هنجاری ها ، دسایس و ده ها نقشه شوم دیگریست که توسط طالبان بی فرهنگ و فرهنگ ستیز ،  این آدم کشان بی سرو پا بر هموطنان ما بخصوص بانوان عزیز سرزمین ما تحمیل گردیده و هرروزه دردی بر دردهای شان افزوده میگردد.

زنان که نیمی از پیکرهء اجتماع را تشکیل می دهند از سه سال بدینسو از همه حقوق مسلم خویش محروم  شده اند و سایه نحوست همچنان برکوی و برزن سرزمین ما سایه افگنده ، بانوان و دوشیزه گان وطن ما همچنان خانه نشین و بدور از کار و تحصیل بسر می برند.

حتی زنانی که تنها نان آور خانواده بودند حق هیچگونه کسب و کاری را  ندارند ، اطفال معصومی که بدون  شک آینده سازان این وطن می توانند باشند بخاطر بدست آوردند  یک لقمه نان در کوچه  و  بازار به کارهای شاقه  می پردازند ، فقر بیداد می کند و کرسی نشینان بی کفایت کابل که با سرمایه های گزاف بخارج از کشور گریختند گاهگاهی سرو صدایی بلند می نمایند که بدون شک جز طبل میان خالی بیش نیست و از طرفی هم آزموده را آزمودن خطاست و هموطنان عزیز ما دیگر هیچ امیدی بدانها نداشته و نخواهند داشت .

جامعه جهانی نیز بسرکرده گی امریکا که با طمطراق و هیاهو روزگاری لشکرکشی کردند و بخیال واهی خویش سدی در مقابل تروریزم ایجاد نموده بودند نه تنها با ذلت و خواری پا بفرار نهادند ، بلکه همه ارزش های بدست آمده در دودهه اخیر را نادیده گرفته و دو دسته تسلیم طالبان ساختند. غافل ازاینکه دیری  نخواهد پایید که  افغانستان یکبار دیگر مرکز تروریزم بین المللی خواهد شد که نه تنها برای منطقه ، بلکه برای همه جهان زخم ناسوری می گردد.

دورتر از افغانستان ، فلسطین اشغالی و جنایات صهیونیست ها درحالی روزافزون شده و دامنه جنگ اکنون به لبنان کشیده شده که اعراب عیاش و خود فروخته همچنان نظاره گر اوضاع ناهنجار منطفه میباشند و اکثر حاکمان کشور های اسلامی مهر سکوت بر لب زده و صدای شانرا بلند نمی سازند تا مبادا دل اربابان شان بدرد آید.

امیدوارم روزی فرا رسد تا در هیچ کجای این جهان صدای توپ و تفنگی نشنویم و همه در صلح و آرامش زندگی کنند.

 

بامید روزی که یکبار دیگر با اتحاد و  همبستگی هموطنان  ما بدور از  هرگونه تعصبات کورکورانه نژادی ، مذهبی ، قومی ، زبانی و سلیقوی  شاهد نابودی دشمنان انسانیت در کشور ما باشیم تا همه اقشار ملت از حقوق حقه شهروندی برخوردار گردند و در سایه صلح و صفا زندگی مسالمت آمیزی را بپیش گیرند و فرزندان عزیز ما با ادامه تحصیل در رشد و شکوفایی سرزمین مادری شان قدم بردارند ، انشاالله

در اخیر یکبار دیگر هفدهمین بهار نشراتی سایت ۲۴ ساعت را به همه فرهنگیان ،  فرهنگ دوستان و همکاران محترم سایت ۲۴ ساعت و همچنین برادر گرامی ام مهدی جان بشیر تبریک  وتهنیت گفته ، بامید صحتمندی کامل و بازگشت دوباره ایشان به فعالیت های فرهنگی شان دعا می کنیم.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

سرپرست سایت ۲۴ ساعت

 

22 سپتامبر
۱ دیدگاه

سایت ۲۴ ساعت در آستانهِ هفدهمین سال نشراتی اش قرار دارد

تاریخ نشر : یکشنبه ۱ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

به اطلاع عموم خوانندگان عزیز ، نویسنده گان و قلم

بدستان دوستداشتنی ، شاعران فرهیخته و همکاران

محترم سایت ۲۴ ساعت رسانیده میشود که سایت

شمادر آستانهء هفدهمین سال نشراتی اش قرار دارد.

در صورتیکه عزیزان وقت و علاقه داشته باشند

می توانندتا صبح چهارشنبه ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۴

نظریات ، پیشنهادات و انتقادات سالم و مفید

شانرا با یک قطعه عکس جدید خود

به این ایمیل آدرس:


kayoumbashir@yahoo.com.au

 

با فرمت  WORD

ارسال نموده و ما را  در بهتر شدن سایت خود

یاری رسانند.

 با عرض حرمت

مسؤولین سایت ۲۴ ساعت

محمد مهدی بشیر و قیوم بشیر هروی

 

 

 

 

 

 

21 سپتامبر
۳دیدگاه

یادِ گل های وطن

تاریخ نشر : شنبه ۳۱  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

قیوم بشیر هروی

۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ 

ملبورن – استرالیا

 

اخیرآ جناب داکتر صاحب اسدالله حیدری لطف نموده و آخرین اثر باارزش شان را تحت عنون ( یادِ گل های وطن) برایم فرستادند که لازم است از لطف ایشان اظهار سپاس و امتنان نمایم.

یادِ گل های وطن تقریبآ در ۳۰۰ صفحه و با تیراژ کمی در شهر سدنی به زینت چاپ آراسته شده که شامل چهار بخش مختلف میباشد که ذیلآ بدان اشاره میگردد:

بخش اول : مختصری ازتعلیم تجوید قرآن عظیم الشأن .

بخش دوم : مناجاتیه ها و اشعار مختلفی که در مجموعه های قبلی به چاپ رسیده بود.

بخش سوم: اشعار مختلف بشمول دوبیتی ها و تک بیت ها.

بخش چهارم : مطالب مختلف نثری یا غیر نظمی . 

یادِ گل های وطن ، مجموعه ایست با ارزش که آخرین اثر طباعتی محترم داکتر حیدری می باشد که اینک به زینت چاپ آراسته شده.

محترم داکتر حیدری در سال ۱۹۳۷ میلادی در قلعه هزاره های چنداول کابل دیده به جهان گشود ، تحصیلات ابتدائی ومتوسطه را الی صنف نهم درلیسه عالی نجات و سه سال دیگررادرمکتب تخنیک ثانوی بپایان رسانیده و در دانشکدهء انجنیری دانشگاه کابل راه یافت و با احراز مقام نخست در سال ۱۹۶۲ فارغ و شامل کادر علمی آن دانشکده گردید.

پس از دوسال تدریس در آن دانشکده برای ادامه تحصیلات عالیتر روانه اتحاد جماهیر شوروی وقت گردید و پس از شش سال تحصیل در یکی از انستیتوت های برتر انجنیری در شهر لینن گراد با اخذ مدرک دکتورا ( پ اچ دی) و زادگاهش برگشت ودر انستیتوت پولینخنیک کابل به تدریس پرداخت.

پس از حدود پانزده سال تدریس در رشته های ساختمانهای صنعتی و مدنی ، سرک سازی ، بند و انهار مانند هزاران هموطنش ناگزیر به ترک وطنش گردید وهمراه با همسر وفرزندنش به غربت سرای پاکستان هجرت نمود. پس از یک سال اقامه در آن دیار ، در ۱۹۶۸ میلادی وارد شهر سدنی کشور آسترالیا گردید و تا امروز در آنجا اقامت دارد.

و اما درک هجرت ودرد دوری وطن درسن ۶۲سالگی باعث شد تا ایشان را به دنیای شعر وشاعری بکشاند ، چنانچه  به سرودن اشعار مختلف،عموماً میهنی شروع نموده و خوشبختانه درین راه با ذوق وعلاقه فراوان به پیش رفت . تا حال از محترم داکتر حیدری  بیست وچهارجلد کتابهای مختلف اسلامی،اخلاقی وشعری نشر گردیده که مجموعه حاضر دوازدهمین اثر شعری ایشان میباشد.

در پایان مؤفقیت مزید جناب شانرا آرزو نموده ، امیدوارم لباس عافیت همیشه بر تن و قلم رنگین بر دستان شان باشد تا باشد از نگارش های پیهم شان استفاده ببریم.

اینهم نمونه ای از کلام شاعر که ازاین مجموعه برای شما برگزیدیم.

قلب آسیا

 

خاکت وطن ! به دشمن افغان نمی دهم

این ملک  با  صفا  به  پلیدان نمی دهم

سنگ  و   کلوخ    کشور    زیبای   آریا

بر ملحدان به  لؤلؤ و مرجان نمی دهم

هرچند سال هاست که  دورم  ز میهنم

عشق وطن به جیفهء دونان نمی دهم

تا داده است خدایم ، مرا جان در این جهان

” مهر ترا به مٌهرِ  سلیمان نمی دهم”

من   افتخار   بودن    افغانیم   وطن

هرگز به چین و هند و به جاپان نیم دهم

از بهر لقمه نان  به ” ناتوی ” لعنتی

من اختیار مٌلک به لعینان  نمی دهم

افغان ستانِ  ما  که  بود   قلبِ آسیا

این قلبِ پاره پاره به شیطان نمی دهم

هرکوه و برزن  وطنم  را ز صدق دل

چون جان عزیز دارم و ارزان نمی دهم

با آنکه میهنم شده مخروبه  کلبه ئی

این کلبه ام به ظالم دوران نمی دهم

صد بار ” حیدریاگرم سربرند  ترا

من واک * کشورم به غلامان نمی دهم

*اختیار، تسلط داشتن.

08 سپتامبر
۴دیدگاه

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف : استاد نصیر مهرین

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۸  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

نگاهی به کتاب ( چاپلوسی ) تألیف :

استاد نصیر مهرین

قیوم بشیر هروی

هشتم سپتامبر ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ دوست فرهیخته ، قلم بدست توانا ومؤرخ ورزیده کشور جناب استاد نصیر مهرین نسخه ی پی دی اف از آخرین اثر گرانسنگ شان بنام (چاپلوسی) را که به تازه گی از چاپ برآمده برایم فرستادند. قبل از هرچیز جا دارد تا از لطف ایشان سپاسگزاری نموده و ضمن عرض تبریک مؤفقیت های مزید شانرا آرزو نمایم.

و اما چاپلوسی کتابی با قریب ۱۸۰ صفحه حاوی نکات ریز و درشتی می باشد که  توسط تاریخ نگار وارسته جناب استاد نصیر مهرین تهیه و تحریر و بوسیله انتشارات شاهمامه در تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی برابر با جولای ۲۰۲۴ میلادی  در هالند به زیور چاپ آراسته شده است.

باز خوانی و ویراستاری این اثر توسط محترم عتیق الله نایب خیل صورت پذیرفته و برگ آرایی آن توسط بانو منیژه نادری انجام یافته است.

 استاد مهرین را سالهاست می شناسم ، انسانی است فرهیخته با قلم رونشگرانه که زیبا می نویسد و هرگز بخاطر کسب مقام و رتبه ای  از بیان حقیقت دست نکشیده و هیچگاهی برای خوشخدمتی به اربابان زر و زور وتزویر به مدح و ثنای آنان نپرداخته و برای بدست آوردن جیفه دنیوی از حقیقت چشم پوشی نکرده است ، تاریخ را همانطور که بوده بیان میکند و در حقایق عینی جامعه تشبث و دست درازی نمی کند.

او قلم افشاگرانه ای دارد که با ندای حق طلبی اش در مقابله با آنهایکه دست به حق تلفی می زنند می ایستد.

تاریخ را هرگز تحریف نمی کند ، او را عقیده برآنست که تاریخ نگار می بایست آنچه را که اتفاق افتاده با امانت داری بیان دارد  و این چیزیست که من بارها در نوشته ها و اثار ایشان به خوانش گرفتم.

وقتی به مطالب مندرج در کتاب چاپلوسی نظر می اندازیم ، صداقت نویسنده را بخوبی درک میکنیم در پیشگفتار این اثر تحت عنوان (فشرده) جناب استاد مهرین با درایت ، نگرش و با بینش صادقانه مروری بر تاریخ حد اقل چندین دههِ گذشته نموده و جنبه های مختلفی از چاپلوسی را در دوره های مختلف به بحث گرفته که هر بخش آن در خور تأمل و توجه می باشد .

