۲۴ ساعت

08 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد حاجی محمد امین پیرزاد هروی

تاریخ نشر: جمعه ۱۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد حاجی محمد امین پیرزاد هروی

 هنرمند چیره دست و فرزانه

قیوم بشیر هروی

ملبورن آسترالیا

۷ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

یکی از فرزانگان پنجه طلایی هرات ، هنرمند چیره دست و فرزانه زنده یاد حاجی امین الله پیرزاد هروی میباشد.

او در سال ۱۳۲۰ خورشیدی در ناحیه اول شهر کهنه هرات در خانوادهء متوسط دیده بجهان گشود . پدرش مرحوم حاجی حبیب الله پیرزاد دکان عطاری داشت و زنده یاد پیرزاد همه روزه  پس ازمکتب به نزد پدر میرفت و کمکش می نمود .

زنده یاد استاد پیزراد از سن چهارده سالگی به هنر خوشنویسی روی آورد تا جاییکه روز های جمعه به مسجد جامع هرات و یا گازرگاه شریف میرفت و به زیبایی ها هنری در نوشته ها کتیبه های آن  دو محل مقدس خیره میشد.

بخصوص در مسجد جامع تاریخی هرات به هنرمندی های دو هنرمند با عزت هرات مرحوم استاد محمد علی عطار و مرحوم میر آقای حسینی با علاقمندی خاص ساعت های می ایستاد و میدید.

همچنین در گازرگاه شریف خط های نستعلیق زیبایی را که نتیجه زحمات قابل قدر میر عبدالرحمن حسینی و چندین هنرمند دیگر هرات خطاصی شده بود نگاه میکرد و چنان شیفته انها شده بود که حتما هر جمعه برای دیدن شان بدان محل میرفت.

او با شوق و علاقمندی به هنر خط تصمیم گرفت به خدمت مرحوم استاد محمد علی عطار برود و از محضر آن بزرگوار بهره بجوید و مستفید شود.

با پشت و کار و علاقه وافر به خطاطی و خشنویسی به رهنمایی استاد با دل وجان گوش میداد و عمل مینمود تا اینکه دیری نپایید  در نوشتن خط های نستعلیق ، ثلث ، نسخ و شکسته آشنایی کامل بدست آورد و  بعنوان یک خطاط ماهر و خوشنویس چیره دست در جامعه شناخته شد .

زنده یاد پیر زاد در سال ۱۳۵۳ خورشیدی در هرات کورس خطاطی گشود که بصورت رایگان شاگردانی را تربیه و تعلیم میداد.

اوایل سایل ۱۳۵۹ همراه خانواده (همسر و فززندش) روانه کابل شد و در وزارت اطلاعات فرهنگ بعنوان خوشنویس به تدریس هنر خطاطی مشغول شد.

در مدت مآموریتش در کابل شاگردان فراوانی را تربیه نمود و پس از دگر گونی های سیاسی و امنیتی در کابل در سال ۱۳۶۳ بار سفر بست و همراه با خانواده اش به کشور ایران مهاجرت نمود و در مشهد مقدس سکونت گزید.

تجلیگاه هنر خط که مشتمل بر ۳۶ نوع خط میباشد از شهکار های این هنرمند بی بدیل میباشد که بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۲ در مشهد نوشته است که از جهار نوع استفاده شده است.

از استاد پیرزاد سه اثر پر بها به یادگار ماند که دو اثر به زینت چاپ آراسته شده و سومی گویا هنوز اقبال چاپ نیافته.

۱ – تجلیگاه هنر خط .

۲ – هشت قلم هنر خط .

۳ – مرقع سیمای زن در قرآن کریم با ترجمه فارسی .

استاد پیرزاد پس از سالها درخشش و تربیت تعداد زیادی خطاط و خشنویس سر انجام در۱۷ حوت ۱۳۸۱ خورشیدی  در مشهد مقدس وفا ت نمود که بدون شک مرگ این استاد فرهیخته ضایعه جبران ناپذیری است بر فرهنگ و هنر سرزمین ما.

روانش شاد و یادش گرامی باد

مآخذ: 

فصلنامه زبان شناسی

محترم محمود منجم زاده (سایت کابل نات)

یاداشت های پراگنده در آرشیف شخصی

07 مارس
۱ دیدگاه

یادی از شاعر بانوی شهیر هرات ، زنده یاد صفورا (محجوبه هروی)

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۷ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از شاعربانوی شهیر هرات ،

زنده یاد صفورا محجوبه هروی

قیوم بشیر هروی

۷ مارچ ۲۰۲۴ میلادی 

ملبورن – استرالیا

امروز از شاعربانوی فرهیخته و عزیزی یاد میکنیم که باوجود گرفتاری ها و قیودات ، سالها در حصار زن ستیزانهِ همسرش  زیست ، اما با درد و رنج ساخت و زندگی کرد ، ولی قلم بر زمین نگذاشت ، برای رسیدن به آزادی ، با آزادمنشی و درایت  پخته سرود و زیبایی هاییرا که درحدود ۵۰۰۰ بیت میشود در قالب قصیده ، غزل ، مثنوی و رباعی به یادگار گذاشت.

آری! این شاعر زیبا سرا مرحومه محجوبه هروی بود.

نام اصلی اش  صفورا  متخلص به محجوبه هروی  در روز جمعه اول جدی ۱۲۸۵ خورشیدی در بادغیس از توابع سابق هرات دیده به جهان گشود .

پدرش مرحوم ابوالقاسم خان منشی سردار غوث الدین خان غوری در زمان امیر عبدالرحمن خان بود  . محجوبه در کنار پدر دانشمندش خوشنویسی ، صرف و نحو، علوم دینی ، فقه و ادبیات را فرا گرفت .

محجوبه هروی  از سن چهارده سالگی به سرودن شعر آغاز نمود که شدیدا مورد تشویق پدر واقع شد ،هرچند مدتها با شنیدن اشعار  بانو مستوره غوری  با علاقمندی به سرایش شعر می پرداخت . باری مستوره غوری که خود شاعر شیوا بیانی بود یکی از غزل هایش را برای محجوبه فرستاد و از او خواست که آنرا مخمس بسازد ، محجوبه با مهارت این کار را انجام داد که مورد تشویق مستوره قرار گرفت.

او پس از ازدواج با همسرش   میرزا غلام که اهل جلال آباد بود در منطقه قطبیچاق هرات ساکن شد  ، اما زندگی زناشویی خوبی با هم نداشتند ، چنانچه خودش دراین مورد چنین  نوشته است:

” از انجمن ادبی کابل متشکرم که بسا عقده هایی که موقوف به فنون شعری است از مقالات برادران ادبی حل کرده ام ، چرا که من عاجزه به واسطه عذر ستر و سخت گیری شوهر ، کسب کمالات خود را نزد دانشوران وطن تکمیل کرده نمی توانم و بهترین معلم و ادیب بعد از فوت پدر بزرگوارم مقالات جراید ، سالنامه ها و مجلات وطن بود که به من می رسید . خودم در شهر کهنه به سرایی می باشم که از شهر مذکور کهنه تر است نشیمن دارم. مثل محبوسی که به کلی از عالم بی خبر باشد. با آن هم برای بیداری قوم برای تجدد خصوصآ طبقه نسوان می کوشم ، می گویم ، می شنوانم ، می سرایم تا بخدا بخواهد به منزل مقصود برسم. “

مرحومه محجوبه هروی با شاعران دیگر  چون مرحومه مخفی بدخشی و زنده یاد استاد خلیلی  و شاعران دیگر مشاعره و مکاتبه داشت .

در کتاب شاعران آزاد در قفس ( از رابعه بلخی تا نادیا انجمن)  اثر دانشمند گرامی جناب دکتور محمد شعیب مجددی در مورد مکاتبه محجوبه هروی و مخفی بدخشی چنین میخوانیم :

مخفی بدخشی و محجوبه هروی دو شاعر آزادمنش و مبارز در قید و بند شرایط سنگین تعصب و تاریکی جهل ، زندگی را به امید فردای روشن دنبال نمودند و ردر نامه های که رد وبدل شده است درد ها و پیامها و شرایط ناگوار را به شکل احسنی تمثیل کردند”

 اینک توجه شما را به متن دو نامه جلب میکنیم که در اثر متذکره بیان شده :

” نامه محجوبه هروی به مخفی بدخشی:

« همشیره ء قدر دانم مخفی بدخشی ! شما شرح حال مفصل مرا خواسته اید . خواستم گوشه ای از زندگی خود را به طور مشروح بنویسم. مکتوبات زیادی به من از کابل ، بلخ و فاریاب می رسد. یکی از شاعران کابلی که شما اورا می شناسید ( حبیب نوابی) او عکس مرا خواسته است . من ازاین حسن نظر او که بر این شاعر گوشه نشین دارد خوش شدم ، اما او ایجابات فامیلی و مشکلات زندگی مرا خبر ندارد که تا حال گوشه چادرمرا کسی در بیرون ندیده است . عکس من آیا ممکن است ؟ چندین بار فضلای هرات نزد من آمدند ، حتی از پس پرده و در پرده با آنها همسخن شده نتوانستم . آیا عکاس نزد من آمده می تواند؟ یا من نزد عکاس رفته می توانم؟ مگر عوض زبان گیسو و سرم بریده شود. یک روز به من گفت طوطی و بلیل و مینا در قفس خوب ناله ها را موزون می سازند ، اگر تو هوایی و صحرایی و شهری می شدی شعر خوب گفته نمی توانستی… بازهم خوشم اگر زبان ندارم همین قلم مایه تسلی دل ناتوان من است . نامه ام را با تأثر به پایان می برم. محجوبه ناتوان ».

مخفی بدخشی به نامه رسان میگوید:

بر دولت سه  روزه  مشو  غره  چو  بلیل

دروان گل و عیش جهان پا به رکاب است

قاصل تو ببر نامه ی مخفی  سوی  دلدار

(آنهم که جوابی  نفرستاد  جواب است )

اینهم نامه مخفی بدخشی به محجوبه هروی :

« خواهر ادیبه و آزاده مشربم محجوبه هراتی ! تا حال چند نامه تان را گرفته ام. اشعار موزون و سوزان تان را مکرر خوانده ام . از این که تا حال در قید اسارت بسر می بری خبر نداشت. خوب شد که از حال واحوالت پور خبر شدم. اگر چه در فیض آباد ( مرکز بدخشان) عین شرایط است، زنها که به دعوت می روند ، روز حرکت نمی کنند ، من خودم بارها که در منازل اقاربم به غرض فاتحه خوانی و یا عتروسی و … می روم ، با دو محافظ محرم خود شبانه منزل می زنم و شبانه عودت می کنم، لاکن به اندازه شما مقید نمی باشم. از زیر برقع شهر و بازار را دیده ام آن هم در شب ،  … از نهضت نسوان یاد کردی ، من هم این بشارت و اشارت را شنیده و به من هم رقعه خبری رسیده است ، اما معذرت خواستم زیرا پای دردی دارم. از اینکه زنان از پرتو الطاف یک مرد ترقی خواه آزاد می شوند نهایت خوشوقتم. اگر ما و شما به زندان مردان و عتصر و زمانهه گذارندیم جوانی را به پیری رسانیدیم گذشت . گذشته ، گذشت. اکنون بعد از ۴۰ سال انتظار خواهران و دختران ما از نعمت آزادی بر خوردار می شوند. حوصله گفتارم نیست امید و انتظار دارم که بعد از رفتن و آمدن به کابل خاطرات خود را به من بنویسی و بفرستی»

تا زمانیکه همسرش زنده بود او حق شرکت در هیچ محفلی نداشت و احتمالا  پس از مرگ همسرش در سال ۱۳۲۲  نخست  عضو انجمن ادبی هرات شد و سپس بعنوان آموزگار در مکاتب شهر هرات به وظیفه مقدس معلمی پرداخت .

طوری که در بالا تذکر داده شد استاد سخن زنده یاد خلیلی و محجوبه هروی شاعر نکته سنج هرات  نیز باهم مکاتبه داشتند .

اینک نامه  منظوم استاد را به محجوبه هروی مطالعه فرمایید.

