تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یادی از بابای موسیقی ، سرتاج موسیقی ، شیر موسیقی
و کوه بلند موسیقی مرحوم استاد محمد حسین سرآهنگ
قیوم بشیر هروی
۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – استرالیا
زنده یاد استاد محمد حسین سرآهنگ فرزند مرحوم استاد غلام حسین در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در کوچه خوردک یا خرابات شهر کابل چشم به جهان گشود.
مرحوم استاد گامو خان پدر بزرگ مادری ، مرحوم استاد عطا حسین پدر بزرگ پدری و مرحوم استاد کریم حسین ، کاکای استاد سرآهنگ از هنرمندان بزرگ هند بودند که در زمان امیر شیر علی خان از هند به کابل آمدند و از طرف امیر در کوچه خرابات جابجا شدند.
محمد حسین همزمان با آغاز مکتب به فراگیری علم موسیقی نزد پدر هنرمندش آغاز کرد.
همین امر باعث شد تا پدر متوجه استعداد هنری فرزندش شود ، لهذا او را به هند برد و نزد استاد عاشق علی خان بنیانگذار مکتب موسیقی پتیاله به شاگردی گذاشت.
محمد حسین بمدت شانزده سال پای درس استاد عاشق علی خان زانو زد و با عالمی اندوخته از علم موسیقی به وطن بازگشت و از نخستین روزهای تأسیس رادیو کابل همکار هنری آن شد و در برنامه های شامگاهی شب ها از تاریخ ۱۴ قوس تا اول جدی ۱۳۲۵ خورشیدی چهار بار صدایش از رادیو پخش شد و آن زمانی بود که برنامه های رادیو بصورت زنده از ساختمانی در پل باغ عمومی کابل پخش می شد ، زیرا رادیو تازه از « کوتی لندنی » در پل هارتن به این ساختمان نقل مکان کرده بود و هنوز وسایل و امکانات ضبط وجود نداشت.
و نکته جالب توجه این بود که دوسال قبل از آن در اصولنامه ۲۷ ماده ای رادیو آمده بود که هرگاه کسی دستگاه شخصی رادیو دارد باید با پرداخت یک افغانی مجوز استفاده از آن را بگیرد ، در حالیکه این مجوز برای هتل ها و رستوان ها پنج افغانی تعیین شده بود.
در آن سالها مجله « پشتو ژغ» که در اول هر ماه چاپ میشد برنامه های یک ماهه رادیو را بصورت فهرست وار نشر میکرد که نام آواز خوان و زمان پخش آنرا نیز اعلام میکرد.
اکثر مردم که برای شنیدن نشرات رادیو به گوشه های از شهر که بلند گو هایی نصب شده بود جمع میشدند و بدان گوش میدادند.
مرحوم استاد سرآهنگ با علاقمندی به هنر موسیقی با انرژی وپشت کار زحمت می کشید تا اینکه در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در فستیوال بزرگ موسیقی که با شرکت استادان داخلی و خارجی منجمله مرحوم استاد قاسم افغان و استاد بره غلام علی خان هندوستانی در سینما پامیر کابل برگزار شده بود او نیز شرکت جست و با هنرنمایی زیبایش از سوی شاروالی کابل به اخذ مدال طلا نایل آمد و درست در همان سال بود که از سوی ریاست مستقل مطبوعات به لقب استادی مفتخر شد. مدتی گذشت ، تا اینکه از سوی دولت لقب سرآهنگ نیز به او اعطاء گردید .
او با درخشش فوق العاده اش در دنیای موسیقی مورد توجه خاص دوایر فرهنگی هنری داخل و خارج از کشور قرار گرفت و همه ساله دو یا سه بار دعوت نامه هایی از سوی کشور های هند ، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی سابق دریافت میکرد که در اکثر کنسرت ها و کنفرانس ها با گنجینه ای از اندوخته های هنری اش سهم میگرفت.
مرحوم استاد سرآهنگ یکی از آواز خوانان مشهور موسیقی کلاسیک در افغانستان بود که با خوانش اشعار حضرت ابوالمعانی بیدل جایگاهی خاصی را در میان علاقمندان موسیقی کلاسیک بدست آورده بود .
زنده یاد استاد سرآهنگ طی سفر های هنری اش در هندوستان به کسب القاب متعددی نایل آمد که می توان از القاب ذیل نام برد:
کوه بلند موسیقی از دانشگاه چندیگر هند.
القاب ماستر، داکتر و پروفیسور موسیقی از دانشگاه کلاکندرا در شهر کلکته هند.
سرتاج موسیقی از دانشگاه مرکزی الله آباد هند .