اگر بخواهم در مورد هر بخش (چاپلوسی) بصورت جداگانه چیزی بنویسم در این مختصر نمی گنجد ، لهذا تنها به نشر فشرده این اثر بسنده میکنم و امیدوارم روزی این کتاب چه بصورت نسخه برقی یا طباعتی بدسترس همگان قرار گیرد تا از تملق و چاپلوسی در دربار اربابان زر و زور و تزویر طی دوره های مختلف آگاهی یابند.

و اینهم ( فشرده) از کتاب چاپلوسی که بصورت کامل تقدیم شما خوانندگان محترم میگردد:

فشرده

بیشترین برگهای تاریخ افغانستان و حوزهء بزرگتر و پیشینه اش که با مرز های تغییر دیده و نام خراسان شناخته شده است ، معطوف به رویداد های نظامی ، سیاسی است . رویدادهایی که با آوردن نقشِ چه بسا با روایت هالی مغشوش از شاهان ، سللاطین و امیران ، چهرهء تاریخ سیاسی قدرتمندان را دارا است .

نگاه ، نیاز و نقش در بارها در تاریخ نگاری درباری ، جز چنان نگارش، توجه دیگری را که خارج ازی آن دایرهء تنگ باشد ، بر نتمی تابید. اما در چند دههء پسین ، بلا شکست و ریخت و دورشدن نظام های گوناگون ، ادامه نیافتن سایهء ترس و تهدید ، مهاجرتا تعدادی از نویسنده گان ، دستارسی به مدارک پنهان مانده و روی انتشار ندیده ، فهم و درک از نگارش تاریخه که جهل و سانسور در آن راه نیابد ، زمینه های رویکرد به بازنگری و واقعیت نگاری تاریخ را از سوی تعدادی فراهم نمود.

یکی از نتایج چنین رویکردی ، عطف به آن عناصر فرهنگی است که در دل جامعه حضور دیرینه داشته ، کار کرد آسیب زا و مانع شوندهع در راه تحول و بهبود خواهی را به نمایش گذاشته است.

حضور عنصر چاپلوسی ، مدح بیجای و ستایش های بی مورد زورمندان و ستایش های قومی ، حزبی و با قرائت های مختلف و حتی متخاصم عادت داشتن به صفت های اسلامی ، در سرزمین محکوم و مظلوم بی مانند ، مصیبـت های کمتر طـرف توجه بـوده انـد. در حالیکه نیـاز شـناختن افغانسـتان و تبییـن تاریـخ واقعـی آن، محتـاج شـناخت و نقـش ایـن عناصـر موجـود در فرهنـگ و جامعـه اسـت.

سـعی نگارنـده از مطالبـی کـه در ایـن کتـاب جمـع آوری شـده و طـرف بحـث قـرار گرفتـه انـد، فـراز آوردن کارکـرد این عناصـر و هنجار زیانمند بـر بنیـاد اسـناد و نشـان دادن زمینـه هـا و عوامـل حضـور آنهـا اسـت .

در برابر آن، تاریخ این واقعیت را هم گواه است که نهادها و شخصیت هـای تحـول طلـب و بهبـود خـواه مـردم، مبارزه بـا هنجارهای زشـت و از جملـه چاپلوسـی را محکـوم و سـرزنش نمـوده انـد. ایـن گواهی راسـتین را نیـز مسـتند در این برگهـا مییابیم.

 بـه طـورمثـال، بـا آوردن نمونـه های متناقض از کار قلمی یک نویسـنده در چند نظام، سـعی شـده اسـت، جفاورزی در حق فرهنگ و نویسـنده، در وجـود نظـام اسـتبدادی و خودکامـه نشـان داده شـود. زیرا بیشـترین انتقادهـا و حملات آرام و یـا تنـد، روی افـرادی متمرکـز بـوده اسـت کـه در نظـام هـای اسـتبدادی، بـدون علایق قلبـی، بـه مـدح و سـتایش هـای نادرسـت پرداختـه انـد. در حالـی کـه بایـد سـاختار چاپلوسـی خـواه و مـدح طلـب را بـا نمونـه هـای دیـده شـدۀ آن محکـوم و مطـرود دانسـت. با چنیـن رویکـردی، حتـا دلسـوزی و ترحـم بـه حـال مداحـان و چاپلوسـان همـراه بـا دریافـت برخـورد سـازنده بـا آنهـا مطـرح میشـود.

بـا عطـف بـه چاپلوسـی و دریافـت سـتایش هـای بی مـورد و نـا وارد در رفتارهـای اجتماعـی و کارهـای فرهنگی با همزادان چند گانۀ چاپلوسـیِ مواجـه میشـویم. تصـور میشـود کـه شـناخت از ایـن عناصـر واقعـا موجـود در جامعـه، بـه دامنـۀ شـناخت از ویـژه گـی هـای حاکمیـت هـای پیشـین و تاریـخ سیاسـی آنهـا میافزایـد. زیـرا چنیـن اوصـاف را نظـام هـای خـود کامـه و انحصـاری قـدرت رواج داده انـد.

 هنـگام سـعی بـرای دریافـت ایـن عناصـر زیانبـار در جامعـه و فرهنـگ، خودسـتایی هایـی را مییابیـم کـه آسـیب هـای آنهـا، کمتـر از سـتایش سـنتی و دیرینـۀ یـک نـا عـادل بیدادگـر به عنـوان « عـادل دادگر» نیسـت..

 »« غیـرت افغانـی » حکایـت از ایـن مقولـه دارد. بـا آنکـه چنیـن صفتـی در ظاهـرش، غیـرت قومـی- پشـتونی کشـور را معرفـی میکنـد، امـا نشـان دادن و سـرزنش آن در برگهای این کتاب، کلیت چنین سـتایش قومی در وجود سـایر اقوام و یا در صورت جامع تر آن، «غیرت افغانسـتانی» را بـه عنـوان عنصـر غلـط و مطـرود در نظـر دارد.

 در همین راسـتا اسـت که از یک عنصر دیگر و بسـیار شـمول که شـب و روز در جامعـه و بخـش هایـی از مهاجریـن کشـور رواج دارد، یاد شـده اسـت. در نظـر آوریـم ایـن سـخنان را: »مـا کـه شـکر مسـلمان هسـتیم و هیـچ ظلـم و بـی عدالتـی در دیـن ومذهـب ما نیسـت . . . »

گواهـی میدهـم کـه برخـی از ابـراز نظـر کننده گان این سـخن، مسـلمان هسـتند و بـی عدالتـی و ظلمـی را روا دار نمیباشـند. امـا عمومیـت دادن ایـن پنـدار، آنهـم در اوضاعـی کـه گـروه هـا و نهادهـای زشـت خـوی، قـدرت جـوی و زرانـدوز، زیـر لـوا و شـعار و همیـن سـخنان، ازهیـچ فقـر گســتری، ظلــم و ســتمی بــر مــردم در افغانســتان دریــغ نورزیــده انــد، شایســتۀ پذیــرش و یــا خاموشــی محافظــه کارانــه و ترســیده نیســت..

اهمیــت فــراز آوردن ایــن موضــوع از ایــن جهــت هــم اســت کــه بــرای شـناخت دقیـق عوامـل خشـونت و جنـگ خویـی دیـده شـدۀ سـالها پیش و رفتـار شـکنجه آمیـز و خونریزانـۀ طالبـان مزدبگیـر، وقتـی بـه پیشـینه هـا مراجعـه میکنیـم، خشـونت همـزاد آنهـا اسـت. انتباهـی را کـه بـار مـیآورد ایـن اسـت کـه در هیـچ صورتـی نبایـد مجـاز باشـد که در مسـند حکومت بنشــینند.

و در بـارۀ آمـاده شـدن کتابـی کـه روی دسـت داریـد، امتنـان قلبـی ام را بایـد از بابـت بازخوانـی و ویراسـتاری مطالـب آن از سـوی نویسـندۀ ارجمنـد عتیـق اللـه نایـب خیـل بیـاورم. زیـرا بـا حوصلـه منـدی بـه رفـع کاسـتی ها و اشـتباهات تایپی پرداخت و پیشـنهادات باارزشـی را مطرح نمود..

چنیـن اسـت ابـراز تشـکر از زحمـات کار تهیـۀ روی جلـد، بـرگ آرایـی و چـاپ کتـاب از سـوی عزیـز فرهنـگ گسـتر، بانـو منیـژه نـادری مسـؤول انتشـارات شاهمامه .

 برای هر دو عزیز آرزوی مؤفقیت بیشتر دارم..

 هامبورگ

 نصیرمهرین

 سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

 

20 آگوست
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی بسمل هروی

تاریخ نشر : سه شنبه ۳۰ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

یادی از زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی بسمل هروی

 

قیوم بشیر هروی

۲۰ آگست ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

به سلسله معرفی فرهنگیان عزیز وطن ما اینک یادی میکنیم از زنده یاد  استاد ذبیح الله رضایی بسمل هروی  فرزند مرحوم حاجی محمد حسین رضایی از بازرگانان معروف هرات که  در سال ۱۲۸۶ خورشیدی در آن خطه ادب پرور دیده به جهان گشود.

تحصیلات خود را درشهر هرات آغاز و در کابل ادامه داده و به اتمام رسانید. و با بازگشت به زادگاهش  به تجارت که شغل پدری اش بود روی آورد و سالهای زیادی در شعب مختلف تجاری و اقتصادی در داخل وخارج کشور ایفای وظیفه نمود.

گفته شده که مرحوم بسمل هروی از آوان نوجوانی به مطالعه دیوان اشعار  و کتب ادبی علاقه داشت و شیفته اشعار قاآنی بود ، چنانچه علاقمندی وافر او به شعر و ادبیات  باعث شد تا در کنار کارهای روزمره به سرودن شعر نیز مبادرت ورزد . او در شعر خود را پیرو قاآنی میدانست و در سرودن غزل  و نظم و قصیده سرایی چنان مهارت بدست آورد که او را از اساتید دورانش می شمردند.

دیوان اشعارش را با بیش از  ۲۰۰۰ بیت ذکر نمودند اند که بیشتر آن قصیده  میباشد .

زنده یاد بسمل هروی انسانی بود خوش برخورد ، مهربان و در حین حال شوخ طبع .

در سال ۱۳۳۴ خورشیدی بعنوان مسئول اطاق تجارت در هرات انتخاب و ایفای وظیفه نمود. از مرحوم بسمل هروی هفت فرزند به یادگار مانده که دو تن از آنها به کار های فرهنگی و ادبی بیشتر توجه داشتند ، یکی مرحومه امجد رضایی شاعره ای بود که سالها بعنوان استاد در دارالمعلمین کابل کا ر کرد و فرزند دیگر شان محترم فضل الله رضایی بسمل نویسنده و یکی از مؤسسان کانون فرهنگی افغانستان و آلمان میباشد که سالهاست مسئولیت فرهنگی این نهاد را عهده دار بوده و در خدمت هموطنان مهاجرش در کشور المان می باشد.

 زنده یاد بسمل هروی  علاوه بر زبان مادری اش به زبان های روسی ، فرانسوی ، انگلیسی و اردو نیز تسلط داشت و کتاب ( خدا در طبیعت ) نوشته ی  « شاتو بریان »  را از فرانسوی به فارسی ترجمه نمود که متأسفانه به اثر مهاجرت های ناخواسته و ناآرامی های وطنش نتوانست به انجام برساند و مانند میلیون ها هموطنش راهی غربت سرای ایران شد و در شهر مشهد سکونت گزید ، اما درد غربت و دوری از مادر وطن برایش درد جانکاهی بود که  تاب و توانش را گرفته بود وسرانجام در سال ۱۳۶۵ خورشیدی در شهر مشهد دیده از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید. روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن شاعر گرانمایه که برای شما برگزیدیم.

 

سنگدلِ عشوه گر

دوش چو  زنگی شبی  ،  کرد  ز عالم  فرار

شام  پر اندوه  رفت  ،  گشت  سحر آشکار

ظلمت شب دور شد ، درد و غمم رفت نیز

دلبر من  در  رسید  ،  با  رخ  خورشید وار

زلف کجش  را   ببین ،  کرده  به گلزار  جا

خال لبش  را نگر ، گشته   به    کوثر  قرار

فتنه به چشمش نهان ، شعله ز چشمش عیان

زان شده آتش به جان ، زین  شده دلها فگار

زود بجستم   ز جا ، گفتمش :   ای مه لقا !