باد صبا  خیز و  ز ما  بر  سلام

جانب  محجوبه    بصد  احترام

گوی  به  آن   شاعر  سحر کار

بانوی با فضل  و فضیلت شعار

کای ز توس  سبزی  باغ  سخن

روشنی  چشم   و چراغ  سخن

دختر  با   فضل  نظامی  تویی

خواهر   فرزانه   جامی  تویی

درعرب آن کارکه سحبان نمود

شعر تو در خاطر من آن  نمود

باده صفایی  که  خیامش  کشید

طبع تو امروز  به جامش کشید

گرچه سخن تازه  ز پروین  شد

صاف و بر انداز و شیرین شده

لیک  بود   فکر   تو   پخته  تر

صاف تر و زنده تر و شسته تر

طرح نوی  در  سخن  انگیختی

طرح سخن  نوع  نوین  ریختی

زاده  ز  کلک  گهر افشان  ترا

جای  سخن  مهر  درخشان  ترا

قدر تو در صحنه  ِ خاک هرات

جایگه  تو   به   صف   امهات

خواهرمن حیف ازآن نور پاک

گر نشود  بهر   وطن   تابناک

ناله ِ جانسوز وطن  گوش کن

هرچه به جزاوست فراموش کن

ذکر گل و نغمهِ بلبل  بس  است

قصه رامشگری  گل   بس است

یادِ شب  و  قصه   مهتاب   بس

ذکر صراحی و می   ناب   بس

طبع تو باید   که   مسیحا    شود

مرده  دلان  از  دمت  احیا  شود

چشم گشا بین  بچه  حال  اندریم

باچه وصف با چه ملال  اندریم

بین که چسان مسئله مشکل شده

پای مرادِ  همه   در  گل   شده

خیز و علم  کن   قلم  پاک  را

زنده کن آن روح  تربناک  را

رشته ز  گسوی  پریشان  بگیر

سوزنِ خود از سر مژگان بگیر

پراه شده  جامهِ    مردان  بدوز

چاک شده  جیب ِ دلیران  بدوز

بهر وطن بیرق  جنگی   بساز

پرده  مدر پردهِ    ننگی   بساز

گیر  قلم  از   کف    گویندگان

خامه  گذاران   و   سرایندگان

نعمه    نو  راهِ  نو  آغاز  کن

بهر وطن  فصل   دگر باز کن

شیون ِ  بلبل  به  گلستان  گذار

جام  می  ناب   بمستان   گذار

سروچمن را  به  چمن  باز ده

وصف ِ سمن را به سمن باز ده

ما و کمانخانهِ  ابرو بس  است

بس بسرِ رشتهِ گیسو بس است

جایگهِ   تست   هرات   عزیز

منزل  و  ماوای  ذواتِ عزیز

مدفن  مردان  گرامی  است او

مظهر  اسرار  الهی  است  او

هر گل سرخ ازدراین کوهسار

سرکشد  از  جنبش   بادِ  بهار

شرح  دهد  دورهِ  چنگیر  را

دورهء آن فاتح  خون  ریز را

بود هرات توی در آن رستخیز

موی کنان مویه  کنان اشکریز

مسجد او  محفل    میخوارگان

گلشن او مسلخِ  خوانخوارگان

پاس  نکردند  به  قرآنِ  پاک

پاره کنان ریخته برروی خاک

تیغ به رخسارِ  عزیزان  زدند

رخنه  به  آیین  بزرگان  زدند

پای   بریدند   ز  سروِ  روان

شاخ  شکستند  ز نخل ِ  جوان

رحم نه  بر تیره گی  حال ما

شرم نه  از گریهِ  اطفال ِ  ما

شام لبِ طفل  پر از شیر بود

صبحگان طعمهء شمشیر بود

تیغ  به  روی   فضلا   آختند

مدرسه  ها بتکده  ها  ساختند

آتشی از جهل   بر  افروختند

دفتر  و تومارِ ادب   سوختند

دورهء چنگیزچون پایان رسید

نوبت این کار به اخوان رسید

ختم  جهان  باقی  تیمور  شد

چشم جهان بیم زمان کور شد

گشت وطن دستخوش انقلاب

دیدهِ بیدار دلان  شد  بخواب

تفرقه در وحدت  افغان  فتاد

سلسله بر گردن  شیران فتاد

فرصت آن شد که همسایگان

پنجه  فشارند   به   افغانیان

سنگ به مینای مروت زنند

رخنه به دیوارِ مروت زنند

توپب ببندند به  خاک شهان

لوح  شکستند  ز قبر  یلان

خواهرِمن حرف درازی گرفت

خامهِ من نغمه طرازی گرفت

به که کشم روی سخن سوی تو

سوی تو و طبع  ملک خوی تو

جامعه باشد ز دو کس سربلند

مردِ نظامی  و  زنِ  هوشمند

مردِ  نظامی  بکشد   تیغ  تیز

بر رخ اعدای وطن  در ستیز

لیک زنان خدمت   فردا کنند

آتیهِ    جامعه     زیبا     کند

نخل  خردمند   به  بار آورند

نسل قوی دست به کار آورند

دست زنان است که تا صبح دم

رشتهِگهواره  کشند  دم  به  دم

مرد اگر رفع ز  شر  می کند

این دگر  ابقای  بشر  می کند

زن چو  بود    با    هنر آلیه

بچهِ  با  هوش    کند   تربیه

الغرض ای دخترِ  دانای قوم

خواهرِ  فرزانه ِ  یکتای قوم

قدرت تو شمع شب افروز باد

شام غم ما  ز دمت  روز باد

طبعم   اگر  تند  عنانی  نمود

گر قلمم   بال   فشانی  نمود

منکه   ندانم   فعلاتن ِ  فعل

میشوم از شعر روان منفعل

 و اینهم جواب محجوبه هروی شاعر شهیر هرات به استاد خلیل الله خلیلی:

ای که در اقلیم  سخن  سروری

راه ز صورت سوی معنی بری

انوری از شعر خوشت شد خجل

میر   عماد   از   قلمت   منفعل

دٌرِ سخن را چو تو  می پروری

هست سخن گوهر و تو گوهری

شاعرِ افغان توئی اکنون به دهر

خلق ز فضل و هنرت برده بهر

در « هری »  با فرقهِ اهل  قلم

معرفت  و   دوستیت  هست هم

نیز  بدربار   شهی  بار   تست

خدمت  سرکار  جهان کار تست

شاه  جوانست  و  جوانبخت  نیز

علم و هنرهست به نزدش عزیز

برهمه کس خوبی شه ظاهر است

فضل ِحق اورا به جهان ناصراست

عرض  مرا گوی  ز روی  نیاز

نزد ِ   شهِ   عادل  گردن  فراز

کز همه نسوان مخدر  چون من

ماشطه کم شد به عروسِ  سخن

غازه اش از معنی  رنگین  کنم

زیورش از نظم چو پروین کنم

سازش   آراسته  همچون  نگار

تازه و تر همچو  گل اندر بهار

لیک  ز  ناسازی   بخت  نژند

لشکرِ غم کرده  مرا  شهر بند

جان ز علایق شده دراضطراب

دل ز عوایق  شده  در  انقلاب

تیره  شده  بخت ز جورِ زمان

خاطرم آشفته  چو زلفِ  بتان

شاید  از  الطاف  شه  نامدار

خسروِ عادل  ملک    کامگار

گوهر   درجِ   صدفِ   نادری

اخترِ برجِ    شرفِ    سروری

شاه  بلند    اختر   جمشید  فر

حامی دین  وارث    ملک  پدر

در شبِ دیجور چراغم دهند

زین غم و تشویش فراغم دهند

پرتو خورشید  گر افتد  بخاک

کم نشود نور ز خورشیدِ پاک

جرعه ئی از لطف گر احسان کند

بحر از آن جرعه چه نقصان کند

برخورد از  بحر  عطایت  هزار

زان همه «محجوبه» یکی را شمار

مملکت  از  عدل  تو  معمور  باد

چشم  بد  از  دولت  تو  دور  باد

افسرِ      اقبال     مدامت     بسر

حکم  تو   جاری  چو قضا  و قدر

بر سر گستاخی  این    شرمسار

بلکه  خط   عفو   کشد   شهریار

نخستین مجموعه اشعارش که بالغ بر ۳۰۰۰ بیت میشود توسط زنده یاد استاد محمد علم غواص در ۱۳۴۷ بچاپ رسید . گفته شده که بعد ها در سال ۱۳۸۶ نیز تجدید چاپ یافت .

در سال های اخیر ماهنامه ای بنام محجوبه هروی در هرات نیز به نشر میرسید که صاحب امتیاز آن لیسه محجوبه هروی بود ، از اینکه هنوز به چاپ میشود یا خیر اطلاعی در دست نیست.

روز وفات محجوبه هروی روز سه شنبه مصادف با روز عید سعید قربان سال ۱۳۴۵ خورشیدی ثبت شده ، طوریکه او لباس نو پوشیده و آماده رفتن برای ادای نماز عید بود که بر اثر سکته قلبی در منزل خودش دار فانی را وداع و به دیدار معبود شتافت . پیکر پاکش در جوار مزار خواجه عبدالله انصاری بخاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

اینهم غزلی از مرحومه محجوبه هروی که برای شما برگزیدیم:

  آهنگ صحرا

شهر بر من تنگ شد آهنگ صحرا میکنم

روی صحرا را ز اشک خویش دریا میکنم

در گلستانی که بر یادِ رخت  خوانم غزل

بلبلان را  بر نوای  خویش  شیدا  میکنم

نیستم زاغ  و  زغن تا مایل سفلی  شوم

من همای اوج  قدسم  میل  بالا  میکنم

سرو چون قدی  فرازد  در میان  بوستان

من خیال قامت   آن   سرو   بالا  میکنم

من که مخمور نگاه ی  نرگس مستِ تو ام

کافرم گر  التفات   جام   و  مینا  میکنم

محجوبه هروی

مآخذ :

ویکی پدیا ( دانشنامه آزاد)

شاعران آزاد در قفس از رابعه بلخی تا نادیا انجمن

یاد داشت های نویسنده

 

06 مارس
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد محمد حسین طالب قندهاری

تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد محمد حسین طالب قندهاری

قیوم بشیر هروی

۶ مارچ ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

یکی دیگر از فرزانگان دانشور و آگاه سرزمین ما زنده یاد محمد حسین طالب قندهاری شاعر ، نویسنده ، ادیب ، سیاستمدار و سخنور چیره دست  بود  که تحصیلات ابتدایی را در قندهار فرا گرفت و باقی تحصیلاتش را در کابل به پایان بردو بعد از آن در دوایر مختلف دولتی کار کرد.

از ۱۴ سالگی به سرودن شعر آغاز نمود .

من این مطلب  را قبلآ  در سال ۲۰۱۴ تحت عنوان ( حکیم را نتواند مگر حکیم ستود ) نوشته بودم که اینک با ویرایش  آنرا مجددآ  خدمت خوانندگان محترم تقدیم می نمایم تا جوانان ما نیز از شخصیت چنین فرهیخته مردی  آگاهی یابند.

از سالهای دور با نام مرحوم طالب قندهاری آشنایی داشتم ، ایشان علاوه از اینکه از دوستان نزدیک پدرم بودند ، از جملهء همکاران قلمی و سراپا قرص جریدهء وزین ترجمان نیز محسوب میشدند که به مدیریت پدرم شادروان استاد علی اصغر بشیر «هروی» و صاحب امتیازی زنده یاد پوهاند دکتور عبدالرحیم « نوین » در کابل منتشر میشد.

 در سالهای بعد نسبت علاقه زیادی که  به اشعار طنزی پیدا نموده بودم  با ورق زدن کلکسیون های ترجمان به خواندن طنز گونه های آن می پرداختم  که در میان اشعار مندرجه به نام های مرحوم محمد حسین طالب قندهاری ، مرحوم میر محمد امین مشعوف ، مرحوم میر زمان الدین مصلح ، مرحوم استاد شیرعلی قانون  ومرحوم استاد عبدالکریم تمنا هروی بیشتر بر میخوردم .

به جزء از استاد تمنا که رفت و آمد فامیلی داشتیم دیگران را از نزدیک ندیده بودم ، تا اینکه در سالهای مهاجرت و در غربتکدهء ایران روزی در شهر قم  بدیدار مرحوم پدرم که در آن وقت مسئولیت مجلهء استقامت را در آنشهر بعهده داشتند رفته بودم  . در یکی از روز های بهار سال ۱۳۶۰ هجری شمسی زمانی که همراه با ایشان  برای رفتن به یکی کتابخانه های شهر قم میرفتیم در یکی از کوچه های پر ازدحام شهر با مردی برخوردیم  که  از سیمایش گرفتگی ناشی  از رنج غربت نمایان بود که با پدرم بغلکشی و روبوسی نمود.  پس از مصافحه و احوالپرسی بمن گفتند: ” ایشان کاکایت جناب طالب قندهاری میباشند که با سروده های طنزی ایشان بلدیت داری” .

از معرفت با ایشان خیلی خرسند شدم در همان لحظات نخست به شوخ طبعی شان پی بردم.

این مرد با درایت ، خوش برخورد و شوخ مزاج با اصرار زیاد من و پدرم را به خانه اش برد که دور و برش را کتاب های گوناگون و دست نوشته های فراوان احاطه نموده بود.