بابای موسیقی پس از اجرای آخرین کنسرتش در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در دهلی نو.
و شیر موسیقی که در پایان آخرین کنسرتش در زمستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی از دانشگاه الله آباد هند بدست آورد . اما در جریان همین سفرش بود که دچار یک حمله شدید قلبی شد و کنسرتهایش را نیمه تمام گذاشت و در شفاخانه شهر بمبئی بستری شد و در حالیکه داکتران معالح برایش توصیه نموده بودند که نه تنها دیگر آواز نخواند ، بلکه تا صحت یابی کامل حتی لب به سخن نگشاید.
اما استاد سرآهنگ با بهبودی نسبی کنسرت هایش را تمام نمود و با گرفتن دو مدال طلا و نفره دیگر به وطن بازگشت و بدین ترتیب تعداد مدالهایش از بیست عدد گذشت که در تاریخ موسیقی کلاسیک هیچ استادی در نیم قاره هند مؤفق نشده بود به اندازه اواینهمه جایزه هنری را تصاحب کند.
استاد هنرمندی بود که طی نیم قرن فعالیت هنری اش افتخارات زیادی را به جامعه هنری کشور حاصل نمود .
او آواز خوان پرکاری بود که آثار فراوانی از خود بجا گذاشت که بخشی از آنها در استدیوی رادیو افغانستان ثبت و در آرشیو رادیو بایگانی شده است ( البته اگر با روی آمدن گروه ضد فرهنگِ طالبانی هنوز هم باقی مانده باشد).
سالها قبل در برنامه های ویژه رادیو که به گردانندگی استاد بزرگوار جناب عبدالوهاب مددی ، هنرمند سرشناس کشور برگزار میشد قبل از شروع آهنگ های استاد سرآهنگ گفتگوی کوتاهی نیز توسط استاد مددی با ایشان صورت میگرفت که علاقمندان به آواز استاد با دلچسپی بدان گوش فرا می دادند.
آثار مرحوم استاد سرآهنگ در سه بخش مختلف غزلخوانی ، محلی خوانی و کلاسیک خوانی ( راگ ، خیال و تهمری) موجود است ، گرچه استاد سرآهنگ به طور مسلکی هنرمند محلی خوان نبوده ، اما نسبت علاقه ایکه به موسیقی محلی کشورش داشت ، بعضی از طرز های محلی را که مربوط مناطق مختلف کشور بود اجرا و آثار ارزنده ای از خود بجای گذاشته است.
و اما پیک اجل بیشتر مهلتش نداد و در سحرگاه یکشنبه ۱۶ جوزای ۱۳۶۱ در شفاخانه ابن سینا داعی اجل را لبیک گفت و بخواب ابدی رفت. و در ساعت ۹ صبح همان روز در حالیکه تعداد زیادی از مسئولان دولتی و منسوبین وزارت اطلاعات و فرهنگ و رادیو تلویزیون حاضر بودند از کلینیک صدری شفاخانه ابن سینا برداشته شد و پس از مراسم غسل و کفن طبق وصیعت خودش به گذر خرابات برده شد تا ساکنان آن گذراز نزدیک با سرحلقه خراباتیان وداع نمایند ،سپس جنازه اش در حالیکه تعدادی زیادی از علاقمندان آوازش حضور داشتند در مسجد پل خشتی نماز جنازه ادا و بعدآ در شهدای صالحین بخاک سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد.
و اینهم لیستی از آهنگ های مرحوم استاد سرآهنگ تا جاییکه مقدور بوده.