کرد برایم   نصیب ،  وصل   تو  را   کردگار

زین سخن آمد به خشم ، گفت: که ای خیره چشم

بیهوده  گویی  بهل  ، حرف مزن ، شرم دار

عجب  و تکبر  بنه ، زانکه  چنین گفته اند :

پیشهء   عاشق   بود   ،  عاجزی   و انکسار

از  سر  خود  دور کن  ،   فکر   تمنای  خام

من چو  همایم ، تورا، نیست به سویم گذار

چون که  شنیدم  از او ، این  سخنان درشت

از رهِ  فکرت  زدم  ،  حیلهء   دیگر  به   کار

شعر و  غزل خواندمش ، تاکه شود رامِ من

زان  که شود  رام شعر ، دلبر  عرفان شعار

رام نمودش به من ،  خواندن  شعر و  غزل

دلبر   مغرورِ   من  ،  گشت   بسی   بردبار

بوسه بسی  بر  زدم  ، از  لبِ  جان  پرورش

گشت  از آن  شعرِ من  ، هم چو لبش آبدار

تنگ فشردم   به بر  ، گفتمش ای   سیم بر

سنگدلِ   عشوه گر   ،   سرو   قدِ   گلعذار

چهره  پر از چین  مکن ، زهر زچشمت مریز

از  سر مژگان  بزن  ،   بخیه  به  قلبِ فگار

ننگ  اگر  می کنی  ، این که نشینی به من

سوی گلستان ببین ، گشته قرین گل به خار

خنده  کنان  زیر لب  ، گفت  به وضعِ ادب

شعر  چو  افسونِ  تو  ،  برد  ز  من  اختیار

شعر  ندیدم  چنین  ،  روح  فزا   ( بسملا )

می  سزددت  گر  کنی ،  بر   شعرا  افتخار

 

 

منابع :

 – آثار هرات – استاد خلیل الله خلیلی – چاپ نخست ۱۳۰۸

 – شعرای معاصر هرات – محمد علم غواص – چاپ ۱۳۳۰ .

 – هرات در عهد ملکیار – محمد وزیر اخی کرخی توخی هروی – چاپ ۱۳۸۰ .

 – از محترم فضل الله بسمل ، فرزند مرحوم بسمل هروی نیز ممنونم که در تهیه این مطلب همکاری نمودند.

 

 

 

 

17 جولای
۳دیدگاه

شامِ غریبان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۷  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۷ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شام غریبان

کربلا  در کربلا  می ماند اگر  زینب  نبود

نامِ  ظالم در خفاء می ماند  اگر  زینب  نبود

ناله  و درد و غم  و اندوه  اولاد  حسین(ع)

جملگی  در  نینوا  می ماند  اگر زینب  نبود

او  سفیری   بود   دلیر  از  کاروانِ   کربلا

کاخ   ظالم  پا بجا  می ماند  اگر زینب  نبود

نعرهء  تکبیر او  گوش  یزید  را  پاره  کرد

خون  مظلوم  زیر پا می ماند اگر زینب نبود

شاهد  جانبازی  خوبان   عالم    بوده  است

سینه ها بیت العزاء  می ماند اگر زینب نبود

ناله ها دارم « بشیر» شام غریبان است نگر

آهِ  طفلان بی صدا می ماند  اگر  زینب  نبود

قیوم بشیر « هروی »

ملبورن – آسترالیا

دهم محرم الحرام ۱۴۳۶ هجری قمری

 

 

 

16 جولای
۲دیدگاه

کاروانِ خسته ی هجران و غم

تاریخ نشر : سه شنبه ۲۶  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۶ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

کاروان خسته ی هجران وغم

 گوش  کن از غصه هایم تا  بگویم   بیشتر

از  غم  و از   ناله هایم  تا  بگویم   بیشتر

آنچه دیدم  جانفشانی   کرده ای   در نینوا

صد دریغ فرصت  ندادند   تا  ببویم  بیشتر

منتظر    ماندم   بیاید   آن   سقای   کربلا

او نیامد  شکوه  کردم  از   عمویم   بیشتر

طفل معصوم ِ امیدم آن علی اصغر چه شد

در  کجا   باید   بگردم   یا   بجویم  بیشتر

عمه ام   زینب   کنارم  عزم دلداری نمود

بوسه زد بر دیدگان و هم  به  مویم  بیشتر

عصر غم آمد پدید و خیمه ها  آتش  گرفت

غصه می بارید ز هرسو، روبرویم  بیشتر

در میان  کاروانِ  خسته ی هجران  و غم

ترس و وهم افتاد بجانم هرچه گویم  بیشتر

تا  رسیدیم  ما   بکاخ  ظلم   و  بیدادِ  یزید

لرزه  افتاد   بر  وجود   آن  عدویم  بیشتر

یکطرف جولان  ظلم و وحشت و درماندگی

یکطرف  زینب   امید   و   آرزویم   بیشتر

بسکه دشمن تازیانه  بر لب و روی تو زد

سیل غم  گردید  سرازیر تا  بسویم  بیشتر

قطره قطره خون چکید ازگیسوانت ای پدر

ای  تویی   بس  افتخار  و  آبرویم  بیشتر

از خدا خواهم « بشیرا» تا نصیب مؤمنان

قبر شش گوش حسین (ع)  آن آرزویم بیشتر

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

شانزدهم سپتامبر ۲۰۱۸

14 جولای
۳دیدگاه

گِله از آب

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۴  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

گِله از آب

 گله  دارم  ز   تو ای  آب  سرازیر  شده ای

تشنه لب داد حسین جان وتو تعذیر* شده ای

مَشکِ  عباس  علمدار  ز  بی   مهری   دهر

بر زمین ریخت ، تو رود خانه ی تکسیر* شده ای

گله  دارم   ز  تو ای   آب  که   در  دامِ   بلا

تو در آن حادثه  هنگامه ی  تزویر شده ای

خاندانِ      نبوی      بود    گرفتارِ      جفا

تو ز بی مهری  خود باعث  تقصیر شده ای

گله دارم ز تو ای آب   که  در  وادی عشق

شاهدِ قتل  حسین ، آن  شه  تنویر شده ای

سخت دلگیرم از آن همرهی  با حیله گران

چشم بستی  و چنان  باعث  تحقیر شده ای

گله دارم ز تو ای آب  بسی در شب و روز

که تو برتشنه لبان  سوژه ی تعبیر شده ای

درد دارد دل بیچاره « بشیر» در همه عمر

که تو ازجانبِ شمر، موجبِ تقدیر شده ای

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

سیزدهم سپتامبر ۲۰۱۸

*تعذیر = کوتاهی کردن و عذری بدروغ آوردن.

*تکسیر = درهم شکستن.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

07 جولای
۱ دیدگاه

ماه محرم

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۷  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

فرا رسیدن ماه محرم ، ماه پیروزی خون بر شمشیر بر

عموم آزاده گان جهان تسلیت باد.

 

ماه محرم

ماه  محرم  رسید  نهضتی   بر پا  کنیم

در  سفر  کربلا    هر  دلی   شیدا  کنیم

پرچم  حق  را بلند   تا   به   ثریا  بریم

نهضت  آزاده گی   یکسره   احیا  کنیم

ماه  محرم رسید کرب  و بلا  می رویم

عامل  جور و  جفا بر  همه  رسوا کنیم

رسم  وفای حسین(ع) معنی آزاده گیست

سوژه ای عشق را بیا جملگی معنا کنیم

ماه  محرم  رسید شور و نوا  سر دهیم

قافله  سالار عشق  محو   تماشا   کنیم

خون شهیدان حق لرزه  به دشمن فگند

ذکر  بخون   خفتگان    انا  فتحنا  کنیم

ماه محرم  رسید   جمله  حسینی  شویم

ازدل وجان ای« بشیر» ناله ز دلها کنیم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

یازدهم سپتامبر ۲۰۱۸

06 جولای
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد عبدالغفور برشنا ،شاعر،ترانه سرا، نویسنده، نقاش، طراح، کارتونیست، نمایشنامه نویس،داستان نویس، مترجم و آموزگار شهیر کشور.

تاریخ نشر : شنبه ۱۶  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد استاد عبدالغفور برشنا ،شاعر، ترانه سرا ، نویسنده ، نقاش ، طراح،

کارتونیست ، نمایشنامه نویس ،داستان نویس، مترجم و آموزگار شهیرِ کشور.

قیوم بشیر هروی

۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

 

به سلسله معرفی فرزانگان سرزمین ما اینک یادی می کنیم از شخصیت چند بعدی هنری ، فرهنگی و ادبی کشور زنده یاد استاد عبدالغفور برشنا.

عبدالغفور برشنا فرزند سردار امیر محمد خان در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر کهنهء کابل دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را درمکتب  ” ترقی ” آغاز و در ادامه شامل لیسهء حبیبیه شد و بعدآ در زمان شاه امان الله خان با جمعی دیگر از محصلین به کشور آلمان فرستاده شد تا تحصیلات عالی اش را در در رشته طب در آنجا ادامه دهد. اما فطرتآ او علاقه فراوانی به هنر های زیبا داشت و همین امر باعث تا در آلمان شاگرد ” مکس لیبرمن ” شده و همچنین در بخش آموزش رسامی ، حکاکی روی سنگ و فن جدید چاپ و طباعت در اکادمی های هنر واقع در شهرهای مختلف آلمان چون برلین ، لیپزیک ، موشن و بریمن تحصیل کرد.

او این استعداد هنری را از مادرکلان بی بی فاطمه معروف به ” بی بی فاطو جان ” خواهر وزیر محمد اکبر خان و دختر امیر دوست محمد خان که با پدرکلانش محمد علی خان ازدواج نموده بود به ارث برده بود.

” بی بی فاطو جان ” که در خوش نویسی بخصوص خط نستعلیق و شکست مهارت قابل وصفی داشت تأثیر زیادی روی نواسه اش داشت.

او پس از اتمام تحصیلات به کشور بازگشت و بعنوان معلم در مکتب صنایع ، مدیر در همان مکتب و مدیر در مکتب نجات کارکردو همچنان در تقویت هنرنقاشی از نزد نقاش شهیر کشور مرحوم پروفیسر غلام محمد میمنه گی که همسایهء دوران کودکی او بود بهره جست.

 همزمان  نسبت استعداد عالی اش در رشته موسیقی و آواز خوانی جهت فرا گیری اساسات موسیقی نزد استاد نوروز ، استاد غلام حسین و استاد قاسم افغان زانو زد و دیری نپایید که با نام مستعار « رنگریز » آهنگ های زیبایی ساخت که برخی از آنها قرار ذیل می باشد:

 – او خانم کجا میری ، چقدر به ناز میری .

– من لالهء آزادم ، خودرویم و خود بویم .

– نه من وصل ونه هجران می پرستم.

– در این حدیقه من آن نخل خشک ِ بی ثمرم.

– به نازی که لیلا به محمل نشیند.

– شوخِ طناز بیا.

– باغوانه ورو ورو ټولوه د باغ گلونه.

او علاوه بر سرودن شعر به ساختن کمپوز ها و تصانیف فراوانی برای هنرمندان بنام کشور آماده نموده که میتوان به برخی از آنها چنین اشاره نمود:

ای نگار من ، گل عذار من  برای ( استاد جلیل زلاند ) ، پورته که چشمان برای ( میرمن آزاده) ، من لالهء آزادم برای ( استاد عبدلوهاب مددی) ، دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما برای ( احمد ولی) ، گر رفتی مزار باغبان باشی برای ( ذبیح الله روح انگیز)  وهمچین ( استاد حفیظ الله خیال) که همه با زیبایی خاصی آنها را اجراء نمودند.

همچنین کمپوز های از مرحوم استاد برشنا توسط ، محمد رفیع و منادی از هنرمندان شهیر هندوستان اجراء شد که درفلم های « دزدِ شهر » و « وقت » روی پرده سینما رفت.

از نوشته های چاپی استاد برشنا میتوان از:

کاکه اورنگ و کاکه بدرو ، باد آورده را باد میبرد ، نیکی وبدی ، قفلِ دل ، لیان دختر پادشاهِ باختر و یک فامیل کوچی  نام برد وهمچنین مقالات علمی وادبی زیادی را توانست از زبان های آلمان و انگلیسی به دری ترجمه نماید که ترجمه زندگی امیر شیر علی خان از زبان آلمانی به دری یکی ازآنهاست.