دو سه ساعت آنجا بودیم. پدرم و طالب قندهاری در بارهء اشغال افغانستان توسط روسها ومصیبت وطن و بی وطنی خودشان و برخورد های نامهربانانهء برخی از ایرانی ها با مهاجرین افغان گپ میزدند. مرحوم طالب قندهاری که آدم شوخ طبعی بود به پدرم گفت :

– استاد اجازه بدهید شما را در جریان یک واقعهء عجیبی که چندی قبل برایم اتفاق افتاد قرار دهم و بعد با لبخندی پر معنایی چنین گفت :

” در یکی از روزهای گذشته که بسیار احساس دلتنگی میکردم و نیاز به خلوت داشتم به زیارت حضرت معصومه (س) رفتم تا در گوشه یی لمیده با خدایم به راز و نیاز بنشینم.  در صحن زیارت به گوشه ای نشسته بودم که گفتگو و درگیری لفظی دو نفر ایرانی توجه ام را بخود جلب کرد. آنها که ظاهرآ برای بحث خویش به قاضی و میانجی نیاز داشتند  نزدیک  من آمده و گفتند: حاجی آغا تو میان ما قضاوت کن که کدام ما حق به جانب هستیم. برای شان گفتم، برادر ها من یک غریبه و یا آواره هستم، من یک مهاجر افغانم که از بدِ حادثه اینجا آمده ام، من چگونه میتوانم بین تان قضاوت کنم؟

 آن دو ایرانی با فهمیدن اینکه من یک مهاجر افغانم، مثل اینکه اصلاً و ابداً دعوایی نداشته اند با هم متحد شدند و چسپیدند به من و گفتند:

افغانی پدر سوخته… کشور تان را روس اشغال کرده و تو آنرا ول (رها) کرده آمده ای توی ایران، میخوری و میخوابی، چرا نمیری با روسها بجنگی؟

من عاجزانه به این ایرانی ها گفتم:

برادر ها شما میدانید آن ابرجانوری که افغانستان را اشغال کرده ابرقدرتی است که شوروی نام دارد و چون پلنگ تیزدندان و قوی پنجه میباشد. اما می بینیم که در این روز ها کشور کوچکی بنام عراق که در مقایسه با شوروی گربه یی بیش نیست آمده و قسمت هایی وسیعی از خاک ایران بزرگ را اشغال کرده، من هم آمدم تا ببینم شما برادران ایرانی با این گربه چگونه می جنگید واو را از کشورتان بیرون می کنید تا من هم  یاد بگیرم و بروم به جنگ پلنگ. آن دو ایرانی لحظاتی خاموشانه نگاهم کردند و بعد بدون اینکه حرفی بزنند از من دور شدند و تنهایم گذاشتند.”

در خلال  صحبت هاییکه مرحوم طالب قندهاری  با مرحوم پدرم داشت و من شاهد آن بودم ، درد غربت را بدترین درد زنده گی اش میدانست و هر باری که از وطنش یاد میکرد آه سردی نیز میکشید که نمایانگر جدایی از مادر وطن بود . وقتی آن صحبت ها را شنیدم با شخصیت مرحوم طالب بیشتر آشنا شدم براستی عجب شخصیت متین و با حوصله ای که با زیبایی چنین پاسخی بر دو ایرانی مخاطبش داده بود. او را انسان شکسته ،آگاه، خوش برخورد و متواضع یافتم. اگر به اشعاری که در دهه چهل توسط مرحوم طالب قندهاری سروده شده نگاهء عمیق و ژرف داشته باشیم در می یابیم که اشعار آن زمان طالب علاوه بر اینکه بازگو کنندهء نابسامانی های اجتماع  و کمبودی ها در سیستم اداری وقت بوده و با زبان طنز آنها را به نظم می کشید، برای تنویرعامه مردم نیز بسیار مؤثر بوده است  که واقعآ درخور تآمل و نگرش است ، او از تضاد های اجتماعی و وضعیت دوگانه حاکم رنج می برد و با زبان شعر نا هنجاری های جامعه را به بیان میگرفت تا دولتمردان وقت را به اشتباهات شان متوجه سازد .

مرحوم طالب قندهاری یک نویسندهء چیره دست، شاعر توانا و آزاد منش بود که به دو لسان ملی کشور دری و پشتو شعر می سرود. 

نخستین مجموعه اشعارش در سال ۱۳۶۹ خورشیدی در کابل بچاپ رسید . در سرایش اشعار بیشتر پیرو سبک های عراقی و هندی بود .                                                             

مجموعه ای  دیگری از سروده هایش بنام (کربلا)  در ایران منتشر شد و مجددآ در سال ۱۳۶۲ خورشیدی اثر دیگری از وی تحت عنوان « نگاهی به دیروز و امروز افغانستان» در ایران به زینت چاپ آراسته شد.

در مورد بیوگرافی مرحوم طالب قندهاری متأسفانه معلومات کافی در دست نیست ، اما به نقل قول از شبکهء اطلاع رسانی افغانستان ،سال تولد این مرد وارسته را (۱۲۸۸) هجری شمسی روستای « یگاوند» ارزگان ثبت نموده اند که در نزدیکی قندهار قرار دارد.

اما آنچه درخور بحث و توجه شایان می باشد اینست که چرا جامعهء فرهنگی کشور و در رأس  آن وزارت اطلاعات و فرهنگ در قبال معرفی شخصیت های فکری و فرهنگی خاموش اختیار نمودند و کاری انجام ندادند.. امروز بسیاری از شخصیت های فرهنگی و قلم بدست جامعهء ما با تأسف ناشناخته باقی مانده و حتی بسیاری نمیدانند که محل دفن آنها کجاست!!!

طالب قندهاری را میتوان یکی از همین سلسله افراد که سالیان سال در جامعهء فرهنگی افغانستان قلم بدست گرفته و کار کرده ، یاد کرد که  با تأسف امروز چیز زیادی از وی در افغانستان موجود نیست، اما  به نقل قول از  زنده یاد استاد محمد آصف فکرت که در وبلاگ شخصی شان(یادها) در مقاله ای که بتاریخ ۱۳ اپریل ۲۰۰۸ میلادی تحت عنوان (یاد باد آن روزگاران) تحریر یافته بود  در مورد مرحوم طالب قندهاری چنین می خوانیم :

« روان طالب قندهاری شاد که همین دم به یادم آمد که ۱۹ سال پس از آن تاریخ، یعنی در حدود سال ۱۳۶۳ خورشیدی، من نسخۀ خطی مجموعه یا دیوان اشعار او را در آستان قدس دیده بودم. به فهرست مراجعه کردم و دیدم که بلی، کتابی با عنوان دیوان طالب قندهاری، به خط سید محمود حسینی با شمارۀ (۱۱۸۰۹) در بخش مخطوطات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی (ع) به زبانهای فارسی و پشتو موجود است. این توضیح را با این تفصیل برای آن نوشتم تا اگرپژوهشگرانی درکارو یا در اندیشۀ تحقیق و گردآوری آثار شاعران قندهار یا به طور اخصّ علاقمند طبع آثار مرحوم محمد حسین طالب قندهاری باشند، نشانی مجموعۀ معتبر اشعار او را بدانند. طبع اشعار او خدمتی به ادبیات و فرهنگ خواهد بود.»

بسا جای افتخار است که آثار نویسنده گان ، شاعران، دانشمندان وحتی هنرمندان ما در کشورهای همسایه بدان ارزش قایل میشوند و ارج می نهند ، اما با تأسف در کشوری که در دامان آن پرورش یافتند ، رشد نمودند ، زحمت کشیدند و عمر شان را صرف خدمت کردند چنین جفا در حق شان صورت می گیرد که حتی آثار شان را نمیتوان یافت ، در حالیکه این وظیفهء حتمی وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور ماست تا حد اقل در جمع آوری و چاپ اشعار طالب قندهاری و ده ها تن دیگر از شخصیت های فرهنگی که به فراموشی سپرده شدند، اقدام نماید.

پس از ملاقات با مرحوم طالب قندهاری ، تا جاییکه من اطلاع دارم این آخرین دیدار این دو دوست و همکار قلمی بود ، زیرا چند ماه پس از آن در نخستین روز برج قوس ۱۳۶۰ خورشیدی پدرم دار فانی را وداع گفته  و رخ در نقاب خاک کشیدند و طوری که بعد ها اطلاع یافتم چهار سال پس از ایشان در سال ۱۳۶۴ خورشیدی دوست صمیمی شان مرحوم طالب قندهاری نیز به رحمت ایزدی پیوست ، روح شان شاد و یادشان گرامی باد.

اینهم یکی از سروده های زنده یاد طالب قندهاری که در شماره ۴ سال پنجم جریده ترجمان مؤرخ  پنچشنبه ۲۱ ثور ۱۳۵۱ خورشیدی بچاپ رسیده بود:

(به اجازهء خواجه حافظ)

اراده و اداره

به قصد رشوه سحر  گفتم   استخاره کنم

بلی  معاش   اگر  کم  بود  چه  چاره کنم

نه مخبرم نه مفتش نه سارنوال نه پولیس

مرا  چکار   که   تقبیح  رشوه  خواره  کنم

من آن نیم که چو میرزا عموی سادهء خویش

بچای  تلخ   و   به  نان  خنک  گذاره  کنم

ز مفلسی  و  غریبی  و  گشنگی هر شب

ستاره  های  فلک  تا  بکی   شماره  کنم

بهر کنار و  بهر گوشه چور و قاچاق است

چسان  ز  حلقهء   یغما گران  کناره  کنم

روا  اگر   چه   نباشد   ولی   روا    نبود

که می خورند حریفان  و  من نظاره کنم

بمن  تو  چوکی  و  موتر بده  و باز ببین

که  فخر  بر  فلک و  ناز  بر  ستاره  کنم

بدست  هر که ببینم  ز دور  بندلِ  نوت

بسوی  جیب  دهن  باز خود  اشاره کنم

اگر چه پیرم  و  اما  بزور   و   زر   باری

جوان  شوم ز سر و  زندگی دوباره کنم

برای  اینکه  به  همسایه  ناز   بفروشم

بر آن  سرم  سر  دیوار  را   کتاره   کنم

پلاو ِ  قابلیِ   ازبکی   چه   مزه    دهد

اگر  که   روغنش  از  روغن  هزاره کنم

ز راه و رسم گریزی به حج روم هر سال

بوقت  جشن  اگر  کارنوال  اجاره  کنم

ز خنده  رویی  مه پاره  های  پاره یخن

چرا  ملامت  اوباش  چشم   پاره   کنم

اراده   خواهد   محکم   ادارهء  اوضاع

بگو  شکایت  ضعف  کدام  اداره کنم

به رشوه خوار و به رشوت ده و به دلالش

هزار   مرتبه    نفرین   آشکاره    کنم

از آنکه خلق خدا دوست داندم (طالب)

حوالهِ  سر دشمن  به  سنگ خاره کنم

طالب قندهاری

02 مارس
۳دیدگاه

مرغِ دل

تاریخ نشر :  شنبه ۱۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

مرغِ دل

مرغِ  دل   من   پریدنی  نیست

دیگر  دلِ   من  ربودنی  نیست

از غصه و  رنج  من  چه   پرسی

غمناله ی  من  شنیدنی  نیست

عمری   به   تمنای   تو   بودم

مهر تو  ز  دل   بریدنی  نیست

یعنی  به   تو  ای   نگارِ  خوبم

عهد من  و تو  گسستنی نیست

ای ماه  دل   افروزِ   جهان تاب

دل  از  بر  تو  زدودنی  نیست

دل داده « بشیر » به  آرزویت

هرچند که بدان رسیدنی نیست

قیوم بشیر هروی

۱۱ می ۲۰۱۹

ملبورن – استرالیا

25 فوریه
۳دیدگاه

عالمِ اسرار

تاریخ نشر : یکشنبه ۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  بسم الله الرحمن الرحیم

شکوفه نرگس بر دامان عطر آگین نرجس شکفت و آشیان دل های ما را

به شبنم نگاهش بر افروخت و گلبرگ خشکیده ی جان های مانرا به نسیم

کلامش به بهار کشید. کنون با دل های آکنده از شور و شعف  طلوع

خورشید امامت و ولایت حضرت ولی عصر (عج) را به کافهء مسلمین

جهان بخصوص هموطنان گرامی ما تبریک و تهنیت عرض می نمایم ،

اجر دارین نصیب مؤمنین باد.

