چشم و دهن ترا نـشانم دادند
تاریخ نشر سه شنبه ۲۶ دلو ۱۳۹۵ – ۱۴ فبروری ۲۰۱۷ – هالند
چشم و دهن ترا نـشانم دادند
محترم نعمت الله پژمان
شاعر نبودم، شرر به جانم دادند
هى بوسِ مُــذاب بر لبانم دادند
تاریخ نشر سه شنبه ۲۶ دلو ۱۳۹۵ – ۱۴ فبروری ۲۰۱۷ – هالند
چشم و دهن ترا نـشانم دادند
محترم نعمت الله پژمان
شاعر نبودم، شرر به جانم دادند
هى بوسِ مُــذاب بر لبانم دادند
تاریخ نشر جمعه دوم میزان ۱۳۹۵ – ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۶ – هالند
برخیز که قاتلِ ترا بخشید ند
محترم نعمت الله پژمان
چون جای ترا دوباره خالی دیدند
آرامشِ کودکِ ترا دزدیدند
تاریخ نشرسه شنبه ۳۰ سنبله ۱۳۹۵ – ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۶ – هالند
بیـہوده سر ترا بہ درد آوردیم
محترم نعمت الله پژمان
تھمت نہ بہ خود، بہ ھـرچہ«مرد» آوردیم
ســرهاى شکسـتہ از نبرد آوردیم
تاریخ نشر دوشنبه ۱۲ دلو ۱۳۹۴ – اول فبروری ۲۰۱۶ هالند
به قربانِ خالی که در چانه داری
«نعمت الله پژمان»
تو با این کرشمه که مو شانه داری
چه پروای عشاقِ دیوانه داری؟
تاریخ نشر سه شنبه ششم دلو ۱۳۹۴ – ۲۶ جنوری ۲۰۱۶ هالند
ای عشقِ تو از کوهِ دلم ساخته کاهی
قربانِ تو باد هرچه که داریم الهی!
تاریخ نشر جمعه ۱۸ جدی ۱۳۹۴ – هشتم جنوری ۲۰۱۶ هالند
غم شانه به شانه ی من افتاد به راه
نعمت پژمان
هربار به حالِ خویش کردم چو نگاه
دیدم که به واقعن مرا نیست گناه
تاریخ نشر شنبه پنجم جدی ۱۳۹۴ – ۲۶ دسامبر ۲۰۱۵ هالند
به لب شعرِ دری داری
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
به تن پیراهنِ بومی، به لب شعرِ دری داری
تو قندِ پارسی هستی و هند و مشتری داری
تاریخ نشر یکشنبه ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۳ هالند
هژدهمین شعر از :
جناب محترم نعمت الله پژمان است که بتاریخ ۲۲ / ۹ / ۲۰۱۳ سروده اند و از شهر هرات افغانستان فرستاده اند
به استقبال سرودۀ شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی
محترم نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
و اما :
ای چشمِ تو برکه برکه اعجاز
از موی تو میشود شب آغاز
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۳ هالند
چه تفاهمِ عجیبی
نعمت الله پژمان
هرات – افغانستان
***
نتواندم زمانه که ز عشق باز دارد
که دل از نفس فزونتر به قفس نیاز دارد
تاریخ نشر یکشنبه ۱۱ آگست ۲۰۱۳ هالند
پرخواهد کشید
نعمت الله پژمان
هرات – افغانستان
***
بردباری صید را بر حلقه در خواهد کشید
آدمی همت کند از سنگ زر خواهد کشید
تاریخ نشر چهار شنبه ۷ آگست ۲۰۱۳ هالند
بسکه دل بستم و دل کندم و دلتنگ شدم
نعمت الله پژمان
هرات – افغانستان
***
بر جز گریه، به ما هدیه که میداد، نداشت
یا اگر داشت، جز این رسمِ دگر یاد نداشت
تاریخ نشر سه شنبه ۲۸سنبله ۱۳۹۱ – ۱۸سپتامبر ۲۰۱۲ هالند
نعمت اله پژمان
هرات – افغانستان
دست وقتی به شاخه ها نرسد، سیب را باید از سبد بخورم
**************
مثل برگی در آخر پائیز، می نشینم که تا لگد بخورم
تو نیایی و در خیابانی، سوگواری کنم، حسد بخورم
من پُر از آیه های پایانم، در تنم موریانه می جنبد
وقتی احوالِ من چنین باشد شک ندارم که دستِ رد بخورم
تاریخ نشر شنبه ۲۵سنبله ۱۳۹۱ – ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۲ هالند
آدمانِ برفی را زنده بودن اجباریست !!