 نمایشنامه های مشهور مرحوم استاد برشنا عبارتند از:

لالا ملنگ ، تونل و مریض عشق  که آنزمان مورد توجه و استقبال فراوان مردم قرار گرفت.

این هنرمند چند بعدی در بخش های مختلف دولتی ایفای وظیفه نمود که از آنجمله میتوان از:

آمر نشرات رادیو افغانستان و سپس رئیس رادیو کابل که توانست در آن زمان پای تعداد زیادی از  هنرمندان را به رادیو باز کند که از آنجمله میتوان از:

استاد دٌری لوگری ، بی بی خدیجه ضیایی با نام هنری میرمن پروین و نطاقان زن چون میرمن لطیفه کبیر سراج و برخی دیگرنام برد.

اتشهء کلتوری افغانستان در تهران ، مشاور وزارت معارف و مدیر مطبعه دولتی نام برد که توانست زمینه چاپ رنگه با قطع و صحافت زیباتر را نیز فراهم سازد.

از کار های هنری استاد برشنا میتوان از تابلوی  از تابلوی مراسم تاج گذاری احمدشاه درانی، سلطان محمود غزنوی، شیرشاه سوری، چارچتهٔ کابل و مناظر بالاحصار کابل نام برد .

او علاوه بر کار های رسمی با مطبوعات کشور نیز همکاری داشت و در نشرات مختلف چون :

ژوندون ، آریانا ، اصلاح ، انیس و برخی دیگر داستانها ، مقالات علمی و آموزنده ودر قالب طنز مطالب انتقادی اش را همراه  کارتون هایش بچاپ میرساند.

از مرحوم استاد برشنا آثار زیاد هنری در شهر های نیویورک ، مسکو ، پیکنگ ، قاهره ، دهلی ، تهران ، سوفیا ، دوشنبه و کنیس فرانسه به نمایش گذاشته شده است همچنین بیشتر از ۲۰۰ اثر نقاشی رنگ آبی ، نوک آهنی و سوخته کار وی در شهر های مختلف آلمان به نمایش گذشته شده است که مورد استقبال گرم هنردوستان وهنرشناسان قرار گرفته است.

قابل یادآوریست که در سال ۱۹۶۸ میلادی به پاس خدمات فرهنگی و تلاش های استاد برشنا در راه رشد و توسعه روابط کلتوری بین کشور آلمان و افغانستان ، مدال عالی دولتی آلمان توسط رئیس جمهور آن کشور به وی اهدأ شد.

در ضمن  سرود ملی اولین جمهوری افغانستان که شعرش از استاد عبدالرؤوف بینوا بود از کمپوز های مرحوم استاد برشنا بود.

مرحوم برشنا سالها بعد درمورد اینکه چگونه بجای داکتر شدن هنرمند شد در یک مصاحبه چنین گفته بود:

  ” من قبل از سفر به آلمان به سرمفتش صدراعظم هاشم خان گفتم: ممکن است یک داکتر شوم اما یک داکتر بد، اما ممکن است که یک نقاش شوم اما یک   نقاش خوب. او در جوابم   گفت که امروز در افغانستان ما به داکتر ضرورت داریم، فعلاً نقاشی به کدام درد ما میخورد؟ ”                         

 و اما اتفاق نادری که در زمان حیاتش رخ داد ،  تدویر محفلی بود که بخاطر  تقدیر از کارکرد ها و شخصیت علمی آنمرحوم  درست یک هفته قبل از وفاتش توسط وزارت اطلاعات وکلتور وقت دایر شده بود که وزیر اطلاعات وکلتور پوهاند دکتور عبدالرحیم نوین شخصآ از خدمات بزرگ او تقدیر بعمل آمد.

زنده یاد استاد عبدالغفور برشنا ، شخص متواضع ، حلیم ، خوش برخورد ، مهربان ، پرکار و درحین حال بذله گو بود که سرانجام بتاریخ ۲۵ جدی ۱۳۵۲ خورشیدی در کابل جان به جان آفرین سپرد و در حالیکه تعدادی کثیری از دوستان ، آشنایان ، مأموران دولتی ، وزیر داخله و وزیر اطلاعات و فرهنگ پوهاند دکتور عبدالرحیم نوین حضور داشتند ، در شهدای صالحین بخاک سپرده شد . روحش شاد ویادش گرامی باد.

منابع :

تارنمای لمر.

دانشمنامه آزاد.

قاموس کبیر افغانستان.

30 ژوئن
۱ دیدگاه

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما (قسمت دوم)

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی

عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما 

قیوم بشیر هروی

۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

قسمت دوم

اشعار عشقری بدون شک حاوی مطالب ناب بوده و توجه  خواننده را بخود معطوف و جذب می کند که برایش لذت بخش می باشد.

طوری که قبلآ تذکر یافت دکان صوفی عشقری به کانون فرهنگی غزل سرایان و عارفان صوفی مشرب مبدل شده بود .

یکی از فرزانگانی که علاقه و ارادت خاص به مرحوم صوفی عشقری داشت ، شادروان استاد محمد حسین سرآهنگ بود که روزها به دیدار صوفی میرفت و از همصحبتی با وی فیض میبرد.

از زنده یاد استاد حیدری وجودی نقل شده که دو هفته قبل از وفات صوفی عشقری، استاد سرآهنگ از وی در مورد معنای بیتی از حضرت ابوالمعانی می پرسد:

صوفی که دل از زندگی کنده بود به سرآهنگ گفت :

مرا از حرف خودم خوشم نمی آید ، شرح بیدل را چه می پرسی؟

درین لحظه سرآهنگ به وجد می آید و فریاد می زند و صوفی را در آغوش می گرفته و میگوید:

عشقری آن شور بازارت  چه  شد ؟

غرفهِ  خالیِ  ز  نصوارت   چه  شد

نی   جمالی  ماند  و نه  شایق  ترا

هم نشینِ  نغز  گفتارت   چه  شد؟

قاسم   استادِ    خراباتت    خموش

چنگ و شهنایی و  سه تارت چه شد؟

کاکه های چوک و  شور بازار کو؟

بالکه های رند و  چوتارت چه شد

 

آنچه توانسته بیش از هرچیز دیگری صوفی عشقری را شاعر محبوبی بسازد استفاده از ترکیبات عامیانه مردم است که در سروده های او به وضاحت دیده میشود . او شاعر زبان عوام بود که با بهره گیری از فرهنگ عامیانه در دل همگان راه یافته بود.

 

 ” به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم

تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم

ز فراق  تو  مریضم ،  بنما  عیادتم  را

جگرهزار پاره، دل  قاش  قاش دارم “

 

این شاعر وارسته سرانجام پس از ۸۷ سال فراز و نشیب زندگی بتاریخ نهم سرطان ۱۳۵۸ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و در شهدای صالحین کابل بخاک سپرده شد. روانش شاد و یادش گرامی باد.

او قبل از مرگش چنین سروده بود:

روزی بیا  به  فاتحه  سوی  مزار من

تا  دور  قامت  تو  بگردد   غبار  من

در زیر خاک گرچه تنم شد سوا سوا

در فکر و ذکر تو ست دل بیقرار من

شاید دعا  کنند  عزیزانم    ای  صبا

پیغام مرگ  من  ببرید  در  دیار من

ای عشقری بجوش جوانی شدم اسیر

بر خاک ریخت میوه باغ و بهار من

پس از درگذشت آنمرحوم مجموعه ی غزل هایش توسط زنده یاد استاد حیدری وجودی جمع آوری و تحت عنوان کلیات اشعار عشقری به زینت چاپ آراسته شد. روح هردو شاعر گرامی شاد وخشنود باد.

و اینهم نمونه ی از کلام مرحوم صوفی عشقری:

شکستِ دلها

دنیاست خوب  و دنیا لیکن  بقا  ندارد

دارد   چو   بیوفایی  یک   آشنا  ندارد

هرچیز  در شکستن   فریاد می برآرد

اما  شکست  دلها  هرگز  صدا  ندارد

دانی چنار باخود آتش  زند چه باعث

سرتابپای دست است, دست دعا ندارد

شخصیکه بینوا شد خانه بدوش گردد

در هر کجا که باشد  بیچاره  جا ندارد

هرچند دختر رز در میکده عروس است

افسوس دستُ پایش رنگ  حنا ندارد

دلدارِ پرغرورم بسیار مستِ ناز است

چون سایه در پیش من, رو بر قفا ندارد

این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم

ظالم به روی دنیا ترس از خدا ندارد

با رهروئ بگفتم اینراه  کدام راه است

گفتا که راه عشقست هیچ انتها ندارد

کرد هرکه را نشانه یکذره بج نگردد

دست  قضا   بعالم  تیر   خطا   ندارد

فرزند  ارجمندم  گرچه قمار باز است

لیکن نماز خود  را هرگز  قضا ندارد

نزد طبیب  رفتم  خندیده  اینچنین گفت

درد تو درد عشق است هرگز دوا ندارد

در صفحهء کتابی دیدم  نوشته این بود

صد  بار  اگر بمیرد  عاشق فنا ندارد

یارب تو کن حفاظت  پامانده عشقری را

بر دشت حیرت آباد  پشتُ پناه ندارد

افتاده‌ عشقری  را  بالای  خاک دیدم

گفتم به این  ادیبی   یک  بوریا  ندارد

صوفی عشقری

 

 

منابع :

۱ – بی بی سی فارسی .

۲ – تارنمای بیتوته.

 

29 ژوئن
۱ دیدگاه

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما (قسمت اول)

تاریخ نشر : شنبه ۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی

عشقری ، شاعر شیوا بیان ، محبوب و پر آوازهء وطن ما.

قیوم بشیر هروی

۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

قسمت اول –

به ادامه معرفی فرزانگان  سرزمین ما اینک یادی می کنیم از زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان و پر آوازهِ سرزمین ما که چهل و پنج سال قبل در نهم سرطان ۱۳۵۸ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و جهان فانی را وداع گفت.

غلام نبی عشقری فرزند مرحوم عبدالرحیم خان و نواسهِ شیر محمد خان معروف به داده شیر  در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در قریه چهلتن پغمان ولایت کابل چشم به جهان گشود و سپس کوچه بارانه کابل اقامت گزید.

در آوان کودکی در مسجد محل به خواندن قرآن کریم ، پنج کتاب ، دیوان خواجه حافظ شیرازی ، بوستان وگلستان سعدی ،پرداخت و  انوار سهیلی و بعضی کتب دیگر فارسی را از محضر آموزگاران آن ایام  فرا گرفت.

اجدادش از ده بید سمرقند بودند که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان به کابل مهاجرت کرده و از تجاران بزرگ آن زمان بشمار میرفتند.

 در کودکی پدرش وفات نمود و در سن هشت سالگی برادر بزرگش را از دست داد و یک سال بعد از آن  در نه سالگی نیز سایه پرمهر مادر از سرش رخت بر بست و او به تنهایی به زندگی اش ادامه داد.

پس از مرگ خانواده اش مدتی به پیشه اجدادی اش ( تجارت ) ادامه داد ، چنانچه خودش در این مورد گفته بود:

تجارت  پیشه  ما بود  چندی

به هرجا بود از ما بار بندی

مرحوم صوفی عشقری با استعداد سرشاری که داشت از ۱۸  سالگی به سرودن شعر رو آورد و تخلص عشقری را برای خود بر گزید و توانست جایگاه اش را در میان شاعران عصر پیدا کند.

او در یکی از مصاحبه های رادیویی اش گفته بود:

من با ملک الشعرا استاد قاری عبدالله خان ، استاد عبدالحق بیتاب صاحب واستاد شایق جمال و دیگر استادان و بزرگان ، همیشه ارتباط ، صحبت و مجلس داشتم.  آنها عالمان و بزرگان بودند و من را در شعر و شاعری تشویق و رهنمایی میکردند.

او در ادامه می افزاید:

زمانیکه در مجلس میبودیم ؛ استاد قاری صاحب میگفت :

صوفی جان در این شب و روز  کدام غزلی و یا شعری نو داری،  به ما بخوان ؟

من شعر  خود را میخواندم  و یا آ ن را به حضور  بیتاب صاحب میدادم که اصلاح کند.

ولی ؛ قاری صاحب برای بیتاب صاحب میگفت :

شعر صوفی  را غرض نگیر که خراب میشه ، بگذار به ذوق و طبع خودش ؛ بسیار خوبش است.