سرپرست سایت ۲۴ ساعت


قیوم بشیر هروی

عالم اسرار

آخر ای سرورِ من مونس  و غمخوار تویی

مرهمِ   دردِ   منِ  خسته   و  بیمار  تویی

بی وجود تو همه کون  و مکان هیچ  بود

باعث   خلقت   این   عالمِ   اسرار   تویی

درد فرقت ز ازل  جان  و تنم  سوخت ولی

ای   تسلی   دلِ   این   تنِ    افگار   تویی

در گلستان  محبت  سخن  مهر و  وفاست

مهدیا  زینتِ  عالم ،   گلِ  بی  خار  تویی

بنگر سخت  پریشان  بود این  جان و  تنم

منکه  غربت  زده ام  همدم  و دلدار تویی

روز مولود شده و چشم جهان  روشن شد

وارثِ  دین  نبی  (ص)  حجت  دادار تویی

تا به  چند  ناله   زنند  مردم  بیچاره ی ما

ایکه خود  چاره و  هم  قافله  سالار  تویی

بینوا گشته  دلِ زارِ ( بشیر ) سخت ز فراق

ای  تمنای  دل  و  دیده ی   اشکبار  تویی

ملبورن – آسترالیا

۱۴ شعبان ۱۴۳۳ هحری قمری

 

12 فوریه
۱ دیدگاه

خورشیدِ ماندگار

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قیوم بشیر هروی

۱۲ فبروری ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

اخیرآ نسخه د یجیتال مجموعهء سروده های بانو مریم سپهرتحت عنوان « خورشید ماندگار»  بدستم رسید که قبل از هر چیز از لطف این شاعربانوی گرامی اظهار سپاس و امتنان می نمایم.

این مجموعه  توسط انتشارات زرین مهر و همکاری بنیاد جهانی سخن گستران سبزمنش به تعداد ۵۰۰ نسخه  در تهران به چاپ رسیده که شامل ۱۴۰ غزل و ۱۵۴ صفحه میباشد که در آغاز با سخن ناشر ( واحد انتشاراتی بنیاد جهانی سبزمنش) آغاز می شود که در بخشی از آن چنین می خوانیم:

” واحد انتشاراتی بنیاد جهانی سبزمنش افتخار دارد که گزینه غزل های بانوی فرهیخته و پر تلاش ( ماری امیر سادات مشهور به مریم سپهر، عضو فعال بنیاد جهانی سبزمنش) را پیش کش شما عزیزان می نماید.

بانو سپهر، متولد کابل بوده و سند کارشناسی از دانشکدهء حقوق و علوم سیاسی دارد، دو سال به صفت آموزگار تجوید در دارالحفاظ هرات ایفای وظیفه نموده است و اکنون در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک فعال فرهنگی مشغول طراحی لباس و سرایش شعر می باشد.”

با مطالعه این مجموعه به استعداد بانو سپهر پی برده و دریافتم که با احساس درونی و علاقه مفرطی که به شعر و ادبیات دارد قلم بدست گرفته و چکیده های ذهنش را روی کاغذ ریخته و در نهایت کتاب زیبایی را  مرقوم نموده که امروز بدست علاقمندان شعر و ادبیات قرار گرفته است.

هرچند این اثر نخستین مجموعه ی شعری خانم سپهر میباشد ، اما با پشت کار و توانمندی توانسته از هر چمن سمنی را در کنار هم قرار دهد تا مجموعه ی ماندگاری را بوجود بیاورد ، شاعر با احساس پاک شاعرانه اش از مادر ، وطن ، عشق ، محبت  ، شادی ، امید  و درد هاییکه سرزمینش تحمل نموده بسراید ، او در هر شعر توانسته در عمق آن قدم بگذارد و طوری بسراید که خواننده خودش را در آن حس کند ، گویا از زبان او سروده شده باشد.

او که خود مادر است ، در مورد مقام مادر چنین میگوید:

مادرم عشق  و  پیام  زندگی ست

مادرم  یعنی   تمام   زندگی ست

قوت وقلب و دل وجانِ من است

مادرم   والا   مقامِ   زندگی ست

شاعر که با همان روح لطیف زنانه گی شاعرانه اش درد های فراوانی را یا تجربه کرده و یا شاهد آن بوده آزادی را ستایش نموده  ودر غزلی چنین فریاد می زند:

فضای نو بـهـار  و  سبز و رنگین  است آزاد ی

چــه طعمی دارد و  بسیار شیـر ین است آزادی

غـلامی تا بـه کی ، برخیز در سنگر  عبادت کن

کـه بـر آزاد گان ایمان و  هم د ین است  آزادی

آری! او عاشقانه می سراید و عشق را آمیخته با احساس درونی اش دانسته و می گوید:

روح مـن تـا  هـمکـلام   عشق شد

 سینـه ام تسخـیــر نـام  عشق شد

 شعـرهـایـم بـا تمـام شور و شوق

 بــا حــلاوت از  مــرام  عشق شد

شاعر که بدون شک درد ها و مصیبت هاییرا که بر هموطنان دربندش وارد شده با جان و دل لمس نموده و نظاره گر بوده از ناهنجاری های حاکم بر کشورش بستوه چنین داد می زند:

سفیدی روز مـا را شام کـردند

 نسنجیدند و کـار خـام کـردند

 بــه هـرسو انفجــار و انتحاری

خیابان هـای مـا را دام کــردند

قابل تذکر است که در این اثر خواننده با دو تقریظ بر میخورد که یکی از محترم استاد فرامرز عرب عامری از استادان عرصه ادبیات در ایران  می باشد و در قسمتی ازین تقریظ چنین می خوانیم:

” ادبیات و شعر به تنهایی می تواند خواستگاه پیروزی ها و شکست ها باشد. شاعر شاید تنها ترین لشکر یک نفره ای ست که با شعر خود ذهن ها را در یک مسیر جاری و قلب ها را به حرکت می آورد و بی درنگ گران بهاترین میراثی که می توان برای آیندگان گذاشت شعر است .”

استاد عرب عامری در بخش دیگری چنین می افزاید:

 ” مجموعه ی شعری « خورشید ماندگار» که حاصل تلاش سرکار خانم مریم سپهر از شاعران هم زبان و پر تلاش افغان است ، یکی از نمونه های ارزشمندی می باشد که دریچه وسیعی برای آینده ی درخشان پیش روی شاعر این مجموعه می گشاید. “

در ادامه  تقریظی هم از  محترم پروفیسور احمد شاه رفیقی استاد دانشگاه تعلیم و تربیت کابل و نخستین رئیس دانشگاه غزنی آمده که چنین می خوانیم:

” کتاب « خورشید ماندگار« که در دست شماست ، محصول اندیشه ها ، تخیلات هنرمندانه ، صور خیال و بازتاب دهنده ه ی احوال سخنور نادر کلام « مریم سپهر» و جامعه ی زن ستیز او است.

در این اثر هنری اشعار دل نشین زنانه بازتاب یافته است که افکار و احوال و تهور سیمین بهبهانی را تداعی می کند.

مریم سپهر شاعر خداداد است که بسیاری از زنان سخن سرای از آفرینش های بدیعی و هنری دل انگیز او ، رشک می برند . مگر نمی دانند که به قول حافظ ( قبول خاطر و لطف سخن خدا داد است).

گاهی در شعر با محبوب ، بی باکانه و با شجاعت منحصر به فردش ، راز دل می کند و رعایت جامعه ی زن ستیز را نمی کند و پروای افترا سازی حسودان تنگ نظر و مردان شاعر ستیز را ندارد.

من بر علاوه که این اثر شعری مریم سپهر را قابل چاپ می دانم ، نشر و اشاعه ی آنرا برای غنامندی ادب و فرهنگ و زبان فارسی فیض من می دانم. “

و اما سخن شاعردر ادامه زینت بخش این مجموعه است که بانو سپهر با صداقت و اعتماد به نفس سخنش را چنین آغاز می کند:

” بنام آنکه انسان را آفرید و در وجود او تخم عشق را کاشت که از آن شعر جوانه می زند ! حس درونی انسان با شاه کارهای زیبا و بی نظیر به وجد می آید و یکی از آن شاه کار ها شعر است و من با قلم به دستانی که شعر را روح طبیعت نامیده اند کاملا موافق ام. چون شعر در حقیقت همان ذوق و عشق است که رنگ آمیزی شده و در مقابل چشم ما گذاشته می شود ، طوری که با مروز زمان با وجود این که این سلسه بی روح نمی شود برعکس بر جلایش آن افزوده می شود. “

در قسمت دیگری چنین می خوانیم:

شعر وقتی در وجود آدمی جاری می شود توانایی های بی شماری می آفریند که آدمی را قادر می سازد اثری خلق کند که تسکین دل هر دل شکسته ای باشد، هر شعر خواندنی و هر شاعر دوست داشتنی است ، اما هر نوشته ی شعر و هر نویسنده ی شاعر نمی شود ، شاعر وقتی می تواند اثرش را به شاهکار زنده تبدیل کند که عشق را مقدس و قابل اعتماد بپندارد، وقتی به عشق و صاحب عشق پناه می برد نیروی جسمی و فکریش چند برابر می شود و اصل شعر را هم همین سادگی ها تشکیل می دهد . “

احساس این شاعر خوش کلام قابل قدر است ، سروده هایش نمایانگر عواطف انسانی اوست که  در روح  و روان   سراینده  متبلور می باشد ، به امید مؤفقیت های مزید ایشان در اخیر غزلی را از میان این مجموعه تقدیم شما عزیزان می نمایم.

قلب یتیم

 خـاکسترم، درون دلـم مشت ا خـگر است

 زان شعـله ی حـزیـن دل من مکـدر است

 آتـش گرفتـه  قـلب  مــرا دوست مهـربان

 دستش مزن که آتش آن چیز دیـگر است

 مـا خفته ی خمـ وش مگر سیـل پر غـرور

 انــگار بیـن قعـر زمیـن  شـور  اکبـر است

 یـک آسمـان غرور و شـهـامت نشـان مـا

 سمبول افتخـارو شجاعت دراین بر است

 هرکـس کـه مشت خاک مرا گیـرد و  بَرَد

 دانـد درون خـاک دلـم سوز مجـمر است

 بـگـذر تـو از کــرانـه ی  عـشاق  در بــدر

 در اختیـار نیست، تـرا هـرچه وافـر است

 چاقـوی مـا بـرنـده، ولـی قـلب مـا یتیـم

چـون تیـغ در نیام بـرای همین سر است

26 ژانویه
۳دیدگاه

ای عاشقان

تاریخ نشر: پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

میلاد معطر مولود کعبه حضرت علی (ع) را تبریک و تهنیت عرض نموده، سروده اییرا که چند سال قبل سروده شده خدمت خواننده گان محترم پیشکش می نمایم:

قیوم بشیر هروی

به اجازه ای حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی « رح»

ای عاشقان

” ای عاشقان ای عاشقان “، پیرو جوان درکوی او

شور و  نوا  دارند  همه  ،  هر یک  روانند  سوی او

عمری اگر حیران شوند ، نالان و  سرگردان شوند

در جاده  های  بی کسی  همدم  شود  بازوی  او

دل ها ز دست  رفته  چنان ، با  ناله  های  بیکران

از  بلخ  بامی  تا   نجف  ،    دیوانه ی   جادوی   او

عشق  علی  غوغا کند  ، بس  عالمی  شیدا  کند

آشفته  گردد  هر دلی  ،  گر  بر  نگردد   سوی او

یارب دلِ  شیدای  من  ، افتاده  است  در پای من

فریاد  ها   دارد  بلند  ،   دلبسته ای  گیسوی   او

عالم دگرگون می شود، بیچاره افسون می شود

بیند  اگر یک   لحطه ای   آنصورت    ماهروی    او

دلها رود از دست شان ، لطف خدا کرد هستِ شان

یکباره بی خود  می شوند ،  هر آن ببینند روی او

بنگر   رخ   زردِ    مرا   ،    غمناله    و    دردِ     مرا

گردد  مداوا   ای « بشیر »  گیرم  اگر  داروی  او

قیوم بشیر « هروی »

ملبورن – استرالیا

بیست و یک نوامبر ۲۰۱۷ 

 

19 ژانویه
۲دیدگاه

وسوسه

تاریخ نشر: جمعه ۲۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی- ملبورن – استرالیا

وسوسه

زمانی   وسوسه ای  بر  دلم   پدید  آمد

چه گویمت چه  کسی وز کجا شنید آمد

چنان به تیر نگهش  نشانه رفت دل من

چو دل شکاری به یک حمله  شدید آمد

به یک  نظر دل  من شد اسیر   دلبرکی

چنان  که  تیر نگاه  بر   دلم    خلید   آمد

مقابله   نتوانست     دلِ   شکستهِ  من

چه گویمت که چسان  سینه ام   درید  آمد

به فکر  آن  که   نمایم   مهار   حمله  او

ولی دریغ  که  دمار از  دلم  کشید   آمد

و دل  به دام  دل  انگیزِ    دل  ربا  ا فتاد

در  آن  زمانه  غم   بی  دوا   رسید آمد

بصد بهانه و صد حیله اش  اسیرم  کرد

و خونِ دل ز پر  و   بال  من   چکید  آمد

« بشیر» حکایت دل  خوابنمای بیش نبود

چنان که مرغ دل از دامِ  خود  پرید آمد

۱۹ جنوری ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

13 ژانویه
۱ دیدگاه

جان پدر کجاستی ؟

تاریخ نشر : شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

جان پدر کجاستی ؟

اخیرا چند نسخه دیجیتال از آثار ارزنده  محترم دکتور محمد شعیب مجددی بدستم رسید که قبل از هرچیز جا دارد از لطف ایشان اظهار سپاس و قدردانی نمایم.