ای که در دیر وحرم مست کرم میآیی
گر کنم صاحب من با تو نگاهی گاهی
بادا بادا
از من چرا رنجیده ای
جانانه ام وقت خزان گر از گلستان بگذرد
شب که ازنشۀ می بیخودومستش دیدم
معنی بلند اینجا گشته پیر راز من
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم۱
گهی بر سر گهی در دل گهی در دیده جا دارد
میآید از دشت جنون گردم بیابان در بغل
ای نسیم صحر آرامگۀ یار کجاست
بجای ساز امشب نالۀ زین بینوا بشنو
مرا آنروز گریان آفریدند
اگر خورشید گردونم واگر گرد سر راهم
من سگ درگاه عبدالقادر گیلانی ام
گلدستۀ نزاکت حسنت کی بسته است
پر خودنمای کارگۀ چند و چون مباش
عنبرین موی مرا دیوانه کرد ۱
ما را کجاست حوصلۀ روزگار
او خدا جان دلم تنگ است
دل در خون تپیدۀ دارم ۱
دل من سخت آرزو دارد ۱
شماله گیگی گلان پاره دی جبینه ۱
ساری ساری …اردو ۱
دوستان از منش دعا مبرید ۱
بسته ای دل به زلف یار شدی
اگر آن چشم شور افگن شرابیست
کرو منوکی… اردو ۱
ای طبیب دردمندان چارۀ دردم بکن
ثمرو کو.. اردو
متوجا جوگی…اردو ۱
گرانه محبوبا پشتو
جوله نا جولا اردو تمری
ای کبک دری بیا ببالینم
آتش پروانه را بر سر بلبل بریز
دل در خون تپیدۀ دارم ۲
چون جان خراباتم مجلسی ۱
بیا و وصف زلف یار بشنو
پردۀ دیده ودل فرش ادب باید کرد
ز بخت نارسا نگرفت دستم گردن مینا
بی کس شهیدم خون هم ندارم
چون تار ساز هر چند آواز مینماییم
ای نور دیده دیدۀ تو دیده دیده ام
چرا امشب بگوشم شور دل بسیار میآید
خیزید و یک دو ساغر صهبا بیاورید با مهوش
ای تما شا هیان هرزه نگاه
ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک
لاگی نا مورادی نا اردو
جوله نا جولا اردو ۲
سندی بیروی…اردو
هر ستمو هر جفا گواراهی اردو
عرش اگر باشم زمین آسمان بیدلم
یار من بیا بیا
طالعم زلف یار را ماند۱
همی صیا … اردو
جوانی لوتا دی .. اردو
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم ۲
محبت بسکه پرکرده است وفا جان و تن ما را
دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت ۱
نجریا ….اردو
مهر تو در ظمیرم و شورتو در سراست
چون جان خراباتم رادیویی
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
به یک عشوه مرا بر باد کردی
ای سرت گردم چه احسان کرده ای
شبکه طوفان جوشی چشم ترم آمد بیاد
در میکده افتادم بیمار خراباتم
مرا بیمار بیماران آفریده اند
بعد ازین من خدمت آینه سازان میکنم
امشب به لحن تازه چو مطرب صدا کشید
اگر به گلشن زناز گرددقد بلند تو جلوه فرما
جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم ۱
نازی جان همدم من دلبر من
در خانۀ که سقف ندارد ستون مباش
وضع من روزگار را ماند
نه من شهرت پرستم نه زگردون کام میخواهم
پوریۀ شب راگ
ترانۀ امیر خسرو
امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
متوجا جوگی اردو ۲
یادو پیاکی…. اردو
جان هیچ وجسد هیچ نفس هیچ بقا هیچ
بباغی که چون صبح خندیده بودم بیروی
از جراحت زار دل چیده است دامان ناله ام
چمن امروز فرش منزل کیست
شبکه طوفان جوشی چشم ترم آمد بیاد
دل من سخت آرزو دارد
چو سرو از ناز بر جوی حیا بالیدنت نازم
نگذشته مه از گوشۀ ابروی او هنوز
به طفلی در دبستان محبت
عالم همه افسانۀ ما دارد و ما هیچ
چون جان خراباتم مجلسی
از عشق بپرهیزم پس با چه درآمیزم
نمیدانم چه منزل بود شب جای که من بودم
در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت
کند یوسف صدا گر بو کنی پیراهن ما را
در عشق نه تسبیح نه زنار ضرور است
امشب زساز مینا گرم است جای مطرب
نازی جان همدم من دلبر من رادیویی
بیدل خاکسار را ماند
گل جوش باده دارد تا گلستان بیایید
راشه په مهر ومحبت پشتو
مرا گریه کردن ضرور است واقف
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
گر کنم صاحب من با تو نگاهی گاهی ۲
خرامان از درم باز آ
دیدۀ زنده دلان اشک فشان میباشد
بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا
سوخته لاله زار من رادیویی
طالعم زلف یار را ماند رادیویی
او خدا جان دلم تنگ است رادیوییی
شاد کن جان من که غمگین است استدیویی