او درمورد شاعران عصرش چنین سروده:

شایق جمال وبسمل وبیتاب و حیدری

  بودند یار ویاور وغمخوارِ عشقری

کهزاد واعتمادی و قُربت درآن زمان  

 گفتند   آفرین   به   گفتارِ   عشقری

او در یک گفتگوی دیگر با رادیو افغانستان در باره عشق و محبت چنین می گوید:

منشاء اصلی « شعر و شاعری » از محبت است و زمانیکه محبت از اندازه بلند رفت ، آن را عشق میگویند !

در بخش دیگری از مصاحبه اش ادامه می دهد:

بناآ تا زمانیکه یک شاعر  عشق و محبتی نداشته باشد و از آن رهگذر به او سوزی ، دردی یا کیفی پیش نشود ، هیچوقت به شعر و شاعری نمی رسد.

با توجه با این نکات در می یابیم که او نیز از عشق و محبت مستثنی نبوده ، اما با وجود آن گفته شده که صوفی عشقری تا پایان عمر ازدواج نکرد .

خودش درین مورد میگوید:

 به عمر خود نکردم  ازدواجی

مپرس از سرمه و رنگ حنایم

منم مستغنی از سامان  هستی

به چشم اهل دنیا، چون گدایم !

ولی سالها در آرزوی داشتن یک همسر ماه جبین بوده ، چنانچه میگوید:

سالها   شد  عشقری  این  آرزو  دارد   دلم

در سفر یا در وطن، یک مه جبین باشد مرا

ویا :

عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود

جان دادنم به خاک درت رایگانه بود

یکدم وصال یار ندیدم به عمر خویش

با آ نکه  آرزوی  دلم  جاودانه  بود.

     گفته شده که او برای امرار معاش ابتدا دکان خوراکه فروشی ، سپس نصوار فروشی و بعدها در سال ۱۳۳۵ خورشیدی دوکان صحافی کتاب باز نموده است. دکانی که در کوتاه ترین زمان ممکن محلی برای بزم های شاعرانه تصوفی و عرفانی بخصوص بیدل شناسی مبدل گشت و رفت و آمد مشایخ ، استادان اهل علم و ادب و موسیقی تأثیر بسزایی را بر حال و احوال او گذاشت و این دلالت به علاقمندی او به تصوف و عرفان داشت.

میگویند او در بخارا از حلقه های مثنوی خوانی ، بیدل خوانی و زیارت حضرت شاه نقشبندی «رح» مستفید شده و به سیر و سلوک صوفیانه پرداخته است و از او یک انسان متقی ، عابد و پرهیزگار ساخت که در سروده ی زیر بدان اشاره شده است.

 

کمالِ حٌسن

زنده باشی  یار من  آیینه   وارم  ساختی

پارسا و صوفی و شب زنده دارم ساختی

در جهان گمنام بودم  قیمت و  قدرم نبود

صاحب نام و نشان  و  با  وقارم ساختی

ازسراخلاص هرکس دست می بوسد مرا

متقی   و عابد    و  پرهیزگارم   ساختی

گرچه پیرم در برمن دل  جوانی می کند

در خزان برگ ریزان نو  بهارم  ساختی

پیر و برنا این زمان آید دعا خواهد زمن

از کمال حسن خود حاجت برآرم ساختی

تا نبودم آشنایت ذرّه از من عار داشت

قطره یی بودم و  بحر  بیکرانم  ساختی

خام کار افتاده بودم  سال  ها  از  تنبلی

چست و چالاکم نمودی پخته کارم ساختی

صدقه این دستگیری ها ویاری ات شوم

باغی   بودم   بنده  پروردگارم  ساختی

عشقری گفتارشیرینت سراپا حکمت است

در دو عالم شاد باشی هوشیارم ساختی

 

ادامه دارد …

27 ژوئن
۲دیدگاه

ماتمسرا

تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ماتمسرا

 من از جور و  جفا   بر  مردم     فرزانه    میگویم

من از ویرانی   سر   تا    سر    کاشانه     میگویم

من از آن  جیره  خوارانی  که  قصد  ملک ما کردند

من از  آن     نوکران     کشور     بیگانه   میگویم

من  از  دشمن   که   دارد   قصد  تخریب  دیار  ما

من  از  ویرانگری  های   جمعی   دیوانه  میگویم

من از  پیر  و   جوان   میهن     ویرانه ام    هر دم

من از طفل   یتیمی  مانده   در  هر   خانه  میگویم

من از  خون    خفتگان    قتل  عام  بامیان  امروز

من از آن    چوبه   های   دار   بیرحمانه   میگویم

من از  طالب  نماهای   که  روز    ما   سیه  کردند

من  از  یغما گران    وحشی   و   دیوانه    میگویم

من از آن دست  و پاهای  که  ببریدند  ز روی مکر

من از   بازیچه    طفلان    بدان    پیمانه   میگویم

من از میهن   فروشا نی  که  مٌلکِ  ما تباه  کردند

من از ارگی  که  داشت  اعمال   بیشرمانه  میگویم

من از   تیم   چپاولگر  که   بردند   مال  مردم  را

من از حٌکامِ  بی احساسِ   دور از  خانه می گویم

  من از گلشن  سرای  میهن  و  باغ  و  بهارانش

من از آه    و   فغان   بلبلِ      بی لانه    میگویم

من از بیداد   جلادان    که    میگویند   مسلمانیم

من از رنج و ستم سوزم  ، ز  ظلمتخانه  میگویم

من از بیچاره گان   خفته   اندر  گوشه ی  زندان

من از زنجیر  استبداد  و   هم   زولانه    میگویم

من از شهر هرات  و قندهار  و  لوگر   و  گردیز

من از بلخ و تخار  تا   کوتل   خیرخانه   میگویم

من از لغمان ، من بغلان ؛ من  از آن  مردم  نالان

من از هندوکش   و   بابا    ظفرمندانه    میگویم

من از کندز ، من از پروان  و هم از شهرِ نورستان

من   از  ایستادگی   های  ه مه   مردانه  میگویم

من از بند امیر  و   قرغه  و  هم  ماهیپر   یاران

من از طاق  ظفر  تا  غزنه ی   شاهانه   میگویم

من از شاهتوت    خنجان  و   انار   قندهار  دایم

من از انگور هرات  با  هزار   شکرانه   میگویم

من از لاجورد پنجشیرش که ناب است در جهان امروز

من از لعل   بد خشانش  سخن   مستانه   میگویم

من از آن    آریانای    قدیم    و     مردمان     او

من از آثار باستانی   که    شد    ویرانه   میگویم

من از مهد   هنر  پرور   دیار   شیخ     انصاری

من از قلب   خراسان   از  گل  و  گلخانه میگویم

من از جامی ، من از لاری  ،  من از  سید  افغانی

من از آن    افتخاراتِ    شکوهمندانه      میگویم

من از سلطان  غیاث الدین غوری و من از تیمور

من از اسکندر و  چنگیز هزار   افسانه   میگویم

من از لشکر  کشی  اجنبی   و  از    شکست   او

من از آواره گان   در   وادی    بیگانه    میگویم

من از هرگوشهء میهن« بشیر» صد قصه ها دارم

من از ماتمسرای   بی  سر  و   سامانه   میگویم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

26 ژوئن
۱ دیدگاه

درخشش ملی پوشان تیم کریکت افغانستان مبارک باد !

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

 

درخشش ملی پوشان تیم کریکت کشور مبارک باد !

عزیزان  بر شما   از ماجرای شاد می گویم

به  رسم  شادمانی ها به صد فریاد می گویم

عجب حال وهوای است وطنداران، عزیزانم

به تیم  قهرمانان  من   مبارک  باد  می گویم

بنازم   همتِ  خوبان   ورزشکارِ   میهن  را

من از پیروزی یاران درین رویداد می گویم

همه پیر و جوانِ  میهن ِ  ما   شادمان  گشتند

هزاران شادباش  بر مردمانِ  راد می گویم

بامیدی  که  بینیم   بر سکوی   قهرمانی  ها

(بشیرا)  من مبارک باد، مبارک باد می گویم

قیوم بشیرهروی

۲۶ جون ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

25 ژوئن
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد میر اسمعیل مسرور نجیمی، شاعر آزادمنش و فرزانه سرزمین ما

تاریخ نشر:  سه شنبه ۵ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد میر اسمعیل مسرور نجیمی ،

شاعر  آزادمنش و فرزانه سرزمین ما

قیوم بشیر هروی

۲۵ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

میر اسمعیل نجیمی  در سال ۱۳۰۳ خورشیدی  در گذر چنداول شهر کابل دیده به جهان گشود ، آوان کودکی را در همانجا گذراند پس از دوران ابتدائی شامل لیسه استقلال شده و در سال ۱۳۲۱ تحصیلاتش را به اتمام رسانید.

پس از ختم تحصیل در پست های  دولتی شامل کار شد و در ادارات مختلف چون ریاست مستقل مطبوعات ، آمریت عمومی محاسبه انجمن حقوقدانان افغانستان ، بانک ملی افغان و شعب افغان نشنل بانک در شهر های پشاور و کراچی پاکستان ایفای وظیفه نمود.

با مرحوم مسرور نجیمی از سال ۲۰۰۰ میلادی ، زمانیکه مدیر مسئول نشریه افغانستان و جهان امروز  و رئیس انجمن افغانهای آسترالیای جنوبی بودم آشنایی حاصل نمودم ، ایشان همکاری شانرا با نشریه افغانستان و جهان امروز آغاز و بعدها  در مجله گلبرگ ادامه دادند.

در برج مارچ سال ۲۰۰۳ میلادی نخستین مجموعه اشعار خود را تحت عنوان ( اندیشه های شهر شعر ) که به همت دو تن از فرزندان ایشان هریک (میر محمد شاه نجیمی و فیاض شاه نجیمی) به زیور چاپ آراسته شده بود از شهر گوتینگن آلمان  برایم فرستادند که این تحفهِ گرانبها زینب بخش کتابخانه ی شخصی ام میباشد.

 

در آغازین این کتاب مختصری از زندگینامه شاعر توجه خواننده را بخود جلب می کند که بقلم خود شاعر تحریر یافته است.

در بخشی از آن چنین  میخوانیم:

 ” از کودکی به شعر و ادبیات علاقه پیدا کردم. دیوان حافظ شیرازی ، بوستان و گلستان سعدی ، یوسف و زلیخای جامی  و نصاب سبیان را نزد استاد خانگی ام خواندم. او مرا با بحر های شعر ، اوزان عروضی ، وزن و ردیف و قافیه آشنا ساخت . سپس از استادانم در مکتب – استاد مرحوم قاری عبدالله ملک الشعراء و استاد مرحوم سرور گویا (اعتمادی) ، عمیقتر آموختم. از عنفوان جوانی  به شعر سرایی شروع کردم. رهنمایم اندرین راه، استاد بزرگوارم ملک الشعراء شدند. شعرم را با توجه می خواندند و اصلاح می نمودند و مشوره های لازم برایم میدادند. با سبک های شعری در زبان دری آشنایم ساختند و از سبک لسان الغیب خواجهء شیراز ، تحلیل ها و یادآوری ها می نمودند. همان تحلیل ها مرا گرویدهء مکتب حافظ شیرازی ساخت که تا اکنون در آن سبک طبع آزمایی میکنم.”

مرحوم مسرور نجیمی علاوه بر سرایش شعر ، نوشتن پارچه های ادبی ، داستانهای کوتاه بنام های ” یتیم هوشمند و گدایان شهر و نمایشنامه های بنام های « ثریا ، سروش زندگی و بی خبری»  را نیز در کارنامه اش دارد که  طبق گفته خودش ، داستانها از طریق نشرات وقت به نشر رسیده و دو نمایشنامه اش نیز در پوهنی ننداری روی صحنه رفته است.

این شاعر درد آشنا و آزاد منش مانند هزاران هموطنش طعم تلخ غربت و خانه بدوشی را چشیده و در حالیکه وطن وزادگاهش را ترک میکند پریشانِ از بین رفتن زحمات چندین ساله اش میباشد ، چنانچه در  بخش دیگری  از زندگینامه اش د رخصوص آثارش چنین میگوید:

” سرنوشت آثار من نیز ، جزء تراژیدی عمومی جامعهء ما و به خصوص جامعهء فرهنگی ما می باشد. جنگ ، مهاجرت و دربدری پدیده های تحمیلی بودند که بالای هر هموطن ما نازل شدند. من نیز راه دیار غریب را در پیش گرفتم ، اما کهولت سن ناتوانم ساخت تا کوله بار مجموعهء آثارم را با خود بردارم و به خارج انتقال دهم. میترسم که آتش جنگ های خانمانسوز در کابل ، آثار مرا نیز در کام خود بلعیده باشد واز آنها جزء خاک و خاکستر چیزی باقی نمانده باشد وحاصل کار بیش از نیم قرنم را به باد فنا داده باشد.”