در میان این آثار یکی هم مجموعه ی اشعاریست که توسط ۵۵ شاعر گرامی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان سروده شده و توسط محترم داکتر محمد شعیب مجددی جمع آوری و از سوی انتشارات قدس در هرات به زیور چاپ آراسته شد.

عنوان این کتاب « جان پدر کجاستی؟ نام دارد که در ۱۳۶ صفحه به طبع رسیده.

این کتاب در مورد حمله تروریستی است که چند سال قبل بتاریخ ۱۲ عقرب سال ۱۳۹۹ خورشیدی  در دانشگاه کابل بوقوع پیوست و تعدادی از دانشجویان به شهادت رسیدند و عده ای زیادی نیز مجروح شدند 

محترم داکتر مجددی ، در پیشگفتار این مجموعهء زیبا در حالیکه خبر از یک تراژیدی بزرگ میداد چنین نوشتند:

 ” « جان پدر کجاستی؟» پیام پدری که با جهانی از دلهره، ترس ، امید ، یآس و انتهای محبت پدرانه بر روی صفحه خونین تیلفون فرزند بخاک و خون غلطیده اش نقش گردیده است.

« جان پدر کجاستی؟» سه کلمه که دنیایی از غم ، پریشانی ، درد و فریاد های جستجو گر و آرزومند را جاویدانی گردانید.

پیام « جان پدر کجاستی؟ » نشان دهنده محبت ، چشم انتظاری و اضطراب دل پدری است که نورچشمش ، جانش ، جگر گوشه اش و غنچه دلش در جمله مهاجمان مسلح به پوهنتون / داشنگاه کابل پربر شد. “

آنچه درخور توجه می باشد گزارشی است که از قول مسئول جمع آوری وسایل قربانیان پس از حمله تروریستی بیان شده است و شخصی بنام امید مهریار که مسئولیت این کار را بدوش داشته چنین می گوید:

 ” « متوجه تلفنی شدم که کسی با مالک آن ۱۴۲ بار تماس گرفته بود و نهایتآ یک مسیج دریافت کرده بود؛ جان پدر کجاستی؟ چقدر سخت بود دیدن این لحظه.» این پیام با سرعت از دلی به دل دیگر نشست و اشک هزاراغن اسنان در سراسر جهان جاری گردید. هرکدام با درد و اندوه ، خشم و غضب ، اشک وآه زمزمه میکردند.

« جان پدر کجاستی؟ » فقط سه کلمه با کهکشانی از ستاره های معانی و مفاهیم … « جان » تمام نیرو و انرژی که بنده خاکی را متحرک و زنده در جهان انسانیت و اشرف المخلوقاتی میگرداند. « پدر» انسانی که شب و روز سعی و کوشش مینماید تا برای فرزندان پشتیبان و محافظی از همه نیازمندی های شان باشد . چه زیبا نوشتند:

« یک پدر

تنها یک پدر نیست … .!

وگاهی سقف بالای سر

و گاهی جانی برای زندگی هست

پدر سپری است بر ناملایمت های روزگار

پدئر فقط تاج سر نیست ، پدر دنیاست … . !»

و « کجاستی ؟» انگیزه و نیت تمام انرژی ، قدر و احساس انسان که در تلاش و جستنچو می باشد تا آن گمشده و آرزویش را دریابد و باسعی و کوشش به آن مدینه فاضله رسیده و تشنگی هجران و دوری را به رضائیت و شادکامی وصل برساند.                           

جوانان دانشجو مثل مرغ بسمل در خاک و خون غلطیدند و پدران ، مادران در غم ار دست دادن عزیزان سوختند و ناله و فریاد کشیدند. ”                                          

در ادامه ،  این پیشگفتار از وقایعی بیان میکند که مادران ، پدران و درکل خانواده ها بدنبال جگرگوشه های شان چه دردها و رنج هایی را متحمل شدند.                                  

و همچنین حکایت های در مورد قربانیان این حادثه که اکثر دانشجویان ممتار بودند از سوی والدین ، دوستان واقارب و در مواردی از زبان خود قربانی نیز بیان شده که قبل از این حادثه  در ویدیویی ثبت شده بود غافل از اینکه دیگر فرصتی برای تکرار چنین سخنانی نخواهدداشت ، میخوانیم.                                      عمق این فاجعه بحدی بود که دیری نپایید خبر آن سراسر جهان رافرا گرفت و بلافاصله شاعرانی از کشور های افغانستان ، ایران و تاجیکستان دست بقلم برده و سروده هایی را تحت عنوان « جان پدر کجاستی؟»  سرودند که نه تنها احساس پاک شاعرانه ی شانرا به تصویر میکشد ، بلکه  بیانگراندوهء بی پایانی شد که به خانواده های زیادی تحمیل گردید . 

محترم مجددی با جمع َآوری این همه سروده در مورد این حمله ناجوانمردانه کار بس بزرگی انجام دادند که قابل قدر است. هرچند با نوشتن ده ها کتاب شبیه این نمی شود زخمی را که بر سینه های  داغدار خانواده های قربانیان نقش بسته است را از بین برد ، اما بدون شک می توان اندک تسلی برای خاطر آنها فراهم آورد  که جناب مجددی اینکار را انجام دادند.

با آرزوی شادی روح همه آن قربانیان و تسلی خاطر بازماندگان شان ، از میان همه سروده ها ، تنها یک سروده از هرکشور را انتخاب و تقدیم شما خوانندگان محترم مینماییم که در پایان همین مطلب به نشر میرسد.

در پایان با سپاس مجدد از جناب دکتور محمد شعیب مجددی ، چاپ این اثر ارزنده را تبریک گفته ، مؤفقیت های مزید شانرا آرزومندم.

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

 

از شاعر درد آشنای کشور تاجیکستان مرثیه ای جانسوزی را چنین می خوانیم:

جان پدر کجاستی ؟

گنج حیات ماستی ، گوهر بی بهاستی ، 

آینهِ صفاستی ، الههِ حیاستی ،

جان پدر ، کجاستی؟

حرف بزن چه ها شده ، از چه دلم سیا شده ،

زندگی بی ضیا شده ، نور و فر و ضیاستی ،

جان پدر ، کجاستی؟

ریشِ دلم برای تو ، جان و دلم فدای تو ،

کی شنوم صدای تو ، زخمی ماجراستی؟

جان پدر ، کجاستی؟

مادر خسته دل خزان ، جان ودلش به صد فغان ،

سوخته مغز و استخوان ، در چه دم و دغاستی؟

جان پدر ، کجاستی؟

یک خانه از غمت حزین ، داغغ سما و هم زمین ، 

هست سزای ما همین؟ راست بگو ، ز راستی ،

جانِ پدر ، کجاستی؟

جان و دلم الو گرفت ، دهشت نو به نو گرفت ،

دیو تو را گرو گرفت ؟ بند یگان بلاستی؟

جانِ پدر ، کجاستی؟

بر تو نمی کند اثر ، زلزله ِ غم پدر ،

چپه شد آسمان به سر ، غمبر و غمزداستی ،

جانِ پدر، کجاستی؟

زود نویس ، دخترم ، خانه روم خبر برم ،

شد پاره پاره پیکرم ، پیش درِ خداستی؟

جانِ پدر، کجاستی؟

علی اصغر شیری ، شاعر زنجانی از کشور ایران  غصه هایش را چنین بیان نموده:

جانِ پدر کجاستی؟

گفتی که اشک یار شریف  است گریه کن

چشمان اشک بار  شریف  است  گریه کن

میراث ما غم است ، فراق است، غربت است

اندوهِ  ریشه  دار   شریف  است   گریه کن

” جانِ  پدر  کجاستی؟ ”   امشب   نیامدی

این  گونه  انتظار  شریف  است   گریه کن

نعش برادری  است  به  دامان ِ   خواهری

این قلب  داغدار  شریف   است   گریه کن

آتش     گرفته      پیکره ِ       دودمان      ما

فغان  این  تبار  شریف   است  ،   گریه کن

غم ریشه کرده  در وطنم  ، داغ  به  پشت داغ

کابل همان مزارِ   شریف   است   گریه  کن

شاعر شیرین کلام هم دیار ما محترم دکتر پرویز آرزو نیز چنین سرودند:

جان پدر کجاستی؟

حوصله گشته تنگ تر ، جان پدر کجاستی؟

درد رسیده پشت  در،  جان پدر کجاستی؟

روز   سیاه   آمده   ،   ماه   به     آه    آمده

گشته سپیده در بدر ، جان پدر  کجاستی؟

بس که زبانه زد شرر ، از دل  این  زمینِ شر

ریخت ز آسمان جگر ، جانِ  پدر کجاستی؟

عقل پر از جنون شده  ، قلب پرنده خون شده

گم شده باز بال  و پر ، جان پدر  کجاستی؟

برگ به برگ مرگ گل ، نور امدی گشته گل

خاک به سر شده سحر، جان پدر کجاستی؟

بر سر دست باغبان ، هر چه درخت داده جان

باز   جفا   کند  تبر   ،  جان   پدر  کجاستی؟

دیر ترک که آمدی  ، از  سر  راه  خود  کمی

نانِ برشته  هم  بخر ،  جان  پدر  کجاستی؟

امشبّ درد می رسد ، بی تو چه سرد می رسد

خواب نمی شوی مگر؟ جان پدر کجاستی؟

عقرب ساعتم چنان ، زخم زند بر استخوان …

بی تو نمی شود به سر ، جان پدر کجاستی؟ …

01 ژانویه
بدون دیدگاه

سال نو مبارک

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۱ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

از دوستانی که اسامی شان از قید قلم مانده

پوزش می طلبم ، قابل یادآوریست که اسامی

تعدادی از عزیزان با نام کوچک شان و برخی

با نام فامیلی درج شده است.