رفتیم وداغ ما بدل روزگار ماند
زمن عمریست میگردد جدا دل
دلبر هر که بی وفا کردد
متو جا جوگی اردو
دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد
بهار آمد زخویش و آشنا بیگانه خواهم شد
در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت
طالعم زلف یار را ماند مجلسی
من آن صیدم که هر جا میروم در دام صیادم
او یار کتت کار دارم مجلسی
ترا من دوست دارم مجلسی
شاد کن جان من که غمگین است مجلسی
او خدا جان دلم تنگ است مجلسی
دل کاش بدست تو نمیداد سرآهنگ
دلم چو لاله گرفته است رنگ وبوی ترا
تجلی کرد حسنش در خلوتگۀ هوشم
این دل گمگشته را در زلف خوبان یافتم
دلرا به ناز از کفم آن لاله رو گرفت
بهر جا آن سرو بالا برقصد
او خدا جان دلم تنگ است استدیویی
دل در خون تپیدۀ دارم
دارم گله از تو جانان قربان سرت از ما نرنجی
وضع من روزگار را ماند استدیویی
دلدار گذشت و نگۀ بازپسین ماند
دنیاست خوب و دنیا لیکن وفا ندارد محفلی
یک لحظه گفتار دارم محفلی
نا جوره مشی شاه لیلا محفلی
چهار بیتی های شمالی محفلی
شمالگی گی گلان پاره دی جبینه محفلی
جوله نا جولا اردو
لاگی نا مورا دینا اردو
ای شیخ جنان از تو گلزار جهان از من
زبعد ما نه غزل نه قصیده میماند
بیا ای جام و مینای طرب نقش کف پایت
رو کن بهرکه خواهی گل پشت ورو ندارد
جاهو صیا… اردو
قد رسای تو را با احمد ولی
اگر سبزه بودم بدامان صحرا با احمد ولی
ساقی بده از لطف خود جامی که مدهوشم کند
آن چشم را ببین به چه ناز آفریده اند
چون شدم بیدار رخت دل بدامان یافتم
بادا بادا الهی مبارک بادا
حنا بیارید بر دستش بمالید
ماه من آهسته برو
سرشکم نسخۀ دیوانۀ کیست
گاهی به شهر گاه به صحرا گریستم
تو میرفتی و من شور قیامت ساز میکردم
یاد آن شب که به زلف سیهش چنگ زدم؟
خاک رۀ تو همره باد صبا رسید
آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون
ستمو گری تیری لیهی اردو
بهار آندل که خون گردد زسودای گل رویی
جانانه بیا به پلو گرو…پشتو
ترا من دوست دارم
جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت
من اگر اینبار رفتم آزارم مکن
صبحدم دیدم نگاری در گل و گلزار مست
اگر اشتیاق زحمت بدری چمیده آید
عنبرین مویی مرا دیوانه کرد تلویزیونی
عرض مرا به خدمت آن سیم بر کنید
ابر ها در قدمت ریزش گوهر دارد
ستم است اگر هوست کشد که به سیر سرو وسمن درا
ای که در دیر و حرم مست کرم میآیی
چرا کس منکر بیطاقتی های درا باشد
طفل هندویی مرا دیوانه کرد
جمو ناکسی اردو
قوالی ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد
قوالی از نالۀ دل ما تا کی رمیده رفتن
آندل که به چشم دلبر افتاد
که قیمت گهر از دیدن ار شود پیدا
ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
میروم از شهر تان به چشم خونبار
آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد
سوخته لاله زار من رفته گل از کنارمن استیویی
رخ زیبای ترا یاد کنم یا نکنم
گل بی رخ یار خوش نباشد
ای که در چشمم دوا انداخی؟
زنده ام نامم از حیا مبرید
صیا ظلمو کرو اردو
ما درین شهر قریبیم ودرین ملک فقیر
که گل بوی تو خواهد داد ومن دیوانه خواهم شد
به تو حسن نیکو نمیماند
دل با تو سفر کرد تهی ماند کنارم
گوش طلب که کار گوش هیچ دهن نمیکند
لاگی له گه نا اردو
خواجۀ اجمیری
مستم از بادۀ شبانه هنوز
آهنگهای در خانقاه
خیزید و یک دو ساغری صهبا بیآورید
جان به لب رسیدۀ دارم
آجابی چوری را اردو
ساری ساری راته اردو
در خانۀ که سقف ندارد ستون مباش
رفته گل از کنار من
مرا آنروز گریان آفریدند
خاموش نفسم شوخی آهنگ من اینست
ازین حسرت قفس روزی دو نپسندید آزادم
نجریا به راگ پیلو
زهی چمن ساز صبح فطرت تبسم لعل مهر جویت
ما نقد عافیت به می ناب داده ایم مجلسی
خوبان پارسا را من خوب میشناسم مجلسی
شکست گلها هرگز صدا ندارد مجلسی
واره لیلو مجلسی
نه بر صحرا سری دارم نه در گلزار میگردم
عمر برق وشرار را ماند
راگ مشرمین کافی تات و ماروه تات
خیال فارسی به راگ مشرمین
به کنج نامرادی خویش را گمنام میخواهم
ساز من ساز مستی آهنگ است