زنده یاد مسرور نجیمی علاوه بر غزل در قالب های دوبیتی ، رباعی ، مخمس و قصیده نیز می سرود.

آثاری زیادی ازین شاعر گرانمایه به یادگار مانده که بخشی از آنها اقبال چاپ یافتند و برخی بصورت قلمی میباشد که امیدوارم فرزندان گرامی آنمرحوم در قسمت چاپ  آثار قلمی ایشان همت بگمارند تا خدای ناکرده به فراموشی سپرده نشوند.

مجموعه آثار مرحوم مسرور نجیمی عبارتند از:

اندیشه های شهر شعر ، سرود های پرنیانی ، سر گردون ، نوروز باستان ، گذشت عمر ، رئوس اندیشه ، روشن نگاه ، چکیده و همچنین  بیوگرافی شعرا ، نویسندگان ، علما و دانشمندان نیز نام برد.

زنده یاد مسرور نجیمی اشعار میهنی و حماسی فراوانی دارد که بیشتر در دیار غربت سروده شده و دردهای جامعه و هموطنانش را بیان نموده است.

این شاعر فرهیخته سرانجام بر اثر بیماری که عاید حالش شده بود بتاریخ ۲۹ جنوری ۲۰۱۵ میلادی در شهر گوتینگن آلمان جان به جان آفرین سپرد و متأسفانه دست اجل ساعاتی پس از وفاتش دوست دیرینه زندگی اش یعنی همسر مهربان و وفادارش را نیز گرفت و این زوج مهربان همزمان بخانه ابدی شتافتند. روح شان شاد و خلد برین جای شان باد.

اینهم نمونه ای از کلام این شاعر گرامی  که تقدیم شما عزیزان خواننده می گردد:

مهدِ ویران

درآن مهدی که ویران گشته یی، آمال رنگ رنگ است

کشاکش های بی بنیاد وفکر جهل ،درجنگ است

به  نادانی  همی  تازند  و  می  نازند   در  فرجام

سرِ هریک ( به دار) الا ، به زیر آسیا سنگ است

ندارد   سود  میراثِ   نگون    پاشیِ تاج  و تخت

برون از مغزها گردد که ارث و آز   ر ا ننگ است

سخن  از هستی  و  نابودی  این   خیل   دژخیمان

دمادم گفت ( بی پرده) که  دامانِ  نگه  تنگ است

کهن   عمرِ   کهن   سالان ِ   بی    مغزِ   فرومایه

که گردیده ، کجا دانسته ، آن نظمی که در چنگ است؟

همه خواب وخیال است و جنون تا کی در آن مهدی ؟

که در کف داشتن ( گنج گران لعلی) که در چنگ است

نفس تا میکشد ، بیمارِ غم ، ( افسرده و حیران )؛

علاجی نیست ، ( سرتاسر) فریب و کذب ونیزنگ است؛

زمام   مهدِ  ویران   را  گرفته   ( بی مروت ها  )

چه کرده؟ جز تبهکاری ، به این مقصد، هم آهنگ است

دلِ  آگنده   در  خون  داشته (  مسرور ) میگوید:

بس است آخر قسی قلبا ! که گویای دلِ تنگ است

کوتینگِن – آلمان

۳۰ اسد ۱۳۷۴ برابر با ۲۱ آگست ۱۹۹۵

23 ژوئن
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد بانو امجد رضائی شاعر با احساس و آزاده ی سرزمین ما

تاریخ نشر:  یکشبه ۳ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد بانو امجد رضائی شاعر

با احساس و آزاده ی سرزمین ما

قیوم بشیر هروی

۲۳ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

هرگاه با ژرف نگری تاریخ زرین سرزمین ما بخصوص خطهء ادب پرور هرات باستان را ورق بزنیم ، نه تنها در هر صفحه اش ، بلکه در هر سطر آن به عزیزی بر میخوریم که در راه تعالی فرهنگ و ادب غنامند وطن ما  قدم گذاشته ، مشتاقانه به پیش رفته و افتخارانه نام نیکی از خود بجا گذاشته است.

آری ! یکی از این عزیزان زنده یاد مرحومه بانو امجد رضایی هروی میباشد.

محترمه بانو امجد رضایی هروی فرزند زنده یاد استاد ذبیح الله رضایی هروی متخلص به بسمل در سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شهر زیبای هرات در یک خانواده فرهنگی دیده بجهان گشود. از کودکی تحت تربیه پدر بزرگوارش که خود از شاعران بنام آن روزگار بشمار میرفت قرار گرفت و آرام آرام در حالیکه زمزمه های اشعار پدر گوشش را نوازش میداد به شعر روی آورد و از صنف ششم ابتدایی به سرودن شعر آغاز نمود و مورد تشویق معلم و مدیر معارف قرار گرفت. همچنین در بازدیدی که در آن ایام توسط مرحوم استاد خلیل الله خلیلی از لیسه مهری بعمل آمد ، پس از آنکه او شعری را در حضور مهمانان قرائت نمود مورد تشویق استاد خلیلی قرار گرفت.

این تشویق ها باعث شد تا با  ذوق فراوان  به شعر و شاعری علاقه بگیرد ، چنانچه سروده هایش را برای اصلاح و بررسی نزد مرحوم استاد فکری سلجوقی میفرستاد  ، تا اینکه روزی استاد از تصحیح سروده هایش امتناع ورزید و طی یادداشتی برایش چنین نوشت: ”  دخترم ، اشعار تو بعد از این ضرورت به اصلاح ندارد”.  خواندن این یادداشت بزرگترین مؤفقیت برای بانو رضایی هروی بشمار میرفت چون نتیجه تلاشش را با دل و جان حس میکرد.

او تحصیلاتش را در لیسه مهری هرات ، به اتمام رساند و سپس بکابل رفت و در دانشکده ادبیات و علوم بشری دانشگاه کابل به تحصیلات عالی اش ادامه داد.  پس از پایان تحصیل و فراغت به زادگاهش برگشت و در لیسه مهری بعنوان استاد ادبیات شامل کار شد و در تربیه فرزندان وطنش  همت گمارد.

اما پس از مدتی دوباره بکابل رفت و شامل دارالمعلمین کابل شد و به حیث استاد درآن مؤسسه مشغول کار گردید.

اما پس از نابسامانی های سیاسی و اجتماعی در کشور  او نیز همانند هزاران هموطنش  ناگزیر به ترک خانه و کاشانه اش گردید و همراه با خانواده رهسپار دیار غربت شد تا اینکه پس از نقل مکان های متعدد سرانجام در شهر اوتاوا-  کانادا اقامت گزید.

اما احساس او نسبت به وطن و هموطنانش بخصوص بانوان سرزمینش او را آرام نگذاشت و بدین تریب در اکثر برنامه های فرهنگی آن شهر و همچنین تلویزیون های فارسی زبان سهم بارزی میگرفت و ندای آزادی خواهی هموطنان دربندش را با سرودن اشعار زیبا فریاد میزد و در حالیکه از

 نارسایی های عینی جامعه مرد سالار افغانستان بخوبی آگاهی داشت ، جهت پشتیبانی از بانوان  درد دیده و رنج کشیده ی سرزمینش همواره تلاش میکرد تا صدای شانرا بگوش جهانیان برساند.                                               

از مرحومه بانو امجد رضایی هروی اشعار فراوانی در نشرات داخل وخارج از کشور به چاپ رسیده است.

ولی با دریغ ودرد این شاعر شیوا بیان و با احساس سرانجام در سال ۲۰۰۸ میلادی در شهر اوتاوا چشم از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید ، روانش شاد و یادش گرامی باد

قابل ذکر است که نخستین مجموعه اشعار مرحومه بانو رضایی هروی چندی  پس از وفاتش در سال ۲۰۱۰ میلادی به همتِ همسر گرامی شان جناب دکتور حبیب طبیبی در ۳۹۱ صفحه و مشتمل  بر ۱۳۰ سروده به زینت چاپ آراسته شد که  در آغازین آن چنین می خوانیم:

” این یادگارِ ارزندهء همسرم را به فرزندان مان : طوفان ، وژمه و عبدالله طبیبی اهداء می کنم. “

قابل ذکر است که پس از پیشگفتاری که بوسیله همسر شاعر تحریر یافته ، تقریظی نیز توسط ادیب فرهیخته و توانا جناب استاد لطیف ناظمی زیر عنوان ( امجد رضائی شعله اییکه ناگهان خاموش شد ) توجه خواننده را بخود جلب میکند که استاد با ژرف نگری به زوایای مختلف شعر او پرداخته و در بخشی ازآن چنین می خوانیم:

” … شماری از شاعر زنان ما ، در پی آن می افتند که با خود و پیرامون خود آشنا شوند و پنهان کاری را در سخن خویش یکسو گذارند ، که یکی از آنان امجد رضائی است که با دریغ ، سال پار به گونهء ناگهانی از میان ما رفت . “

اینهم نمونه ای از کلام شاعر که خطاب به بانوان سرزمینش سروده است:

تنگنای ستم

زنم که ناله من خفته در گلوی  من است  

زنم که شام سیه  صبح  آرزوی  من است  

زنم که نعره من در سکوت  حسرت  مُرد  

مزارسینه جلودارِ های و  هوی  من است 

عقیق  جام  دلم  رنگ   خوشدلی  نگرفت     

زبسکه زهر ستم در رگ سبوی من است   

چو گل، ز شاخه  جدا  سازدم   به بوئیدن  

به بوستان جهان، تا که رنگ و بوی من است

برید   تیغ   ستم   رشته ی  تنم ، چو زنم  

بخون سرخ دلم، سجده و وضوی من است

برای   لذت    خود  کامگان   خون   آشام   

هرآنچه  هیچ  نیرزیده  آبروی  من   است  

       زنم   که   زندگیم    را   رقم    زند   دگری         

حقوق حقه من ، در  کف عموی من است  

به تنگنای  ستم  ،   با  شکنجه    دمسازم    

زنم که  کنج قفس ، گور آرزوی  من است 

به اوج   فاجعه  ،  شعله  پوش  گشته تنم   

زنم که طعمه ی آتش،رخ  نکوی  من است 

     اگر   زبان   بگشایم ، بداد   خواهی و عدل       

هزار تیر ملامت، رها به   سوی   من است  

   رهم   ز    دام   بلا  ،  تا   به   اوج   آزادی       

اگرچه روزمن‌اکنون سیه چو موی من است 

   بخاک و خون   بکشم  رسم   بردگی   ها را     

زنم   که  خصلت  آزاد گی، بخوی من است   

       بیاد قلب    بخون   خفته ی   زنان  ( امجد )          

     زدیده  گوهر اشکم،  روان  بروی من است          

امجد رضایی هروی

اتاوا – کانادا

۲۰۰۱

منابع:

۱ – با سپاس از دوست فرهیخته جناب آقای فضل الله رضائی بسمل که خلاصه ای

از زندگینامه این شاعر گرامی را در اختیارم گذاشتند.

۲ – تارنمای کابل نات

19 ژوئن
۱ دیدگاه

یادی اززنده یاد استاد ناهض تیموری هروی، شاعر،نویسنده،روزنامه نگار و آموزگار توانای کشور

تاریخ نشر: چهارشنبه ۳۰ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد ناهض تیموری هروی ، شاعر ،

نویسنده ، روزنامه نگار و آموزگار توانای کشور

قیوم بشیر هروی

۱۹ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

استاد محمد ناصر ناهض تیموری هروی معروف به ناهض الملک فرزند مرحوم الحاج محمد سرور خان تیموری در روز نوروز سال ۱۳۳۰ خورشیدی در ناحیه اول شهر باستانی هرات در یک خانوادهء فرهنگی و علم دوست دیده به جهان گشود.

پس از فرا گرفتن دوران ابتدایی ، تحصیلات عالی را تا درجه فوق دیپلوم ادامه داد.از جوانی به سرودن شعر آغاز نمود و در قالب های کلاسیک و نو می سرود.

پس از پایان تحصیل بعنوان آموزگار در مکاتب هرات کار کرد و علاوه بر آن در بخش های مختلف  اداری ایفای وظیفه نمود که ذیلآ بدان اشاره میکنیم:

کارمند ریاست  معادن  و صنایع و ساختمانی بنایی .