سال نو مبارک

سال   دگر   شد  ،    مبارک  بود

بر    همه     یاران     تبارک   بود

واه که چه زیبا و چه شورآفرین

وقتی تو باشی به عزیزان قرین

لطف  خدا   شامل  حال  تو  باد

در همه  جا  حتی  به  روز  معاد

من که غریبم و  به غربت  حزین

دور ز وطن  گوشهء   روی  زمین

دفتر  فیسبوک    صمیمانه   شد

مکتب و دانشگه و  گل خانه شد

همره و  هم  بازی   و  پروانه ای

هم سخن و هم دل  و  جانانه ای

جمله    بیافتم    به   مرورِ   زمان

هر یکی  از  کنج   و  کنارِ   جهان

آصف ما با حسنی  جان  ماست

نوری  و عسکر  ز یاران   ماست

نام   ظفر    بود      بمن     آشنا

هموطن   این  شاعر درد  آشنا

مردِ     ظفر مند       توانای    ما

شاعر   آزاده ای     ما وای    ما

بین عزیزان دگری  است  فروغ

آنکه به شعرش  نپسندد  دروغ

شاعر آزاد  و  خوش  اندیش ما

هموطن و همره و هم کیش ما

رمزِ سخن سنجی  جوهر ببین

گنجی  پر  از  دانهء  گوهر ببین

من   ز   تمنا    سخن    آموختم

دیده  به گلزار  و  چمن  دوختم

نام  ثناء شاعر ِ شیرین  سخن

دور ز وطن  گشته  نمایان بمن

خاطره  هایی   ز پدر   بر دلش

از وطن  و از  چمن  و  حاصلش

مکتب بیدل  که  بود  لاله  گون

ازدل زرغون  بشنو چند و چون

او  که  ز  بیدل  سخن  آموخته

چشم  به   الفاظ  کهن  دوخته

نام  توکل   که     بود     نازنین

بر سخن  و حرف   دلِ  او ببین

شور  و  صفا  بهر   شما   آورد

او  سخن  از   لطف  خدا  آورد

حضرت   استادِ    محبت   اسیر

شاعر خوشنام  و گلِ  بی نظیر

نعمت ترکانی ماست خوش کلام

بر او رسانم  به  هزاران  سلام

حضرت پرتو  صفا بخش ماست

شاعر نو آور جانبخش    ماست

نعمت  مختار که  تا    زاده  شد

راهِ صعب شعر کمی ساده شد

شاعر بی ترس خدا دادی است

در  پی  ویرانی   بیدادی  است

نام  حکیم   هموطن   خوب  ما

شاعر خوش  طینت محبوب ما

طارق و اشراقی و هم باختری

زیبا     سرایند     سرودِ    دری

حضرتِ اشکبار و صمیم همچنان

شعر صفا بخش بسرایند چنان

نعمتِ پژمان که زیبا   سراست

شاعر آزاده به شور و  نواست

همچو علی یار بدلم است قرین

حرف  او  گردیده  بدلها  شیرین

شعر همایون که  بدلها  نشست

 شبنم و پروانه به گلها نشست

ظاهر  ما   آنکه   عظیمی   بود

رستمی از  خطه ی   نامی بود

تازه گی  و  شور و طراوت ببین

در  سخنش  رد   شقاوت  ببین

صدیق و میرزایی و الماس بلخ

جملگی شیرین بکنند  کام  تلخ

احمدی   و   بهمن   و  پیوند  ما

از شهر کابل  تا  به   غوربند ما

نام   جبین   و   فریدون    چنان

باعث   آرامش  روح    و    روان

احمد  محمود   و   توانا ی    ما

واعظی و خنجری  همرای  ما

نام ستیز نقش  دو  بیتی شده

هر سخنش بسته به بیتی شده

نزهت ما شاعر شیرین  سخن

هرسخنش دور  ز  رنج  و محن

احمد    زرگر   و    محمد   ببین

پیرو  و  دلباختهء   احمد   ببین

نام وثوق  است چنان  با یقین

شعر و  کلامش  چنان   انگبین

صامدی  با  شعر  نو  غوغا  کند

ره به  دل  هر کسی    پیدا  کند

بلخی و میوند و  وصال هر کدام

مریم  و طرزی  همگی  مستدام

داود عاشوری  رفیق  من است

مصلح ما همچو عقیق من است

هر یکی با شعر نشاط  آور اند

شاعری  از  وادی   نام آور اند

صابر مرحوم  و  صبا  در  کلام

هردو سخنور ز هری والسلام

سایت هنر پرور   نقش  آفرین

مهدی ما است به دلها   قرین

روز و شب  هردم   صفا   آورد

شعر و سخن از همه جا آورد

جان ( بشیر) باشدو جانان او

سال  نو  و  جمله  عزیزان  او

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

اول جنوری ۲۰۲۴

31 دسامبر
بدون دیدگاه

آغاز سال نو ۲۰۲۴ میلادی مبارکباد

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۱ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ جنوری ۲۰۲۴ میلادی –  ملبورن – استرالیا

دوستان عزیز ! آغاز سال نو ۲۰۲۴ میلادی بر همه شما مبارکباد.

امیدواریم در سال نو شاهد برقراری صلح و ثبات در جهان و ختم جنگ های خانمانسوز بوده و همچنین شاهد بر آورده شدن حقوق حقه هموطنان ما بخصوص ( بانوان ) عزیز باشیم و بزودی شاهد بازگشایی مکاتب و دانشگاه های دخترانه گردیده و ختم قیودات طالبانی بر بانوان کشور  نظاره گر باشیم.

 امید است سال پرخیر و برکت برای همه شما عزیزان و تمامی انسانهای روی زمین بخصوص هموطنان دردمند و  خانواده های محترم شان باشد.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

 

30 دسامبر
بدون دیدگاه

بها

تاریخ نشر: شنبه ۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بها

چرا به  درد  من  امشب  دوا  نیاوردی

به جای  ناله به دل  یک  صفا نیاوردی

جوانیم همه در حال اضطراب گذشت

به  دلنوازی    من     همنوا    نیاوردی

دلم شکسته و افسرده  حال  و بیمارم

برای   این   دلِ   بیمار  شفا   نیاوردی

مپرس  از من افسرده  دل که رنجورم

برای   رفع     کدورت    وفا     نیاوردی

هوای عشق نگر درد بی دوا شده است

چرا   به    رنج    دلم    انتها    نیاوردی

اگرچه آخرسال است وعمردرگذر است

برای  سال   جدید    یک  قبا   نیاوردی

بیا  به  سال  نو  و  از دلم  برونش  کن

که تا  نگویمت   یک  همصدا   نیاوردی

چه گویمت که « بشیر» من پریش ودلتنگم

برای   این    دلِ    نالان   بها   نیاوردی

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

سی ام دسامبر ۲۰۲۳

25 دسامبر
۲دیدگاه

رقص شگوفه ها (دهمین اثر بانو هما طرزی)

تاریخ نشر: دوشنبه ۴ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رقص شگوفه ها

رقص شگوفه ها عنوان دهمین مجموعه ی شعری بانو هما طرزی شاعر زیبا سرای وطن ماست که اخیرا اقبال چاپ یافته است.                                                                                  

این اثر زیبا در ۳۳۰ صفحه  مشتمل بر سروده ها ، دلنوشته ها و نگاره هاییست که توسط این بانوی گرامی رسامی و در آن گنجانیده شده.                                                                        

در آغازین این اثر چنین می خوانیم:

بنام یکتا

” به همسرم دکتور اسکندر رستگار که عاشقانه زیست مغرورانه جنگید و شرافت و ادب و انسانیت را نمونه بود.روحش شاد وعشقش در قلبم جاودان…                                      

به استاد لطیف ناظمی نا خذای کشتی دریای پر موج شعر معاصر افغانستان و ذهن شادابش درفضای ادبیات کنونی ما. ”                                                                              

با خوانش این مجموعه شعری خانم طرزی که  نگاره های از هنرنمایی این شاعر گرامی و هنرمند  نیز در لابلای اوراق این اثر جا گرفته است ، او را شاعری یافتم صادق ، با بینش واقعی از عشق آنطوریکه در دل می پروراند و با بیان زیبا آنرا بی آلایشانه به نمایش میگذارد.                                                                        

آری ! او شاعریست عاشق ، زیبا کلام و با وقار که عمری را در کنار شوهر مرحومش  با فرزانگی زندگی کرد ودلبرانه بدو عشق می ورزید و حتی پس از مرگ شریک زندگی اش همچنان عاشق اوست و برایش می سراید و با یاد و خاطراتش زندگی می کند.                

آنچه درخور توجه میباشد سروده های عریان و تراوشات ذهنی اوست که بی پرده حرف دلش را بیان می کند و بعباره ای با تابو شکنی و آزاد اندیشی آنهم درسرزمینی بنام افغانستان که متأسفانه اکثرآ زنان آن در حصار رسومات و عرف های موجود در آن گیر مانده اند ، صدا بلند نموده و هیچ خوفی بدل راه نداده است.

سوژه هایی که درین اثر برگزیده شده ، هریک نمادی از طرز تفکر شاعر در بیان ناگفته های ذهنی و حقایق عینی زندگی او می باشد .

این شاعربانوی گرامی در بخشی از دیدگاه خودش که همان پیشگفتار است ، در مورد این اثر با ارزش چنین می گوید:

” در این کتاب زنی سخن می گوید که گاهی با شادی های کودکانه می خنند و گاهی از بی مهر های زمانه می نالد. اما در این فراز و پس روزگار دیرینه یارش همیشه بااوست.

در عاشقانه هایش از عشقی سخن می گوید که چون بهاری آمد و در پاییزی نا پیدا شد و رهایی و آزادی از چنین عشقی راشادباش می گوید و در رهایی اش بال می گشاید و چون همای افسانوی به پروازش در آسمان ها ادامه می دهد.                                             

دوری و رخت سفر بستن جفتش بزرگترین مایه آزار اوست . هر جا می رود و با هرکی باشد ، از جفتش جدا نیست و وجود پرمهرش را همیشه احساس می کند. هیچ مردی را همتای او نمی بیند و خود را با یادهایش سرگرم میدارد و به ریشه ی عتشقش قدرت بیشتر می دمد.                                                        او همیشه زنی است که با تمام صداقت و صمیمیت می سراید و حرف دلش را بر برگه کاغذ می ریزد و از کسی باکی ندارد. بااینکه او نخستین بانویی است که شعر سپید و نیمایی را در افغانستان سروده و سروده های زنانه اش را تا امروز هم دوره هایش بیاد دارند ، اما خودش دنبال شهرت و محبوبیت نیست و بیشتر در دنیای خود زندگی میکند ، دنیایی رنگینی که با شعر و نقاشی و طراحی وموسیقی وعشق وانسانیت ساخته است و وجود تأثیر گذار ذات یکتا را بر زندگی اش محیط می داند و لحظات پرشکوهی را در ملکوت آن ذات سیر میکند و به او می اندیشد.”                                                                     

در بخش دیگر چنین اضافه می کند:

” وقتی پیری سراغت میاد دلت به ( مغز بادامت ) خوش است و این کتاب دهم همان فرزند پس کرکی و یا ته تغاری یا مغز بادام هماست که عزیزترش میدارد و آن افزودن سه بخش ، از خصوصی ترین گوشه های زندگی این زن تابو شکن و پرده برادری از راز های نهان اوست :                                                               

۱ – عاشقانه های من و همسرم.

۲ – من عشق چشم کهربایی ام.

۳ – گفتگوی خودمانی (بازگویی عشق هایش به پسرش صدیق).

درین سه بخش از رابطه خودش و همسر ، از کودکی و پرواز همایی اش ، و راز های عاشقانه اش بی پرده سخن می گوید.”

این اثر ارزنده با نظرات دو شخصیت بارز فرهنگی  وهنری جناب استاد لطیف ناظمی و جناب استاد برهنه معصوم مزین یافته که با ژرف نگری بر برگ برگ این اثر توجه نموده وماهرانه اظهار نظر کردند .

دراینجا توجه شما را به  قسمتی از نظریهِ محترم استاد لطیف ناظمی در مورد این اثر جلب میکنیم :

 ” شاعری از تبار عشق

به هما طرزی که می اندیشم سه زن از پیش نظرم می گذرند ،زنی که شاعر است ، زنی که نقاش است و زنی که طراح لباس است.

انگشتان این سه زن ، ده جادوگر سحر آفرین اند که با رنگ ها ، شعر می نویسند وبا واژه ها نقاشی میکنند. پس بیهود نیست که در دفتر رقص شگوفه ها، شعر و تصویر ، باهم در می آمیزند تا کسی نداند که کدام یک شعر است و کدامین نگاره.

رقص شگوفه ها کتاب عشق است وهما طرزی راوی صادق مقوله یی است به نام عشق .”

هنرمند چیره دست استاد برهنه معصوم نیز در مورد نگاره های مندرج دراین اثر چنین میگوید:

 ” گزینش و آمیزه چند رنگ و ساختار رنگها همراستا با نگارش و نگاره های بانوی رنگین سرا (طرزی) نماینده گی از چبود و نام و نشانش دارد و رنگها ما را آگاه می سازد که او « هما» کیست ؟ وجایگاهء او در کجاست.

نمایش رنگ هایش نیز بما میرساند که : هما با رنگ ها بویژه آبی و کهربایی و سبز و سیاه چه گفتنی های ناگفته و پوشیده دارد؟ “

در بخش دیگری چنین می فرماید:

 ” در فراسوی بیشترینه نگاره های بانو هما طرزی جوشش ، جهش ، فوران پیچیده گی و بهم بافتگی و چرخش ، نگاه ها را بسوی خود و مارا به اندیشه وامیدارد که نشانه ای از « حدیث حال» و گوشه ای پندار و خردمندی اوست. “

و اینهم دو سروده از درون این مجموعه که جهت مطالعه خوانندگان انتخاب شده است:

 و عشق

نمی دانم چرا همیشه عاشقم ؟

نمی دانم ؟؟؟

عاشق به تو

عاشق به او

عاشق به این

عاشق به آن

و به زمین و آسمان

و به آن خدای جاودان …

شاید وقتی نطفه من بسته می شد

پدر و مادر صمیمانه عاشق هم بودند؟

مادر میگفت :

( اگر فیلم عاشقانه نباشد به درد نمی خورد)

و پدر میگفت :

( عشقت را بر برگه کاغذ بریز تا همه بدانند که زنها هم عاشقند)

شاید در آن لحظه خدا تخم عشق بر زمین می پاشید؟

شاید چون ماه اردیبهشت بود؟

شاید زمین در چرخش عشق بود؟

شاید در سرنوشت من قلم روی عشق دویده بود؟

شاید شاید شاید…

وبعد از ۷۲ سال …

هنوز به عشق ایمان دارم و صمیمیت هاش

به درد هاش و پابندی هاش

وعشق هیزم تریست که در من جاودانه شعله ور است …

با شکوه و جاودان !!!!!!!!