دل یارم از سنگ است
وحشی صحرای حسن نرگس فتان کیست
آفاق جا ندارد همت کجا نشیند
به صد گردون تسلسل بست دور ساغر عشقم
دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت
التفاتی بر دل رنجور و بیمارم بکن
دلرا به ناز از کفم آن لاله رو گرفت
دل انجمن محرم بیگانه نباشد
عشق کارم تباه خواهد کرد
از جوان حسن سلوک پیر نتوان یافتن
بیقراران تو کز شوق فنا بیگانه اند
صیا ظلمو کری اردو
نعت خواجۀ قریب نواز
یادو پیاکی اردو
دیده گریان سینه بریان کرده ای
یادو پیاکی اردو
نه ما جوگی اردو
کست مجلسی در هرات
همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت
خلق را نسبت بیگانگی است بهم
بهار فرصت رنگم بگرد یار میگردم
یار من بیا بیا
جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم رادیویی
به تو حسن نکو نمیماند رادیویی
سوخته لاله زار من رادیویی
امشب به لحن تازه چو مطرب صدا کشید
امروز نو بهار است ساغر کشان بیایید
پا اگر ماند زرفتار بسر میآیم
میل پیکان تیر او دارد
دوستان از منش دعا مبرید
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
پی اشک من ندانم بکجا رسیده باشد مجلسی
بباغی که چون صبح خندیده بودم مجلسی
متو جا جوگی مجلسی
یادو پیاکی مجلسی
قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن مجلسی
جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم مجلسی
گدای حضرت شاهم پناه حضرت شاهم
برس بداد من ای خواجۀ قریب نواز
نه من شهرت پرستم نه زگردون کام میخواهم
دور زچشم مخمورت……
زمن برد آن دو چشم سرمه سا دل
دل را به ناز از کفم آن لاله رو گرفت
دو چشم مست وبی باکش مرا دیوانه کرد امشب
دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود
شد اندوه و ماتم زدوران پدید
زگریه مردم چشمم نشسته در خون است
تحییر مطلعی سر زد که من از خویشتن رفتم
تو گر آیی بهشت آید طرب آید بهار آید
من و خجلت سجودی که نکرده ام برایت
این یار بی وفایم آخر بما چها کرد
ساقی ما نرفته خانه هنوز
یار من بیا بیا
ای کبک دری بیا ببالینم
ساقی گلچهای ره برخیز شراب آور
شبکه طوفان جوشی چشم ترمآمد بیاد
من از تو جدا نمیتوان بود
خرابات در منزل دوستان
ای طبیب مهربان رحمی به آزار دلم
تبسم از لبت چون موج در گوهر کند بازی
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
سیر گلزار کی یارب در کمر دارد بهار
نعت زبانم لایق حمد خدا شد
آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت
از عزّت و خواری نه امید است و نه بیمم
اگر ساقی ز موج باده بندد رشته بر سازم
الا ای دلبر برچیده دامان! سرو آزادم
ای وجود نازکت پرورده دامان من!
باز بر خود جلوه از رنگ دگر دارد بهار
به آن سیمینبدن گر بگذرانم
به جای ساز، امشب ناله این بینوا بشنو
بیدستوپا به خاک ادب نقش بستهایم
چشم وا کن رنگ اسرار دگر دارد بهار
حدیث روی نکویت شنیدهآمدهام
حیلت رها کن، عاشقا! دیوانه شو، دیوانه شو
دنبال دل خویش دوانم، چه توان کرد؟
دوش کاین چرخ زمرّد پر ز اختر ساختند
دیدم چو خرامت به چمن از سر ناز است
ذوق حلاوت از دل بیکبروکین طلب
ز من برد آن دو چشم سرمهسا دل
گلدسته نزاکت حسنت که بسته است؟
میسوزم از فراقت، روی از جفا بگردان
نازم آن مشتی که فرق زورمندان بکشند
نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید؟
همهکس کشیده محمل به جناب کبریایت
یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم (چهره)
یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی
نه مفصل نه مجملی دارد
بسکه امشب بیتو ام سامان اعضا آتش است
یا بیا مسلمان شو یا مرا نثارا کن
بذوق سجدۀ باز از عدم گلباز میایم
تو کریم مطلق ومن گدا
زسودای چشم تو تا کام گیرم
لاله دیدم روی زیبای تو ام آمد بیاد
دوش وقت صحر از غصه نجاتم دادند
شب شمع یکطرف رخ جانانه یکطرف
روز ها شد نمینمایی تو
کسی معنی بحر فهمیده باشد
لباس عشق را در بر نمیکردم چه میکردم
از جوان حسن سلوک پیر نتوان یافتن
و تعداد زیادی راگ ها تمری ها خیالها و غیره
منابع :
BLOGFA
دانشنامه آزاد