عضو مسلکی ، معاون و سرپرست مجله هرات .

مدیر بوردِ نشراتی ، مدیر تصحیح و عضور هیئت تحریر و سرپرست  روزنامه اتفاق اسلام.

آمر کتابخانه عامه هرات .

مدیر عمومی اطلاعات و خبرنگاران هرات .

مشاور ارشد ریاست  اطلاعات و فرهنگ هرات .

ریاست عمومی اطلاعات و فرهنگ هرات .

مرحوم استاد ناهض شخصیت بارز و آگاهی بود که حرفش را بی دغدغه بیان میکرد . معلوماتش نسبت به تاریخ هرات و هراتیان در حدی بود که  استاد محمد ناصر معین از استادان دانشگاه هرات در مورد مرحوم ناهض چنین میگوید:

” کمتر شخصیتی مانند ایشان سراغ داریم ، آنها خود تاریخ مجسم هرات بودند که تمام خانواده های هراتی را با تمام ابعاد شان می شناختند. “

آری !

زنده یاد استاد ناهض الملک تیموری هروی شاعری بود شیوا بیان ، نویسنده ای بود آگاه ، مدیری بود مدبر و آموزگاری بود توانا که برای تربیت فرزاندان آندیار زحمات قابل قدری کشید.

محقق وارسته استاد عبدالغنی نیکسیر از شخصیت مرحوم ناهض چنین یاد می کند:

“از زمانیکه استاد ناهض همکار من بودند در اطلاعات و فرهنگ و معاون مجله هرات بودند ، من مدیر مجله هرات بودم ، مدت ده سال دوازده سال باهم همکار بودیم ….. من افتخار دوستی استاد ناهض را داشتم ، انسانی بسیار خلیق ، دانشمند ، شاعر بودند. “

همچنین استاد گل احمد نظری آریانا از مرحوم ناهض چنین یاد می نماید:

” از اولین روز هاییکه من علاقمند به کارهای نویسندگی شدم و از طریق روزنامه اتفاق اسلام به مطبوعات راه پیدا کردم اولین کار های قلمی من در روزنامه اتفاق اسلام به نشر رسید. جناب آقای ناهض هم کسی بودند که در عرصه مطبوعات قلم می زدند و قدم می زدند و صاحب استعداد بسیار خوبی در نویسندگی و شعر بودند.”

از مرحوم استاد ناهض تنها یک کتاب بنام ( مشتی غبار) ، آنهم چندی قبل از وفات ایشان به زینت چاپ آراسته شده ، هرچند مقالات  و اشعار زیادی از ایشان در روزنامه اتفاق اسلام و مجله هرات بصورت مرتب بدست نشر سپرده میشد.

آثاری که بجا مانده و هنوز اقبال چاپ نیافتند عبارتند از : کتاب حٌسن و دوبیتی ها که امیدواریم فرزندان ایشان درین خصوص اقدام عملی نموده و بگذارند تا این آثار با ارزش بدسترس همگان قرار گیرد.

زنده یاد استاد ناهض پس از ۴۵ سال خدمت در بخش های مختلف ادارات  بازنشسته و خانه نشین گردید.

دوست فرزانه و کاکازادهء گرامی ام جناب استاد ولی شاه بهره در مورد شخصیت مرحوم ناهض چنین میگوید:

” استاد ناهض واقعا از جرئت اخلاقی خاصی برخورد بود ، ما شاهد بودیم که در محافل بزرگ ، در مجالس بزرگ  د رحالیکه شخصیت های نظامی ، شخصیت های سیاسی و رهبران این کشور حضور داشتند ، خود استاد ناهض واقعا به گونه های مختلف ابراز احساسات میکردند ،  ادای دین میکردند وبدون ترس به ابراز حقایق می پرداختند.”

مرحوم استاد ناهض یکی از پاسداران واقعی فرهنگ غنامند سرزمین ما بود که بعنوان نقل مجالس هرات از ایشان نام برده میشد.

خالد ناهض فرزند آنمرحوم درین مورد خاطره اییرا از پدر مرحومش  چنین تعریف میکند:

 ” کودک بودم پرسان میکردم پدر: کلکسیون های اتفاق اسلام  به چه درد میخورد؟

که اینها همه را جمع می کنید

برایم گفتند:

اینها فرهنگ ماست ، هویت ماست ، زبان ماست ، ارزش ماست ، انسان با هویت زنده است ، تلاش بکنید ، کار فرهنگی بکنید که حیات ما معنا پیدا بکند ، پویا بماند.”

از مرحوم استاد ناهض به دلیل داشتن کارنامه های درخشان بعنوان یکی از شخصیت های مطرح فرهنگی – اجتماعی در سطح افغانستان بخصوص خطهء ادب پرور هرات یاد می شود.

اشعارش سلیس و روان ، اما پخته بودند که بر دل خواننده می نشست.

با دریغ و درد این فرزانه مرد سرزمین ما سرانجام در سن ۷۲ سالگی در زادگاهش جان به جان آفرین تسلیم و بتاریخ ۶ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی در جوار آرامگاه پیر هرات خواجه عبدالله انصاری (رح) بخاک سپرده شد.

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن شاعر فرزانه هرات زمین:

هالهء غمها

هوس در  کلبهِ ا حزان  ندارد  رهگذار این جا

ز خود بیگانه شو باری کهتا یابی قرار این جا

سحر در هالهء غم ها به خود  پیچیدم  و گفتم

چه خواهد شد سرانجامِ  خطِ مشتی غبار اینجا

سرشک لاله گون بارم به  امید  که  تا روزی

بر آب ِ  دیده ام  بالد  گلِ  روی  نگار  این جا

بباغ   سینه  بذری   کاشتم   از مهرِ  تبدارش

که روزی بر دهد ، گردم از آن من کامگار این جا

به تیر ِ بی  نصیبی  ها  سپر ،  دنیای فانی را

بشوی او راِ دفتر را به  چشمِ اشکبار این جا

سرشکی کز نوای  دل  بریزد ،  در حریم جان

برویاند  ز خاک  او هزاران  لاله زار این جا

فضای مزرغ  دل  را  به  تقوا   آبیاری   کن

که زٌهدِ خشک و بی تقوا ندارد اعتبار این جا

ادب  را  در  شررگاهِ   محبت   پاسداری  کن

که بزم ِ وصل را باشد دری از انکسار این جا

سمندِ    آرزو  ها  را به  تیغ  ناله ی  پٌر  کن

که بی اشکِ ارادت کس ندارد  اعتبار این جا

بپای   شمع ِ  یاد  او  ، سراپا   سوختم   اما

نشد واقف کسی ( ناهض ) ز حالِ بیقرار این جا

 منابع:

صد شاعر معاصر هرات (ولی شاه بهره)

رادیو تلویزیون معراج

یادداشت های نویسنده

 

 

 

17 ژوئن
۱ دیدگاه

ماجرا های بابا علی ( قسمت دوم )

تاریخ نشر:  دوشنبه ۲۸  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

ملبورن – آسترالیا

—————————–

 ماجرا های بابا علی

بخش دوم 

جواب ایستونی (۱)

( به لهجهء شیرین هراتی )  

 درین نوشته حتی الامکان کوشش شده تا کلمات واصطلاحات محلی

 وعامیانه هرات گنجانیده شود.

    در قسمت اول حکایت ما به جایی رسید که مادر فضلو وخاله گلنار با ظریفه خواهر کلان فضلو برای بار دیگر به منزل ملا گل آغا رفتند و مورد استقبال بی بی دادا مادر شهناز قرار گرفتند. و نامبرده ضمن اینکه از مشوره با ملا گل آغا خبر داد، گفت : شهناز جان می خواهد به درس  خود ادامه دهد و خاله گلنار هم به نماینده گی از خواهر و خواهرزاده اش گفت: فضل احمد جان هم دلش می خواهد تا نامزادش درس بخواند وهر امری هم که شهناز جان داشته باشد به هر دو دیده قبول دارد.                                                      

و اینهم بقیه ماجرا:                                                                                                              

_ فقط ما یک دل جمعی از شما ماییم (۲) ، بی بی دادا رو به خاله گلنار و همراهان نموده علاوه نمود:              

_  گرچه مه قبلآ هم به شما گفتم که خودی (۳)  ملا وشهناز گپ زدم، اما دل مه مایه (۴) که یک دفعه دگه هم گپ بزنم خصوصآ خودی شهناز جان، آخی (۵) ای سودا عمره. (۶)                                                    

_ ما که به شما گفتیم بی بی دادا ، هرچه شهناز جان بگم ما حاضریم ، بازهم اگه دل شما مایه برین خودی او گپ بزنین، ما دگه دل ما مایه همینجی بمونیم تا جواب مار بدیم (۷).                                                     

   خلاصه بی بی دادا ناچار به اطاق دیگر نزد ملا گل آغا رفته و گفت :

 _ مرد ، آخی مه جواب زن ملا رجبه چه بدم؟ چند باره که می آیم، حالی هم میگم برای ما دل جمعی بدیم، تو میگی چه کار کنم ؟         

_ مه چه بگم زن ، دختر خور صدا کن خودی او گپ بزن.                                                                

   مادر فضلو شهنار را که دراطاق دیگر مشغول درس خواندن بود صدا زده وگفت:     

_ جان مادر می فهمی چند روزه که مادر فضلو اینا می آیم ، آخی تو واضح نگفتی که مه جواب اونار چی بدم؟   

خود تو می فهمی که مردمان خوبی هستن (۸)، بچه هم بچه خوبی یه ، درس ها خور هم بخونده، پشک (۹) خور هم بداده و کار هم می کنه، دگه چه مایی ؟   

 مه و پی یر تو هم که می فهمی افتو(۱۰) سر بومیم، چرت ها خور بزن، فکر ها خور بکن، اینا هم روز زمستون به ای هوا سرد میرم ومیاین، هرچی هم که تو بگی اونا قبول دارن.                                          

   شهناز که سرخود را پایین انداخته بود بالاخره لب کشود و با آرامی گفت:   

_ مادر جان اگی شما و آغا جان مه خوش باشیم ، مه حرفی ندارم. منتها مه دلمه مایه که درس خور خلاص کنم، ایتو (۱۱) نشه که صبا بگم  نی نمایه درس بخونی.                                                                    

وبدین ترتیب بی بی دادا نزد مهمان هایش برگشته و رو به آنها نموده و گفت:                                      

_ مه همراه شهناز و پی یری گپ زدم فقط همو تو (۱۲) که قبلآ به شما گفتم شهناز جان از خاطر درس ها خو خیلی تأکید داره .                               

_ فرق نمی کنه بی بی دادا، ازی چه بهتر کاشکی اونا درس بخونم و بتونم (۱۳)، خور به جایی برسونم (۱۴). خوب دگه پس خداوند اونار به پا هم پیر کنه، کی به ما بخیر شیرینی میدیم (۱۵)؟                                     

_ شو جمعه بخیر مردها شما بیایم.                                                                                              

 و به این ترتیب مادر فضلو و خاله گلنار از فرط خوشی بلادرنگ رو به ظریفه نموده گفتند:                   

_ ورخیز مادر زحمته کم کنیم، بریم که یک دل جمعی به برار تو بدیم که دلی نا آرومه. (۱۶)                          

   بی بی دادا رو به مادر فضلو نموده گفت:                                                                                  

_ هنوز که سر شومه  (۱۷) مادر فضلو باشیم خودی شما اختلاط (۱۸) می کنیم.                                      

_ از سر شومم شمار زحمت دادیم ، اگی اجازه بدیم میریم که بچه ها خود خوهرمم (۱۹) حتمآ نا آرومم.   

_ صاحب اجازه این ، خونه شمانه. (۲۰)     

_ خوب دگه پس ما میریم، بری ملا گل آغا هم سلام بگیم.      

_ به چیشم (۲۱) شما هم بری همه سلام بگیم.    

و بدین ترتیب آنها خدا حافظی نموده روانه منزل گردیدند وبا سرور و شادمانی انتظار فرا رسیدن شب جمعه شدند تا شیرینی بگیرند. 