نیویورک

۲۷ فبروری ۲۰۲۳

*****************

دیدمت «  به همسرم  »

                                                

در آیینه دیدمت

نگاه هات مهربان

و لبخندت چون نسیم

بغل گشودم تا در آغوشت گیرم

نگاه کردی

و از آیینه جدا شدی

و من ماندم

با یاد هات …

نیویورک

۲۹ اپریل ۲۰۲۳  

در پایان ضمن عرض سپاس بابت ارسال نسخه ای از این مجموعه ی وزین ،  برای محترمه بانو هما طرزی آرزوی مؤفقیت و کامگاری نموده و چاپ این مجموعه را که دهمین اثر ماندگار شاعر می باشد خدمت ایشان تبریک و تهنیت عرض می نمایم.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۲۵ دسامبر ۲۰۲۳

 

 

 

23 دسامبر
۴دیدگاه

فسانه

تاریخ نشر: شنبه ۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فسانه

من شعر  عاشقانه  نوشتم بیا بخوان

بی چون و بی بهانه نوشتم بیا بخوان

روزی که  از  کناره ی   دیوارِ  خانه ام

چیدم  گلی نشانه  نوشتم بیا بخوان

رفتی و نیم نگاهی نمودی بسوی من

از  هجرِ  ظالمانه  نوشتم  بیا  بخوان

خواستم ز مادرم که طلبگاری ات کند

طومارِ   عاجزانه   نوشتم  بیا بخوان

گل واژه  های  مهر  و  وفا  و محبتم

بنگر چه ماهرانه  نوشتم  بیا بخوان

از بهر تو ترانه ی احساس و همدلی

با چنگ و با چغانه نوشتم بیا بخوان

گفتم « بشیر» حکایت دل را بدلبرم

بیدار شدم فسانه نوشتم بیا بخوان

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۲۳ دسامبر ۲۰۲۳

21 دسامبر
۱ دیدگاه

شب یلدا مبارکباد

تاریخ نشر : پنجشنبه ۳۰ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۱ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شب یلدا

شب  یلدا  رسید ،  یلدای  من  باش

انیسِ   این   دلِ   شیدای  من  باش

درین چله که فصل سوزوسرماست

طلوعِ  صبح  و  روح  افزای من باش

قیوم بشیر هروی

۳۰ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی

15 دسامبر
بدون دیدگاه

دلِ بیتاب (از مجموعه ی زمزمه های دل)

تاریخ نشر : جمعه ۲۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ میلادی – ملبورن – استرالیا

دلِ بیتاب 

دوست  دارم  ماهِ  عالم  تاب را

نرگس   مستانه ی    بیتاب   را

دوست دارم درشبِ یلدای سال

تعبیری باشم   برایت  خواب را

دوست دارم  عکس  زیبای  ترا

در درون  سینه  سازم   قاب را

دوست   دارم   زلف  پر پیچ  ترا

پیچ  افتد  جمله   پیچ  و  تاب را

دوست دارم محو دیدارت شوم

تا  ببینم  آن  گل  شب   تاب  را

دوست  دارم  با  تبسم   بینمت

غرق   لبخند   آن  لبان   ناب  را

دوست دارم دل سپارم بر دلت

این دلِ   پر حسرتِ  بی  تاب را

دوست دارم ای« بشیر» غوغا کنم

تا   ببینم    آن    رخِ    مهتاب  را

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

جون ۲۰۱۹

11 دسامبر
بدون دیدگاه

تجلیل

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۰ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۱ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تجلیل

من مهر تو  به  سینه ام  تحلیل  می کنم

ابراز عشق همیشه به  تفصیل  می کنم

هر  لحظه  ایکه   یادِ   تو     آید    بخاطرم

جای  ترا   به   خانه ام   تمثیل   می کنم

روزی   اگر  عروسِ    گُلِ   مادرم   شوی

عمرم   کنار   تو   همه    تجلیل  می کنم

هرگاه نظر کنم  به دو چشمانِ  دلکشت

بی  دغدغه  محبتی   تحصیل   می کنم

درشعرمن حکایت احساس وهمدلیست

احساس  دل  برای  تو  تحویل  می کنم

تو  آن  ستاره ای    که   ربودی  دلِ  مرا

هرچه بخواهی  بهر تو تسهیل می کنم

بازا ببین به قامت بشکسته ای« بشیر »

ورنه  بساط    زندگی  تعطیل   می کنم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۹ دسامبر ۲۰۲۳

10 دسامبر
بدون دیدگاه

شررِِ عشق

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۹ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۰ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

باستقبال غزل زیبایی از محترم استاد محمد اسحاق ثنا

از مجموعه ی شکوفه های احساس

شررِ عشق

دوست دارم خنده های  بس دلاویز ترا

چشم  جادوی  تو  و  لعل  شکرریز  ترا

تازه میگردم دوباره گرچه پیرگشته دلم

گر   ببینم   دلبرا  عشق   شرر خیز  ترا

گرچه دلگیرم  ز رنجِ غُربت و  آواره گی

شاد می گردم   بنوشم  جامِ  لبریز ترا

زندگی کوتاه و عمر با آه  و دم میگذرد

خوش  بحال  آنکه   بیند  قدِ   گلریز ترا

عمراگرآمدبپایان ازچه نالم ای«بشیر»

منکه عمری دل سپردم ناوکِ(۱) تیز ترا

ملبورن – استرالیا

۸ دسامبر ۲۰۲۳

 ۱ – در مفهوم استعاری به معنای مژگان زیبا و کشیده ی معشوق است. یعنی این مژگان همچون تیری ( ناوک ) است که با پلک زدن و ناز و غمزه ی چشمان معشوق، بر قلب بی قرار عاشق اصابت میکند

07 دسامبر
بدون دیدگاه

انتظار

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

انتظار

چون خزانِ برگ  ریزم  از  بهار  من   مپرس

از دل خونین و هم از  شام تار من   مپرس

خم  گشته  قامتم  از  رنج   و   بیدادِ  زمان

از  سکوت   مرگبار  و  دلفگار   من  مپرس

عمری درغربت گرفتارگشته ام باصد دریغ

از غم و دردی که دارم هم دیار من مپرس

کاش  میشد با تبسم  از کنار غم  گذشت

لیک  دلگیرم  ز  حال  بی قرار من  مپرس

دردغربت همچو کوه بر سینه ام سنگین بود

ازچنین حال پریش و خوار و زارمن مپرس

میرسد روزی« بشیر» کاین دردهاهم بگذرد

بعد ازین ایدل تو هم از انتظار من مپرس

ملبورن – آسترالیا

۷ دسامبر ۲۰۲۳

 

 

06 دسامبر
بدون دیدگاه

قفس

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۵ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قفس

بر  فراز ِ کلبه ات   پرپر   زدم    اما    نشد

سنگی را محکم  به روی در زدم اما نشد

چونکه  من   دیوانه ام  ا ز  جنس  عشق

عاشقانه  هر  کجایی سر زدم  اما  نشد

این چه بیداد است که مجنون گشته ام

لیلی  من   ناله ی   دیگر  زدم  اما  نشد

عاقبت رفتم درِ میخانه  نوشم جرعه ی

مست گشت تکیه برخنجرزدم اما نشد

ناگهان فریاد   کردم  از  درونِ  سینه ام

بر زبانم   مُهرِ لال و کر  زدم   اما   نشد

ای« بشیر» دیوانه ام باعشق پیوند است مرا

در قفس افتاده بال و پر  زدم اما  نشد

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۶ دسامبر ۲۰۲۳

05 دسامبر
بدون دیدگاه

قسم

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

 

قسم

ای عزیز بهتر از جان بر سر و  جانت قسم

بر قدِ  بالا    بلند    و  زلف  پیچانت   قسم

می سزد بینم سرشب تاسحر بر دیده ات

نازنینا  بر دو  چشم آتش  افشانت  قسم

بسکه زد آتش  به رخسارم نگاه  دلکشت

ای فدای  آن نگاه  ، بر ماه   تابانت  قسم

هرچه گویم ازدوزلف پیچ درپیچت کمست

دلبرا  بر خط   ابرو   و  دو   زلفانت   قسم

سخت  مجذوب تو گردیده « بشیر » بینوا

نازنین  برخنده ها و عشق سوزانت قسم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۵ دسامبر ۲۰۲۳

04 دسامبر
بدون دیدگاه

کٌلبهِ عشق

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۳ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کُلبه ِعشق

در سکوتِ ظلمتِ شب آنچه زیبا است تویی

در طلوع صبح  صادق ز ینت افزا است تویی

ازصبا تا نیمه شب درسینه غوغای تو است

منکه مجنون گشته ام آنکس  که لیلا است تویی 

در نمازم هر  زمان  من  سجده  می آرم بجا

بعدِ  معبودم  مقدس  آنکه  تنها  است تویی

کاش باشی یک شبی درکلبه عشق جان من

ورنه هرشب درخیالم خواب و رؤیا است تویی

باخبر جانا « بشیر» دیوانه ی دیدارِ توست

چونکه درنزدش گلِ من آنکه شیدا است تویی

قیوم بشیرهروی

ملبورن – استرالیا

۴ دسامبر ۲۰۲۳

22 نوامبر
۲دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی در چهل و دومین سالروز درگذشت آنمرحوم

تاریخ نشر – چهارشنبه ۱ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۲ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

در چهل و دومین سالروز درگذشت آنمرحوم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۱ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی

 امروز اول قوس ۱۴۰۲ خورشیدی برابر با ۲۲ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی ،  مصادف است به چهل و دومین  سالروز درگذشت پدر عزیز ما زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی، روزنامه نگار ، شاعر ، نویسنده ،  مؤرخ ،منجم ،ادیب ، محقق و طنز نویس شناخته شده ،نه تنها در کشور افغانستان بلکه در مجامع فرهنگی کشور های منطقه که عمر پربارش را برای شکوفایی فرهنگ غنامند سرزمینش سپری نمود و لحظه ای نیاسود.                                                                        

مرحوم استاد بشیر هروی در سال ۱۲۹۸ خورشیدی در شهر باستانی هرات دیده بجهان گشود ، در آوان کودکی برخی علوم متداوله، علوم وفنون ادبیات فارسی و زبان عربی را بصورت خصوصی فرا گرفت. بشیر در جوانی عضویت کلوپ ادبی هرات را حاصل نمود و در عین زمان به فعالیت‌ های سیاسی نیز اشتغال می‌ورزید.                                                                                            

چنانچه در سال ۱۳۲۲ خورشیدی در شهر هرات با جمعی از یاران چون علامه شهید سید اسماعیل بلخی ، مرحوم عبدالغفار بیدار ،مرحوم لطیف جان سرباز ، مرحوم حجه الاسلام سید حیدر شاه قطب ، مرحوم سرور جویا ،مرحوم  آخوند زاده ، مرحوم  حجه الاسلام سید فضل الله ( مشهور به میرآقا هراتی ) ،مرحوم ملا عبدالحسین منجم باشی و تعداد دیگر در تأسیس حزب ارشاد سهیم شدند.         

مرحوم استاد بشیر کارهای ادبی و نویسندگی را با مجله ادبی هرات آغاز  و با روزنامه اتفاق اسلام ادامه می‌ داد و کارهای اداری را ابتدا با اداره ارزاق وقت و دوایر دولتی و بعداً با شرکت‌های تجارتی خصوصی به پیش می‌برد.                                                                                               

ایشان پس از یک عمر زندگی و خدمت در ولایت هرات به کابل مهاجرت نموده و در سال ۱۳۴۴ خورشید ی در هفته نامه ژوندون  شامل کار شدند و در کنار سایر فعالیت های فرهنگی و تهیه مطالب ادبی و عرفانی  با همکاری پروفیسور دکتور عبدالرحیم نوین صفحات طنز و کارتون مجله را نیز بدوش گرفتند ، تا اینکه در بیست و نهم حمل ۱۳۴۷ خورشیدی برابر با ۱۸ اپریل ۱۹۶۸ میلادی به تأ سیس هفته نامه معروف ترجمان  پرداختند که مرحوم استاد بشیر بصفت سردبیر و مرحوم پوهاند نوین بحیث صاحب امتیاز کار میکردند.                                                                              

 ترجمان   که هر پنجشنبه در مطبعهء دولتی کابل به زینت چاپ آراسته میشد   بسرعت در دل علاقه مندان و خواننده گان جای گرفت و نشریه محبوب همگان شد.                                                   

 قابل تذکر است که هفته نامه فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی  ترجمان نخستین نشریه اختصاصی افغانستان در حوزه طنز بود که دیری نپایید  به مرکز تجمع نویسندگان و طنز نویسان مبدل گشت و  از همانجا جوانان با ذوق نوشته های شانرا بدفتر ترجمان میبردند و مرحوم استاد بشیر با استقبال و تشویق آنها ، پس از رهنمایی های لازم  مطالب شانرا اصلاح و در ترجمان به چاپ میرساندند ، چنانچه بیشتر شان به طنز نویسان بزرگ سالهای بعد تبدیل شدند.                       