نعمت اله پژمان
هرات – افغانستان
*******
من پُر از زمستانم در تنم غمی جاریست
حاصلم از این سرما صد جهانِ بیماریست
وقتی که می اندیشم ذره ذره تشویشم
در نهایتِ جانم عالمِ گرفتاریست
تاریخ نشر چهارشنبه ۲۲سنبله ۱۳۹۱ – ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ هالند
دلتنگی
نعمت اله پژمان
هرات – افغانستان
****
ابر گرفته دامنم دانه به دانه می چکم
از لبِ تارِ زندگی مثل ترانه می چکم
مثل غروب آتشین ، گوشه ی گیسو بر زمین
از کفِ بادِ مهرگان بر سر شانه می چکم
تاریخ نشر دوشنبه ۲۰سنبله ۱۳۹۱ – دهم سپتامبر ۲۰۱۲ هالند
آزادی
نعمت اله پژمان
هرات – افغانستان
*****
نوشتم اعتراضم را دهانم مُهر-کاری شد
صدایی در گلو پیچید و آنسو انتحاری شد
خیابان ها مرا بردند به استقبالِ آزادی
دل از وابستگی کندن میان شهر ساری شد
جور بهانه می کشم
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر یکشنبه ۲۷ حمل ۱۳۹۱ – ۱۵ اپریل ۲۰۱۲
ابر گرفته دامنم دانه به دانه می چکم
از لبِ تارِ زندگی مثل ترانه می چکم
مثل غروب آتشین ، گوشه ی گیسو بر زمین
از کفِ بادِ مهرگان بر سر شانه می چکم
اندوه من
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر شنبه ۲۶ حمل ۱۳۹۱ – ۱۴ اپریل ۲۰۱۲
دیشب تگرگی بر سر بی باورم بارید
از شانه های زخمی ام بال و پرم بارید
یک پاره از اندوه من بر آسمان ها بود
اینجا ولیکن پاره های دیگرم بارید
ازین دیوار تا دیوارِ دیگر
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر پنجشنبه ۲۴ حمل ۱۳۹۱ – دوازدهم اپریل ۲۰۱۲
شتابان آمد و خواب مرا برد
پلنگِ شیشه مهتاب مرا برد
ازین دیوار تا دیوارِ دیگر
دلِ تصویر ها قاب مرا برد
بازم کبوتر می شود
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر دوشنبه ۲۱حمل ۱۳۹۱ – نهم اپریل ۲۰۱۲
بیش ازین آشفته می خواهی اگر خواب مرا
اندکی وا کن گرهِی روحِ بی تابِ مرا
هرچه زندانی کنی بازم کبوتر می شود
در دلِ دیوار سنگی عکسِ بی قابِ مرا
خط قرمز
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر شنبه ۱۹ حمل ۱۳۹۱ – هفتم اپریل ۲۰۱۲
با قهوه قسمت کرده بودم غصه هایم را
آن شب که پنهان کردم از خود ردِ پایم را
دودِ پریشان خاطرِ بی خانه ای بودم
سیگار بیخود جستجو میکرد جایم را
میخندد
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۶ حمل ۱۳۹۱ – چهارم اپریل ۲۰۱۲
دل که بر پوچی دنیای لجن می خندد
دیر مانده ست که بر دار و کفن می خندد
گاه در اوجِ گرفتاریم حتا دلِ سنگ
مثلِ پیرانِ خردمند به من می خندد
معذورم و معذورم
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر دوشنبه ۱۴ حمل ۱۳۹۱ – دوم اپریل ۲۰۱۲
بر مرگم اگر راضی شدی دور ترم کن
تب کردی اگر از همه رنجور ترم کن
لب هایت اگر طعمِ مرا خوب چشیدند
در کوزه بیاندازم و انگور ترم کن
چارانه ها
نعمت الله پژمان
هرات / افغانستان
تاریخ نشر یکشنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۱ – اول اپریل ۲۰۱۲
اندازه ی دکمه های پیراهنِ دشت
تنهایی و بی کسیّ ما سخت گذشت
در گیر گذشته ها شدم ،آن که گذشت
فهمیده گذشته ام از او ، باز نگشت !