   شب جمعه فرا رسید و ملا رجب ، حاج آق میرزا همراه با فضلو(فضل احمد) و برادرش شیرو(شیراحمد) وتنی چند از خویشاوندان شان سوار بر گادی ها شده ، بمنزل ملا گل آغا رفتند و مورد استقبال گرم میزبانان قرارگرفتند.                                                                                                                         

   در منزل ملا گل آغا پس از مصافحه حاجی آقا میرزا شروع به صحبت نموده و رشته سخن را بدست گرفته اضافه نمود:   

 طوریکه دوستا همه می فهمیم غرض از مزاحمت ما امر خیری یه که به خدمت ملا گل آغا آمدیم، خدار شکر که همه همدگر  خور می شناسیم وای شیشتن امشو ما بری پایه گذاری یک زندگی نوی بری دو تا جوونه که بتونن بیاری خدا آینده خور بسازم،  امیدوارم ملا گل آغا امشو بخیر بری ما شیرینی بدم ، مه دگه حرفی ندارم.                                                                                                                          

   سپس ملا گل آغا،  پدر شهناز نیز سکوت را شکسته و اینطور آغاز به صحبت نمود:

_ همو طوری که میرزا فرمودم امشو سرآغاز پایه گذاری یک زنده گی نوی یه ، گرچه خانم ها چند بار زحمت کشیدم و آمدم، اما نظر به رسم و رسوم که ما و شما داریم شمار زحمت دادیم که امشو تشریف بیاریم ، دگه مه چیزی گفتنی ندارم فقط می گم که مه دختر خور شهناز جانه به فضل احمد جان دادم، خداوند اونار مؤفق کنه.                                                                                                                             

   و سپس به پسرش حیدر اشاره نمود که خنچه شیرینی را بیاورد وبه جلو ملارجب بگذارد.

   با آوردن خنچه شیرینی هیاهوی عجیبی اطاق را فرار گرفت و همه با کف زدن به هر دو جانب تبریکی دادند و شا ه داماد نیز بلند شده دستهای ملا گل آغا و ملا رجب را بوسیده و همرای حاجی آق میرزا و دیگر حاضرین رو بوسی نموده از تشریف آوری همگی و از زحماتی که شوهر خواهرش دراین راه کشیده بود تشکر و اظهار سپاس نمود.                                                                                                      

ادامه دارد…

——————————————————————————————————-

 ۱ – جواب ایستونی ( جواب گرفتن – لفظ گرفتن – شیرینی گرفتن )

۲ – ماییم ( میخواهیم)

۳ – خودی ( همراه ، با او)

۴ –  دل مه مایه ( دلم میخواهد)

۵ – آخی (در واقع)

۶ – ای سودا عمره ( این مسئله یک عمر زندگیست )

۷ – بدیم ( بدهید)

۸ – هستن ( هستند)

۹ – پشک ( عسکری ، دورهء سربازی)

۱۰ – افتو ( آفتاب)

۱۱ – ایتو ( اینطور)

۱۲– همو تو ( همانطور)

۱۳– بتونم ( بتوانند)

۱۴– برسونم ( برسانند)

۱۵ – میدیم ( می دهید)

۱۶ –  دلی نا آرومه ( دلش  نا آرام است )

۱۷ – سر شومه ( سر شب است)

۱۸ – اختلاط ( گفتگو ، قصه ، صحبت)

۱۹ – خوهرمم ( خواهر من هم )

۲۰ – خونه شمانه ( خانه خود تان است)

۲۱ –  به چیشم (به چشم)

 

16 ژوئن
۳دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد عبدالرؤوف راصع ، روزنامه نگار ، منتقد، نویسنده و پژوهشگر وارسته.

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۷  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد عبدالرؤوف راصع  ، روزنامه نگار ،

منتقد ، نویسنده و پژوهشگر وارسته.

قیوم بشیر هروی

۱۶ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

استاد عبدالرؤف راصع فرزند غلام نبی در سال ۱۳۲۰ خورشیدی در شهر باستانی هرات دیده به جهان گشود ، تحصیلاتش را در همانجا بپایان برد و سپس برای ادامه تحصیل به ایران رفت و پس از پایان  دورهء روزنامه نگاری به کشور بازگشت.

مرحوم استاد راصع بیش از ۴۰ سال از عمرش پربارش را در زمینه های مختلف نویسندگی ، نقد ، پژوهش و ویراستاری و کارگردانی  در داخل  و خارج از کشور سپری نمود. بیشتر نوشته هایش در مورد نقد و بررسی نوشته های هنری و ادبی چون نقد قصه های معاصر افغانستان ، نگرش و بررسی عاشقه های کلاسیک ادبیات دری و مروری بر ادبیات کهن و درونمایه های اجتماعی آن بوده که زحمات فراوانی را دراین راستا متقبل شده است.

مرحوم راصع را اولین بار اواسط سال ۱۹۹۰ میلادی  در دفتر کارم در شهر پشاور که من آنزمان  مسئولیت نشریه پیام شهداء ، مطبعه جهاد و  کورس تایپستی نبرد را بعهده داشتم  ملاقات نمودم . ایشان آنزمان در شهر اسلام آباد در شورای ثقافتی  جهاد افغانستان با مرحوم صباح الدین کشککی همکار بودند و بعنوان سردبیر مجله ی « جهادِ افغان» ایفای وظیفه نموده و مؤفق گردید تا درمدت  کوتاهی  فشرده ی بیش از نهصد کتاب را که به وسیله ی نو یسنده گان دوران مقاومت نوشته شده بود تهیه نماید که جلد اول آن از سوی شورای ثقافتی  بچاپ رسید.

باردومی که با ایشان آشنایی بیشتر حاصل نمودم اوایل سال ۲۰۰۴ میلادی بود که در شهر ملبورن با زنده یاد جلال نورانی به منزل شان رفتیم که بدوستی صمیمی انجامید و تا زمان درگذشت آنمرحوم  ادامه داشت و میتوان گفت علاوه بر دید و بازدید های هفته وار ،  اکثر شب ها نیز یکی دوساعت تیلفونی صحبت می نمودیم و اشعارو سروده هایم را برایشان میخواندم و راجع به مسائل روز  صحبت و تبادل نظر میکردیم  و از  اندوخته های شان فیض میبردم.

مرحوم استاد راصع مقدمه ای بر نخستین مجموعه اشعارم ( ترانه ی لالایی ) نوشتند که برایم بسیار با ارزش است.

ایشان در نقد و بررسی نوشته های هنری و ادبی ید طولایی داشت و یکی  از مقاله هایش « نظری در بارهء طنزهای هارون یوسفی است که در سیماها و اواز ها نیز آمده است.

 سایر کارهای فرهنگی مرحوم راصع به شرح ذیل میباشد:

۱ – ویراستاری متن های درسی  دانشگاه های افغانستان شامل :

تاریخ جهان ، روان شناسی عمومی ، تاریخ ادبیات دری افغانستان و متن های پراکنده.

۲ – ۱۳۵۰ – ۱۳۵۲ خورشیدی – معاون مجله ی « روغتیا زیری » ( ارمغان تندرستی) و از سال ۱۳۵۴ – ۱۳۵۷ مدیر مسؤول همان مجله.

۳ – ۱۳۵۸ – ۱۳۶۱ – دبیر هفته نامه ی « برگ سبز» .

۴ – ۱۳۶۱ – ۱۳۶۵  خورشیدی – مدیر مسؤول مجله « هنر » ارگان اتحادیه هنرمندان افغانستان.

۵ – ۱۹۹۰ – ۱۹۹۱ میلادی – دبیر مجله ِ « جهاد افغان » نشریه شورای ثقافتی جهاد افغانستان در اسلام آباد.

۶ – ۱۹۹۴ میلادی – مدیر مسؤول مجلهِ « پیام افغان » ارگان شورای افغان آسترالیا – ملبورن – استرالیا.

ایشان همچنین در روزنامه انیس ، مجله ژوندون و دکمکیانو انیس نیز مدتی با برادرم محمد مهدی بشیر در کابل همکار بودند.

اثار و نوشته ها:

۱ – تأثیر فلم های سینمایی بر روان بیننده ، چاپ کابل اتحادیه هنر مندان افغانستان سال ۱۹۸۹ میلادی .
٢- جلد نخست ” فشرده ی نهصد کتاب چاپ مقاومت افغان ” اما مؤلف از چگونگی چاپ جلد های دوم و سوم آن اطلاع نیافت.
٣- ” اوسانه و سی سانه ” داستان های ادبیات عامیانه ی افغانستان، چاپ کابل، مؤسسه ی نشراتی بیهقی کابل – سال ۲۰۰۸ میلادی.
۴- وضعیت صحی مردم افغا نستان ، نشر کرده ی: وزارت صحت عامه افغانستان ، کابل
۵- ” مروارید های پراکنده ” با نصرت دهقان- رمان، چاپ سنچری پرس ، ملبورن استرالیا
۶- ” با تو هر گز بابا ” داستان بلند ، پاورقی مجله ی ” گلچین ” ملبورن۱۹۹۴ میلادی.
٧- ” عشق دروغ است، فریب است سراب است ” داستان بلند ” سال ۱۹۹۵ میلادی
٨- ” عشق های کهن در ادبیات کهن ” سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶میلادی.
٩- ” زنده گی قصه می سا زد ” گزینه ی بیست و دو داستان کوتاه، بیشترینه در باره ی زنده گی در غربت.
١٠- ” فضا ها و نماد ها ” گزینه ی مقالات، چاپ گلچین سال های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶ میلادی .
١١- برنامه نویسی برای رادیو افغانستان ، برنامه های: ” شهر قصه، جوانه ها، سرود و سخن، صبح آدینه روز ، و…. سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۹ میلادی.
١٢- ” نقد و بررسی ادبیات داستانی معاصر افغانستان ” مجله های : ” ژوندون” و” آواز ” سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۹ میلادی.
کار های سینمایی:

 ۱ – فلم نامه ی” دام مرگ ” به سفارش یونیسف ، این فلم به پرودیوسری وزارت صحت عامه افغانستان، کار گردانی هنری رؤوف راصع و کار گردانی عمومی انجنیر لطیف در افغان فلم ساخته شد. داستان این فلم را استاد لطیف ناظمی نویسنده ی نستوه کشور نوشت.

٢- فلم” اختر مسخره ” فلم نامه ی ان را  مرحوم استاد رهنورد زریاب نوشت و فلم به کار گردانی  مرحوم استاد رؤوف راصع و کارگردانی عمومی انجنیر لطیف در افغان فلم ساخته شد و قرار بود برای شرکت درفیستیوال بین ا لمللی گلدن پراک فرستاده شود اما کار ان به موقع تمام نشد.

جوایز :

١- ” بررسی قصه و داستان و مفاهیم أخلاقی ان در یک هزار سال ادبیات کلاسیک دری ” برنده ِ جایزه ی دوم وزارت اطلاعات و فرهنگ . ۱۹۸۲ .
٢-” عاشقانه های کهن از ادبیات کهن” چهارده بخش، نشر شده از بر نامه ی” شهر قصه ” رادیو افغانستان ، جایزهِ  دوم وزارت اطلاعات وفرهنگ سال ۱۹۸۳ .
٣- ” تهیه ی بهترین گزارش ها و گفت و شنود ها برای مجله ی ژوندون ” جایزه ی دوم، وزارت اطلاعات و کلتور، کابل  – سال ۱۹۸۴ میلادی.

آخرین باری که با مرحوم استاد راصع صحبت کردم یک شب قبل از درگذشت ایشان بود ، اما با تأسف فردای آن بتاریخ ۱۶ جون ۲۰۱۵ میلادی بر اثر سکته قلبی در شهر ملبورن جان به جان آفرین سپرد که توسط دوست مشترک ما جناب استاد سامع اطلاع حاصل نمودم و همانروز با شرکت در مراسم تدفین آنمرحوم مرثیه اییرا سروده و خواندم که خدمت شما عزیزان پیشکش می نمایم.

روح شان شاد ، یادشان گرامی و خاطراتش تان جاودانه باد.

بریده باد دستم که به مرگ حضرت استادم مرثیه می نویسم

هجران

ای دریغا   رفت  استادم    دلم    بیتاب شد

کز فراق  رفتنش  بس دیده ها   پر آب شد

سیل غم  آمد گرفت  این  وادی  شهر مرا

چشم بست استاد ما و تا ابد در خواب شد

سوختم در آتش  هجران  او  با صد دریغ

روز ما تاریک و شام تیره بی مهتاب شد

بسکه دارم سینه ای آتشفشان  اندر فراق

غصه می بارد« بشیر» بزم عزای ناب شد

منابع :

زندگینامه مرحوم راصع ( یادداشتی که در زمان حیات شان برایم داده بودند ).