طنز نویسانی چون زنده یاد جلال نورانی ، زنده یاد نصیر احمد نشاط پنجشیری ، زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا هروی ، زنده یاد میر محمد امین مشعوف ، زنده یاد پاییز حنیفی ، زنده یاد کاظمی هروی ، زنده یاد علی امید ، زنده یاد میر زمان الدین مصلح ، زنده یاد طالب کندهاری ،زنده یاد سید مسعود طلوع ، زنده یاد فتح محمد ولی پور ،زنده یاد محمد ابراهیم زاده «ایما» ، زنده یاد متین اندخویی ،  محترم سید آقا هنری ، محترم استاد محمد علی فرحتیار و تعداد دیگر طنز نویسانی بودند که باترجمان همکاری دایمی داشتند.                                               از مرحوم استاد بشیر بعنوان بنیان گذار طنز نوین در افغانستان یاد می شود که با زبان پرنیش و نوش طنز کاستی ها ونارسایی های جامعه را نقادانه بیان می کرد.                                             

برخی از طنز ها و نوشته های استاد  بشیر با نام های مستعار بچاپ می رسید که عبادتند از :     

۱ – آشپز باشی . 

۲ – ب – عامی .

۳ – پوستین روز .

۴ – ناظر خودرو هروی .

۵ – علیل الشعراء .

۶ – مفلوک الشعراء .

۷ – ع – ب .

۸ – میرزا قیوم.

ترجمان بعد از پنج سال و اندی بالاخره  پس از ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ که همزمان بود با کودتای سردار محمد داؤد ، در حالیکه  چندین شماره از سال ششم نشراتی اش بچاپ رسانده بود با تعدادی زیادی از نشرات آزاد دیگر از چاپ ایستاد.                   

قابل یادآوری می باشد که مرحوم استاد بشیر از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷  بعنوان منجم رسمی کشور با استخراج های نجومی دقیق وظیفه ِ خویش را به نحو احسن انجام می داد.                                     

از استاد بشیر کتب و رسالات زیادی به یادگار مانده که بخش عمده  ء آنها بصورت   قلمی در آرشیف ملی افغانستان نگهداری می شود که استاد مرحوم هنگام ترک وطن آنها را به دفتر آرشیف ملی افغانستان هدیه دادند تا در آینده بعنوان مآخذ برای سایر پژوهشگران بکار آید.  تعدادی ازین آثار به شرح ذیل می باشد:   

 ۱ – حالات پیر هرات  چاپ ۱۳۳۰ خورشیدی در هرات .

۲ –  شاهراه تورغندی هرات ، قندهار – چاپ ۱۳۴۴ خورشیدی در کابل.

۳ –  هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی در سه جلد که جلد آول آن قبلآ در سال ۱۳۵۶ در کابل  اقبال چاپ یافته و دو جلد دیگر بصورت خطی در آرشیف ملی موجود می باشد.

 ۴ –  خمیرخان – مجموعه مطالب و اشعار طنزی شماره های مختلف جریده ترجمان در مورد سمبول وکالت پارلمان آن وقت – چاپ ۱۳۵۳ کابل .

۵ – اسلام یا عالی ترین مکتب اخلاق .

۶ – حماقت های خودم ( سوانح استاد بشیر).

۷ – برخی از اندیشه های عرفانی پیرهرات – چاپ ۱۳۵۵ – کابل .

تحشیه و تعلیق  ” مقامات شیخ الاسلام جامی ” چاپ ۱۳۵۵ – کابل .

۸ – تکمله حواشی نفحات الانس چاپ ۱۳۴۳ – کابل . کاپی پی دی اف این کتاب از طریق اینترنت قابل دسترسی است .

۹ – فرهنگ اصطلاحات نجوم .

۱۰ – سیری در ملک سنایی – چاپ ۱۳۵۶ کابل .

۱۱ – شیوهء داستانسرایی امیر خسرو .

۱۲ – اندیشه های عرفانی پیرهرات – چاپ ۱۳۷۴ انتشارات اساطیر تهران .

۱۳ – منظق بزبان ساده – اثر پر ارزشی که بصورت پاورقی در روزنامه بیدار مزارشریف چاپ می شد.

۱۴ – نجوم و احکام نجوم – قسمت هایی ازین کتاب در شماره ۱۱۹/۲۵ در آرشیف ملی موجود است.

۱۵ – ده ها اثر پژوهشی ادبی و عرفانی منجمله تحقیقی در بارهء کلمه امی، برگردان قصیده معروف برده از عربی و صدها مقاله ادبی و پژوهشی دیگر .

 زنده یاد استاد بشیر هروی علاوه بر زبان مادری اش به زبان های پشتو ، عربی ، انگلیسی و اسپرانتو نیز کاملا مسلط بود.                                                        

سرمحقق حسین فرمند در نوشته تحقیقی خویش تحت عنوان ” علی اصغر بشیر هروی در حافظه آرشیف ملی افغانستن” که در نخستین شماره فصلنامه هری منشتره قوس ۱۳۶۹ خورشیدی چاپ شده درین رابطه می نگارد:                                                                                            

 “وی با دانش و تجربه و ذوق ویژه فرهنگی در پی تهیه و ترتیب فهرست علمی این آثار ( نسخ خطی) شد و به همکاری سایر کارمندان آرشیف مایل هروی ، استاد توفیق ، محمد عمر صدیقی ، داکتر اثیر ، محمد انور نیر و عبدالقدیر مشتری کار تسجیل و تشریح علمی نسخ را آغاز و در گسترده آثار موجود آرشیف در همان زمان به فرجام آورد و برای هر انثر فیش مشخص حاوی خصوصیت ها و ویژه گی های آن تهیه نمود”                                                                                           

استاد بشیر دارای هفت فرزند بودند ، چهار دختر (دختر بزرگ شان چند سال قبل وفات نمود ) و سه پسر که همه با خانواده های شان در خارج از افغانستان زندگی میکنند . پسران استاد همه در مسایل فرهنگی دست دارند.                                                                                                     

 پسر بزرگ شان انجنیر رضا مؤدب بشیری مؤلف کتاب امثال موزون در ادب فارسی است که از طرف سازمان میراث فرهنگی ایران در سال ۱۳۷۵ خورشیدی در تهران بچاپ رسیده است.           

  محمد مهدی بشیر ( قبلآ عضو هیئت تحریر روزنامه انیس و مدیر مسئول مجله دکمکیانو انیس ) ، مؤسس سایت اینترنیتی ادبی اجتماعی ۲۴ ساعت.                                                               

و قیوم بشیر هروی ( شاعر، نویسنده ، ژورنالیست ، سابق مدیر مسئول نشریه های پیام شهدأ در پیشاور ، افغانستان وجهان امروز در ادیلاید مرکز آسترالیای جنوبی و مجله گلبرگ چاپ ملبورن – آسترالیا) و در حال حاضر سرپرست سایت ۲۴ ساعت میباشد.                                                  

از قیوم بشیر هروی تا حال چند مجموعه شعری بنام های ترانه ی لالایی ، زمزمه های دل و     ترامپنامه بچاپ رسیده.                                                                                                   

مرحوم استاد بشیر  با همت والایی که داشت هرگز نزد اربابان زر و زور وتزویر سر تعظیم فرود نیاورد، آزادانه زیست و مردانه با قلم گهربارش تا آخرین رمق حیات در مقابل بی عدالتی ها ایستاد و مبارزه کرد.    و تا ساعاتی قبل از مرگش می نوشت . آخرین مضمونی که  درست چند ساعت قبل از وفات شان به رشته تحریر درآمد  تحت عنوان « ریش ببرک در اختیار برژنف » بود

همچنان تعداد زیادی از مقالات پژوهشی استاد بشیر هروی که در سیمینار ها و سمپوزیم های علمی و مطبوعا ت کشورطی دوران حیات شان ایراد نموده بودند نشر وتعدادی هم نزد دوستان و فرهنگیان کشور  موجود می باشد که امیدوارم در صورت امکان  لطف نموده و کاپی آنرا در اختیار سایت ۲۴ ساعت قرار دهند  تا با نشر آنها خدمتی به جامعه فرهنگی کشور صورت بگیرد و  علاقمندان و خواننده گان محترم  نیز از آن استفاده کنند.                                                                         

استاد بشیر هروی با ذوق ادبی بی مانند خویش و استعداد عالی در سرایش شعر ، علاوه بر اشعار طنزی ،سروده های نیز در قالب غزل ، مثنوی ، قصیده ، مخمس ، رباعی و دوبیتی  دارند که متأسفانه بصورت مجموعه ای جداگانه هنوز بچاپ نرسیده .                                                   

اینک توجه خواننده گان محترم را به چند نمونه از اشعار ایشان جلب می کنیم:

ای عشق

چه چیزی وز کدامین جایی ای عشق

که  هر جا  مایه ء  غوغایی ای عشق

کتاب       افتخارات           بشر       را

بهین  سر لوحهء  زیبایی  ای  عشق

اگر   جان   فی المثل  گلخانه   باشد

تو از خوشبو ترین گلهایی ای عشق

وگر  دل  ساغری  باشد  پر  از   می

تو در آن نشئهِ  صهبایی  ای  عشق

گهی   در   کسوت    زیبای    مهتاب

زمین را  روشنی افزایی  ای عشق

گهی  چشمک زنان  در  شکل  اختر

دل از پیر و جوان بربایی ای  عشق

گهی   اندر   لباس   سبزه    و   گل

طراز   دامنِ   صحرایی   ای  عشق

گهی در گوش اهل ذوق و  مستی

نوای  بلبلِ   شیدایی   ای   عشق

گهی    در   دیدهِ     آتش    نگاهان

نگاهِ دلکش  و  گیرایی  ای  عشق

یکی   دریاست   ،   روح     آدمیزاد

تو چون  گوهر  در آن دریایی ای عشق

ره    آورد    نفیسِ    اهل     بینش

ز سیر  عالم    بالایی  ای    عشق

جهان بی توست  وحشتزای و تاریک

مگر مهر جهان   آرایی ای   عشق

«بشیرت» را به سوزی آشنا ساز

ولیکن سوز  پر معنایی ای  عشق

بسوزان  مرغ جانش  را  پر  و   بال

که تاب  شعلهء  سینایی  ای   عشق

تظاهر

نگاهِ   دلنوازت     را     بنازم

تظاهر   بر  نمازت  را  بنازم

تو سرگرم نماز و کرده نازت

مرا  دیوانه ، نازت  را  بنازم

لبخند دل انگیز

ترا    گر       باور     آید      یا    نیاید

بیادت  مرغ  جان    پر    می گشاید

به  لبخند   دل   انگیز   تو    سوگند

که دل هر لحظه سویت می گراید

  در پایان بدین مناسبت مراتب تسلیت و همدردی خود را بخانواده های بشیر و همه  فرهنگیان و قلم بدستان عزیز کشور تقدیم میکنم

روان شان شاد ، یادشان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

۱ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی

ملبورن – آسترالیا

20 نوامبر
بدون دیدگاه

دریغ

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۹ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دریغ

به جز دریغ  نگفت کس به غصه های  شما

به درد  های   زن  و مرد  و  بچه  های  شما

به ظهر و شام و سحر غزه غرق خون گردید

کجا   کسی    شنید   آهِ   بی   صدای  شما

سکوت به  قتل  عزیزانِ  بی نوا  جرم است

کجاست  مرهمی  بر زخم  بی  دوای شما

به شهر غزه  دگر  زیر  بنایی  باقی  نیست

جفا گران    همه    خواهند    انزوای   شما

« بشیر» کجاست بگو حامیان  نسل بشر

به جز دریغی  نگفت  کس در  عزای  شما

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

بیستم نوامبر ۲۰۲۳

23 نوامبر
۱۵دیدگاه

پدر

تاریخ نشرچهارشنبه دوم قوس ۱۴۰۱–  ۲۳ نوامبر  ۲۰۲۲ هالند

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

اول قوس ۱۴۰۱

پدر

ای پدر از دوری ات این دل غرق خون شده

لحظه لحظه روزگارم چون دل  مجنون شده

یاد   می آید   مرا   از   روزگار   با  همی

با کی  گویم  کاینچنین رنج  دلم افزون  شده

ادامه نوشته…